پارت = ۸۰
تقاص دوستی
۱ ساعت بعد با صدای تق در سرمو بلند کردم و از حالت نیمه خواب و بیداریم در اومدم .
اِما با صدای کم از اون طرف گفت .
^اوا درو باز میکنی ؟ منم.
میدونم جونگکوک کنارته . یه نقشه بهتر بکشین .
اما مثل قبلانا با تکید گفت .
^نه نه وجدانا کسی کنارم نیست فقط میخوام باهات حرف بزنم ، بهم اعتماد داری ؟
بلند شدم و دم در وایسادم .
اره فقط رمز ورود چیه؟
یکم ساکت موند و بعد با دعوا و ضربه به در گفت .
^مگه بیست سوالیه واز کن درو .
منم حرفو از سرم باز کردم و گفتم .
نه فقط یادم رفته میخوام بدونم .
^جینکس میشه درو باز کنی .
کلمه رمز و درست گفته بود پس درو باز کردم .
اومد تو و یه نگاه اجمالی به کل اتاق انداخت و اومد جلوم و نوک انگشتشو گذاشت روی پیشونیم و یکم به عقب هولم داد .
^چی تو اون میگذره که درباره منم اینطور فکر میکنی ؟ناسلامتی ما ۱۰ ساله دوستیم شاسگول .
دستشو کنار زدم و نشستم لبهی تخت و گفتم .
واقعا الان حوصله ندارم ، حالم خوب نیست .
ولی انگار اما بس کن نبود حتما میخواست لبخندمو ببینه .
^کی بود که از افسرده شدن مثل سگ میترسید .
بعد دستشو سمتم نشونه گرفت .
^الان خودش افسرده شده که .
و خودشو کنارم پرتاب کرد یکم سکوت برقرار شد که اما دستشو دور گردنم حلقه کرد و با حالت خنثی لب زد .
^چه مرگته خواهر ؟
سرمو بلند کردم و با لبخند گفتم .
هیچی خوشحالی زیاد دلمو زده .
و بعد از سرجام بلند شدم و جلوش وایسادم و با سرعت زیاد حرف زدم .
همهی اتفاقا بد روی سرم خراب شده ، کسی رو که دوست دارم هیچ اهمیتی بهم نمیده تازه با یکی .... کرده یه بچه داره ، شوهر تو یبار قسط کشتنمو داشت اونم به خاطر کاری که یکی دیگه کرده ، بابام تو این دو سالی که نبودم نگفت منم یه دختر داشتم فقط منو از سرش باز کرد انتظار دارین بخندم شاد باشم چون همیشه اینطوری بودم ولی این واقعیت نیست منم بعضی وقتا دلم میخواد انقدر گریه کنم که تو اشکام غرق شم .(نسبتا بلند)
انقدری که سریع و توهم توهم حرف زده بودم گلوم گرفت پس خم شدم و چنتا سرفه کردم و در هین نشستن روی تخت گفتم.
بعضی اوقات میگم بود و نبودم فرقی میکنه یا نه .
اما سرشو پایین انداخت و دستشو چلوند و گفت .
^اینطوری نگو چون برای من مهمه برای جیهوب هم مهمه مطمئناً برای جونگ کوک هم مهمه ، نمیدونی وقتی نبودی چطوری به اب و اتیش میزد .
پرش زمانی ۲ سال قبل (زمانی که تازه جونگ کوک میفهمه جیمین با اوا چیکار کرده )
در عمارت محکم با دیوار برخورد کرد و صدای داد جئون تو کل سالن پیچید .
ادامه دارد .....
خلاصه قسمت بعد :
^با اِوا چیکار کردی ؟
همیشه به خاطر گذشته ام ضربه میخورم .
دلت میاد لایک نکنی 🥲
۱ ساعت بعد با صدای تق در سرمو بلند کردم و از حالت نیمه خواب و بیداریم در اومدم .
اِما با صدای کم از اون طرف گفت .
^اوا درو باز میکنی ؟ منم.
میدونم جونگکوک کنارته . یه نقشه بهتر بکشین .
اما مثل قبلانا با تکید گفت .
^نه نه وجدانا کسی کنارم نیست فقط میخوام باهات حرف بزنم ، بهم اعتماد داری ؟
بلند شدم و دم در وایسادم .
اره فقط رمز ورود چیه؟
یکم ساکت موند و بعد با دعوا و ضربه به در گفت .
^مگه بیست سوالیه واز کن درو .
منم حرفو از سرم باز کردم و گفتم .
نه فقط یادم رفته میخوام بدونم .
^جینکس میشه درو باز کنی .
کلمه رمز و درست گفته بود پس درو باز کردم .
اومد تو و یه نگاه اجمالی به کل اتاق انداخت و اومد جلوم و نوک انگشتشو گذاشت روی پیشونیم و یکم به عقب هولم داد .
^چی تو اون میگذره که درباره منم اینطور فکر میکنی ؟ناسلامتی ما ۱۰ ساله دوستیم شاسگول .
دستشو کنار زدم و نشستم لبهی تخت و گفتم .
واقعا الان حوصله ندارم ، حالم خوب نیست .
ولی انگار اما بس کن نبود حتما میخواست لبخندمو ببینه .
^کی بود که از افسرده شدن مثل سگ میترسید .
بعد دستشو سمتم نشونه گرفت .
^الان خودش افسرده شده که .
و خودشو کنارم پرتاب کرد یکم سکوت برقرار شد که اما دستشو دور گردنم حلقه کرد و با حالت خنثی لب زد .
^چه مرگته خواهر ؟
سرمو بلند کردم و با لبخند گفتم .
هیچی خوشحالی زیاد دلمو زده .
و بعد از سرجام بلند شدم و جلوش وایسادم و با سرعت زیاد حرف زدم .
همهی اتفاقا بد روی سرم خراب شده ، کسی رو که دوست دارم هیچ اهمیتی بهم نمیده تازه با یکی .... کرده یه بچه داره ، شوهر تو یبار قسط کشتنمو داشت اونم به خاطر کاری که یکی دیگه کرده ، بابام تو این دو سالی که نبودم نگفت منم یه دختر داشتم فقط منو از سرش باز کرد انتظار دارین بخندم شاد باشم چون همیشه اینطوری بودم ولی این واقعیت نیست منم بعضی وقتا دلم میخواد انقدر گریه کنم که تو اشکام غرق شم .(نسبتا بلند)
انقدری که سریع و توهم توهم حرف زده بودم گلوم گرفت پس خم شدم و چنتا سرفه کردم و در هین نشستن روی تخت گفتم.
بعضی اوقات میگم بود و نبودم فرقی میکنه یا نه .
اما سرشو پایین انداخت و دستشو چلوند و گفت .
^اینطوری نگو چون برای من مهمه برای جیهوب هم مهمه مطمئناً برای جونگ کوک هم مهمه ، نمیدونی وقتی نبودی چطوری به اب و اتیش میزد .
پرش زمانی ۲ سال قبل (زمانی که تازه جونگ کوک میفهمه جیمین با اوا چیکار کرده )
در عمارت محکم با دیوار برخورد کرد و صدای داد جئون تو کل سالن پیچید .
ادامه دارد .....
خلاصه قسمت بعد :
^با اِوا چیکار کردی ؟
همیشه به خاطر گذشته ام ضربه میخورم .
دلت میاد لایک نکنی 🥲
۴.۲k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.