فیک بیگانگان part⁴
ات:خب دیگه آقای کیم شما باید استراحت کنید
ته:چی تو اسمم رو..
ات:اومم خبب مـ من
ته:تو چی؟
ات:آه چون من آرمیم
ته:واوو چه خوب😍اسمتون چیه
ات:من پارک جون هوا هستم
ته:خوشبختم
ات:همچنین
خوب دیگه من برم
ته:اوه بله بازم ممنون
ات:خواهش
چراغو خاموش کردم و رفتم بیرون
ته:شب بخیر
ات:همم شب بخیر
_____________ساعت ۱۱ ظهر فردا____________
ویو جون هوا
ووووااای چه خواب خوبی بود هیچ وقت
فکر نمیکردم تهیونگ رو تو خوابم ببینم
بلند شدم ی دوش ده مینی گرفتم
و لباسامو عوض کردم و رفتم توی
آشپزخونه برنج رو از توی یخچال بیرون آوردمو
گذاشتم داخل ماکروویو و بعد کبابا رو
از یخچال یه بسته جلبک و کیمچی هم
در آوردمو و گذاشتم روی میز(بچه ها اگه نمی دونید بگم بیشتر کره ای های شاغل غداهای آماده میخورن)
بلند شدم رفتم سمت اتاقم
ولی هر چی گشتم گوشیم نبود
همه جا رو گشتم آخرین مکان
اتاق مهمان بود
رفتم در رو باز کردم و یه برندازی کردم
اتاقو که گوشیمو رو تخت یافتم پریدم روش
و ماچش کردم
ات:پس اینجا بودی کوچولوی شیطونمم
که نگاهی رو روی خودم حس کردم
ولی برنگشتم و گفتم حتما باز خیالاتی شدم
که..
ته:چی تو اسمم رو..
ات:اومم خبب مـ من
ته:تو چی؟
ات:آه چون من آرمیم
ته:واوو چه خوب😍اسمتون چیه
ات:من پارک جون هوا هستم
ته:خوشبختم
ات:همچنین
خوب دیگه من برم
ته:اوه بله بازم ممنون
ات:خواهش
چراغو خاموش کردم و رفتم بیرون
ته:شب بخیر
ات:همم شب بخیر
_____________ساعت ۱۱ ظهر فردا____________
ویو جون هوا
ووووااای چه خواب خوبی بود هیچ وقت
فکر نمیکردم تهیونگ رو تو خوابم ببینم
بلند شدم ی دوش ده مینی گرفتم
و لباسامو عوض کردم و رفتم توی
آشپزخونه برنج رو از توی یخچال بیرون آوردمو
گذاشتم داخل ماکروویو و بعد کبابا رو
از یخچال یه بسته جلبک و کیمچی هم
در آوردمو و گذاشتم روی میز(بچه ها اگه نمی دونید بگم بیشتر کره ای های شاغل غداهای آماده میخورن)
بلند شدم رفتم سمت اتاقم
ولی هر چی گشتم گوشیم نبود
همه جا رو گشتم آخرین مکان
اتاق مهمان بود
رفتم در رو باز کردم و یه برندازی کردم
اتاقو که گوشیمو رو تخت یافتم پریدم روش
و ماچش کردم
ات:پس اینجا بودی کوچولوی شیطونمم
که نگاهی رو روی خودم حس کردم
ولی برنگشتم و گفتم حتما باز خیالاتی شدم
که..
۳.۸k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.