جادوگرسیاه و عشق ❤️🖤پارت۲۳
کوک:گوشیش که روی مبل پیداش کردبودم برداشتم
دیدم کسی با اسم جیمین چند بار بهش زنگ زده بود
شمارشو گرفتم یه پسر جواب داد
جیمین جواب داد
الو هیرا تو کجای دختر میدونی چقدر نگرانت بودم
صداش برام آشنا بود
کوک:تو کی هستی چرا بهش زنگ زدی
جیمین:گوشیش چرا دست توه هیرا کجاست؟
کوک:من میخاستم اینو ازت بپرسم
جیمین:ببینم نکون تو بلایی سرش اوردی ؟
چی کارش کردی هان؟
اون کجاست بگو با داد
کوک:شب باهم بودیم ولی صبح دیدم نیست
گوشیش توی خونه پیدا کردم
جیمین :یعنی چی نیست مگه با تو نبود باشه من الان میام
الان کجای آدرس تو برام بفرست
کوک:باشه
در زدن کوک در رو باز کرد جیمین بود
جیمین یقهی کوک محکم گرفت و گفت
جیمین:ببینم عوضی هیرا کجاست اگه بلایی سرش بیا خودم میکشمت اشغال
کوک هم یقهی جیمین گرفت و گفت باشه اول پیداش بکونیم بعد هر کاری میخای باهم بکون
بعد هردو یقهی هم دیگه رو ول کرد
کوک رفت نشست روی مبل توی موهاش دستی به عقب کشید بعد سرشو برد عقب گذاشت روی مبل
جیمین هم به دیوار تکیه داد سيگار شو از جیبش
بیرون آورد
گذاشت روی لب های صورتی زنگش خاست روشنش
کونه که
به گوشی هیرا یه پیام اومد
جیمین و کوک هردو به سمت گوشی که روی میزی بود دویدن ولی کوک زودتر رسید
گوشی رو نگاه کرد شمارهش ناشناس بود کوک پیامو باز کرد
نوشته بود اگه میخای دوباره اون دختر ببینی بیا به
این آدرس
جیمین: گفت چی شود هان ؟
کوک گوشی رو داد ش به جیمین نگاهش کرد
کوک کیلده ماشین شو برداشت و از خونه اومد بیرون
رفت سمت ماشین در باز کرد توی ماشینش نشست
جیمین در باز کرد گفت منم میام
کوک چیزی نگفت ماشین روشن کرد رفتن به همون آدرس
ویوهیرا
چشم هامو باز کردم سرم گیج میرفت دیدم دست با پاهم به صندلی بسته شود
داد زدم کمک کسی نیست کمکم کونی
هتمن کوک داره دنبالم میگرده میاد دنبالم منو پیدا میکونه
ولی کی منو دزده دوباره داد زدم کسی این جا نیست؟
دیدم یکی وارد اتاق شود
با دیدن اون شوکه شودم اون خودشه چی تو
ویوی کوک
منو جیمین رسیدم به اون آدرس یه جای متروکه بود
رفتیم تو دیدم هیرا رو به صندلی بسته شود داهن شوم هم بسته بودن داشت زور میزد یه چیزی بگه که
صدای جیمین اومد که گفت آخه منم تا خاستم سرمو
برگردونم که یه چیزی توی سرم محکم خورد بعدم فقط سیاهی
چشم هام باز کردم دیدم منو جیمین به صندلی بسته شودیم
هیرا رو ندیدم صداش کردم هیرا؟
صداش از پشت سرم اومد
هیرا:من اینجام تو خوبی کوک
کوک :من خوبم تو چی خوبی هان باهت چیکار کردن
اگه اذیتت کرده باشین همه شون میکوشم
هیرا:خندید گفت کاری نکردن نگران نباشه
دیدم کسی با اسم جیمین چند بار بهش زنگ زده بود
شمارشو گرفتم یه پسر جواب داد
جیمین جواب داد
الو هیرا تو کجای دختر میدونی چقدر نگرانت بودم
صداش برام آشنا بود
کوک:تو کی هستی چرا بهش زنگ زدی
جیمین:گوشیش چرا دست توه هیرا کجاست؟
کوک:من میخاستم اینو ازت بپرسم
جیمین:ببینم نکون تو بلایی سرش اوردی ؟
چی کارش کردی هان؟
اون کجاست بگو با داد
کوک:شب باهم بودیم ولی صبح دیدم نیست
گوشیش توی خونه پیدا کردم
جیمین :یعنی چی نیست مگه با تو نبود باشه من الان میام
الان کجای آدرس تو برام بفرست
کوک:باشه
در زدن کوک در رو باز کرد جیمین بود
جیمین یقهی کوک محکم گرفت و گفت
جیمین:ببینم عوضی هیرا کجاست اگه بلایی سرش بیا خودم میکشمت اشغال
کوک هم یقهی جیمین گرفت و گفت باشه اول پیداش بکونیم بعد هر کاری میخای باهم بکون
بعد هردو یقهی هم دیگه رو ول کرد
کوک رفت نشست روی مبل توی موهاش دستی به عقب کشید بعد سرشو برد عقب گذاشت روی مبل
جیمین هم به دیوار تکیه داد سيگار شو از جیبش
بیرون آورد
گذاشت روی لب های صورتی زنگش خاست روشنش
کونه که
به گوشی هیرا یه پیام اومد
جیمین و کوک هردو به سمت گوشی که روی میزی بود دویدن ولی کوک زودتر رسید
گوشی رو نگاه کرد شمارهش ناشناس بود کوک پیامو باز کرد
نوشته بود اگه میخای دوباره اون دختر ببینی بیا به
این آدرس
جیمین: گفت چی شود هان ؟
کوک گوشی رو داد ش به جیمین نگاهش کرد
کوک کیلده ماشین شو برداشت و از خونه اومد بیرون
رفت سمت ماشین در باز کرد توی ماشینش نشست
جیمین در باز کرد گفت منم میام
کوک چیزی نگفت ماشین روشن کرد رفتن به همون آدرس
ویوهیرا
چشم هامو باز کردم سرم گیج میرفت دیدم دست با پاهم به صندلی بسته شود
داد زدم کمک کسی نیست کمکم کونی
هتمن کوک داره دنبالم میگرده میاد دنبالم منو پیدا میکونه
ولی کی منو دزده دوباره داد زدم کسی این جا نیست؟
دیدم یکی وارد اتاق شود
با دیدن اون شوکه شودم اون خودشه چی تو
ویوی کوک
منو جیمین رسیدم به اون آدرس یه جای متروکه بود
رفتیم تو دیدم هیرا رو به صندلی بسته شود داهن شوم هم بسته بودن داشت زور میزد یه چیزی بگه که
صدای جیمین اومد که گفت آخه منم تا خاستم سرمو
برگردونم که یه چیزی توی سرم محکم خورد بعدم فقط سیاهی
چشم هام باز کردم دیدم منو جیمین به صندلی بسته شودیم
هیرا رو ندیدم صداش کردم هیرا؟
صداش از پشت سرم اومد
هیرا:من اینجام تو خوبی کوک
کوک :من خوبم تو چی خوبی هان باهت چیکار کردن
اگه اذیتت کرده باشین همه شون میکوشم
هیرا:خندید گفت کاری نکردن نگران نباشه
۴.۴k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.