من میتونم
#من_میتونم
پارت⁴
ویو ا/ت
.
.
با اون حرف ارباب ذوق زده شدم رفتم سمت کمدم و بازش کردم. یه لباس برداشتم که خیلی بهم میومد بنظر خودمم باز نبود. به ساعت نگاه کردم ساعت 6:00 رو نشون میداد.
حتی نتونستم ازش بپرسم ساعت چند شروع میشه.
رفتم سمت در اتاق ارباب در زدم.
تق تق تق.
کسی جواب نداد.
درو باز کردم.
یه صدا از حموم میومد دقت که کردم فهمیدم صدایه آب میاد صدا قط شد سریع رفتم از اتاق بیرون.
بعد ۱۰ دقیقه دوباره در زدم.
_کیه؟
+منم ارباب.
_بیا تو.
+(تعظیم
+سلام ارباب.
_سلام.
+میخواستم ازتون بپرسم مهمونی ساعت چند شروع میشه.
_ساعت 8.
+ممنون.
_ا/ت.
+بعله.
_تو مهمونی خودتو دوست دختر من معرفی میکنی. بهم میگی جونگکوک....و اگه لازم بود باید منو ببوسی.
+چییی.
_ممکنه اونا بگن.
+عمر عمر شماست.
من دیگه میرم.
_سریع آماده شو باید لباس منم انتخاب کنی.
+چشم.
.
.
.
وااای اون چی گفت من لباسش رو انتخاب کنم؟
امکان نداره رفتم تو اتاقم یه دوش ¹⁰ مینی گرفتم و لباسم و پوشیدم.
ارایش کنم؟
یه آرایش خیلی کم کردم و به ساعت نگاه کردم. ۷:۳۰ خوب بریم اتاق ارباب.
تق تق تق.
+ارباب
_بیا تو
+(تعظیم
+ارباب چرا(روشو میکنه اونور.
(جونگکوک بلوز نپوشیده.
_اوه خجالت میکشی؟
ارباب داشت میومد نزدیکم.
تو اندازه ۵ سانتیم وایساد.
_روم کراش داری؟
+خیر ارباب.شما برای من یه ارباب ساده اید.
دستاشو درو بر ا/ت قفل میکنه.
_مطمعنی؟
(جونگکوک فکرش و خونده.
+بله ارباب.
_منو نگاه کن.
+ارباب یکم فاصله میگیرین.
_منو نگاه کن.(جدی
ناخدا گاه صورتم برگشت سمتش.
وای نه خیلی بهم نزدیکه.
چشماشو رو کل اجزای صورتم میچرخوند که رسید به لبم.........
_____________________________________
حمایت🗿🚬
پارت⁴
ویو ا/ت
.
.
با اون حرف ارباب ذوق زده شدم رفتم سمت کمدم و بازش کردم. یه لباس برداشتم که خیلی بهم میومد بنظر خودمم باز نبود. به ساعت نگاه کردم ساعت 6:00 رو نشون میداد.
حتی نتونستم ازش بپرسم ساعت چند شروع میشه.
رفتم سمت در اتاق ارباب در زدم.
تق تق تق.
کسی جواب نداد.
درو باز کردم.
یه صدا از حموم میومد دقت که کردم فهمیدم صدایه آب میاد صدا قط شد سریع رفتم از اتاق بیرون.
بعد ۱۰ دقیقه دوباره در زدم.
_کیه؟
+منم ارباب.
_بیا تو.
+(تعظیم
+سلام ارباب.
_سلام.
+میخواستم ازتون بپرسم مهمونی ساعت چند شروع میشه.
_ساعت 8.
+ممنون.
_ا/ت.
+بعله.
_تو مهمونی خودتو دوست دختر من معرفی میکنی. بهم میگی جونگکوک....و اگه لازم بود باید منو ببوسی.
+چییی.
_ممکنه اونا بگن.
+عمر عمر شماست.
من دیگه میرم.
_سریع آماده شو باید لباس منم انتخاب کنی.
+چشم.
.
.
.
وااای اون چی گفت من لباسش رو انتخاب کنم؟
امکان نداره رفتم تو اتاقم یه دوش ¹⁰ مینی گرفتم و لباسم و پوشیدم.
ارایش کنم؟
یه آرایش خیلی کم کردم و به ساعت نگاه کردم. ۷:۳۰ خوب بریم اتاق ارباب.
تق تق تق.
+ارباب
_بیا تو
+(تعظیم
+ارباب چرا(روشو میکنه اونور.
(جونگکوک بلوز نپوشیده.
_اوه خجالت میکشی؟
ارباب داشت میومد نزدیکم.
تو اندازه ۵ سانتیم وایساد.
_روم کراش داری؟
+خیر ارباب.شما برای من یه ارباب ساده اید.
دستاشو درو بر ا/ت قفل میکنه.
_مطمعنی؟
(جونگکوک فکرش و خونده.
+بله ارباب.
_منو نگاه کن.
+ارباب یکم فاصله میگیرین.
_منو نگاه کن.(جدی
ناخدا گاه صورتم برگشت سمتش.
وای نه خیلی بهم نزدیکه.
چشماشو رو کل اجزای صورتم میچرخوند که رسید به لبم.........
_____________________________________
حمایت🗿🚬
۷.۹k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.