"I fell in love with someone'' (P79)
"I fell in love with someone'' (P79)
سعی کردم از جونگکوک فاصله بگیرم ولی دستاش دور کمرم خیلی سفت گرفته بود نمیتونستم کاری کنم ازم دست برداره پس تنها کاری که از دست من بر میومد...."جیغی کشیدم" که جونگکوک از ترس یهو هول شد....
جونگ کوک : ا.ت چیشده؟
ا.ت : بیا عمارت به من نشون بده
جونگکوک : 😐
کوک : ا.ت تو حالت خوبه؟!!!...پس برا این جیغ کشیده بودی؟؟؟*عصبی*
ا.ت : آخه داشتی بهم تجا.وز میکردی
کوک: ا.ت کدوم تجاوز من شوهرتم!!!!
ا.ت : به هرحال برای من تجا.وز بوده
کوک : کاری نکن که.....
ا.ت : باشه باشه بریم*رفت طبقه ی بالا*
کوک" فک نکن ازت دست برمیدارم.
(دوستان گرامی این علامتی( " ) که میزارم یعنی از زبان شخصیت ها هست برا کسانی که نمیدانن میگویم عررررر)
نیم ساعت بعد :
از زبان ا.ت : حدود نیم ساعت حل عمارت گشت زدم میدونستم کوک ازم ناراحته برا اینکه از دلش در بیارم رفتم گونشو محکم بوسی.دم.
ا.ت : ازم ناراحت نباش خرگوش من...من شوخی کردم باهات.
کوک : ........
ا.ت" هیچی نگفت کوک، ایشششششش یعنی پسرا بجای اینکه ناز مارو بکشن ما باید ناز پسرارو بکشیم.
به سمت پایین رفتم، بیرون هم خیلی سرد بود، اینجا هم شومینه روشن بود. اگه امشب تو حال عمارت کنار شومینه رو زمین بخوابیم خیلی بهتر میشدددددددددد.
ا.ت : جونگکوکااااااااا
کوک : هوم
ا.ت : میشه امشب بجای اینکه رو تخت بخوابیم رو زمین کناره شومینه بخوابیم اینطوری خیلی بهتر میشه...
کوک : هرچی تو بگی*خنده*
ا.ت : یسسسسسس
کوک" از این همه ذوقی که امروز داره لبخندی به ل.بام اومد رفتم بالا تشک و لحاف آوردم کنار شومینه مرتب کردم. تیشرتم در اوردم پس الان وقتش بود.(اوه...مای...گادددددددد)
ویو ا.ت :
دراز کشیدم بلافاصله جونگکوک تیشرتشو در ارود...درست عادت همیشگیش بود شبا بالا تنه لخت بخوابه بلافاصله خودش هم کنارم دراز کشید...خودمو محکم تو بغل گرمش کشوندم...سیب گلوش بو.سیدم اونم هی میخندید.
ای واییییییییی یادم رفت CD نگاه کنم. یعنی فردا میشه؟
ایشششش از افکارم در اومدم به چهره جونگکوک نگاه کردم...به ل.بش بو.سه ی کوتاهی گذاشتم...تا خواستم از ل.بش جدا بشم با اون دست چپش محکم سرم رو گرفت( واو اینجا شروع داستان واقعیه همه آماده اید؟🛐✨)
ولی اون بو.سه رو صد برابر بیشتر کرده...ادامه داره...
تویی که میخوای گزارش کنی برو بیو رو بخون داش هیتر گلم.
سعی کردم از جونگکوک فاصله بگیرم ولی دستاش دور کمرم خیلی سفت گرفته بود نمیتونستم کاری کنم ازم دست برداره پس تنها کاری که از دست من بر میومد...."جیغی کشیدم" که جونگکوک از ترس یهو هول شد....
جونگ کوک : ا.ت چیشده؟
ا.ت : بیا عمارت به من نشون بده
جونگکوک : 😐
کوک : ا.ت تو حالت خوبه؟!!!...پس برا این جیغ کشیده بودی؟؟؟*عصبی*
ا.ت : آخه داشتی بهم تجا.وز میکردی
کوک: ا.ت کدوم تجاوز من شوهرتم!!!!
ا.ت : به هرحال برای من تجا.وز بوده
کوک : کاری نکن که.....
ا.ت : باشه باشه بریم*رفت طبقه ی بالا*
کوک" فک نکن ازت دست برمیدارم.
(دوستان گرامی این علامتی( " ) که میزارم یعنی از زبان شخصیت ها هست برا کسانی که نمیدانن میگویم عررررر)
نیم ساعت بعد :
از زبان ا.ت : حدود نیم ساعت حل عمارت گشت زدم میدونستم کوک ازم ناراحته برا اینکه از دلش در بیارم رفتم گونشو محکم بوسی.دم.
ا.ت : ازم ناراحت نباش خرگوش من...من شوخی کردم باهات.
کوک : ........
ا.ت" هیچی نگفت کوک، ایشششششش یعنی پسرا بجای اینکه ناز مارو بکشن ما باید ناز پسرارو بکشیم.
به سمت پایین رفتم، بیرون هم خیلی سرد بود، اینجا هم شومینه روشن بود. اگه امشب تو حال عمارت کنار شومینه رو زمین بخوابیم خیلی بهتر میشدددددددددد.
ا.ت : جونگکوکااااااااا
کوک : هوم
ا.ت : میشه امشب بجای اینکه رو تخت بخوابیم رو زمین کناره شومینه بخوابیم اینطوری خیلی بهتر میشه...
کوک : هرچی تو بگی*خنده*
ا.ت : یسسسسسس
کوک" از این همه ذوقی که امروز داره لبخندی به ل.بام اومد رفتم بالا تشک و لحاف آوردم کنار شومینه مرتب کردم. تیشرتم در اوردم پس الان وقتش بود.(اوه...مای...گادددددددد)
ویو ا.ت :
دراز کشیدم بلافاصله جونگکوک تیشرتشو در ارود...درست عادت همیشگیش بود شبا بالا تنه لخت بخوابه بلافاصله خودش هم کنارم دراز کشید...خودمو محکم تو بغل گرمش کشوندم...سیب گلوش بو.سیدم اونم هی میخندید.
ای واییییییییی یادم رفت CD نگاه کنم. یعنی فردا میشه؟
ایشششش از افکارم در اومدم به چهره جونگکوک نگاه کردم...به ل.بش بو.سه ی کوتاهی گذاشتم...تا خواستم از ل.بش جدا بشم با اون دست چپش محکم سرم رو گرفت( واو اینجا شروع داستان واقعیه همه آماده اید؟🛐✨)
ولی اون بو.سه رو صد برابر بیشتر کرده...ادامه داره...
تویی که میخوای گزارش کنی برو بیو رو بخون داش هیتر گلم.
۵۸۱
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.