مهم ترین دارایی بانتن
قسمت ویژه
پایان داستان
از زبان هینا:
به سمت اتاق رفتیم و واردش شدیم
مایکی سمت کشو ی کمد مشکی رنگش رفت و یبولیز بلند بنفش رنگ درآورد و داد بهم
مایکی: بپوشش
هینا: باشه ولی جلو ت ن
مایکی: بیخیال ... باشه برو اون پشت
و ب پشت رخ کن اشاره کرد
منم سمت رخ کن رفتم و لباسمو عوض کردم پرده رخ کن کلفت بود پس بدنم دیده نمیشد راحت لباس عوض کردم و آوند بیرون دیدم مایک ئهم لباساش تغیر کرده ی بولیز سفید استین کوتاه و ی شلوارک سفید
مایکی: چطوره؟
و ی چرخ زد
ب نظرم قشنگ بود بش میومد
هینا: قشنگه بت میاد... بهتر از اون مشکیس
مایکی اومد سمتم و دستمو گرفت و ب سمت تخت برد و ت راه گفت
مایکی: پس مشکی دوس نداری
هینا: دوس دارم ولی ن تن ت
مایکی پوزخندی زد و ب تخت رسیدیم و نشستیم
مایکی: خب فیلم ببینیم؟
هینا: ارهههه
مایک لپ تاب رو روشن کرد و چند تا فیلم آورد
هینا: این... اینو ببینیم و با دستم بش اشاره کردم
مایکی: باشه و روی اون فیلم کیلیک کرد و از زیر کشوی تخت لواشک و پفک و خوراکی های کره ای و ژاپنی درآورد و گفت
مایکی: بخوریم ؟
هینا: بخوریم
بلخره ساعت ۲ شب شد و بعد کلی فیلم دیدن و خوراکی خوردن سرم رو روی سینه نایکی گذاشتم و خوابم برد قبل اینکه بخوابم گفت
مایکی: عاشقتم مهم ترین دارایی بانتن و
اونم سرش رو روی سرم گذاشت و خوابیدم
نمیدونم ساعت چند یود ک حس کردم یکی داره نگام میکنه آروم چشمام رو باز کردم و دیدم مایکی ک خوابه یکمی دور و برم رو نگا کردم و دیدم کسی نیست فک کردم ممکنه خواب دیده باشم پس دوباره سرم رو روی سینش گذاشتم و خوابیدم....
پایان
خب خلاصه اینده:
مایکی و هینا با هم میمونن و هینا هم به آیدل بودنش ادامه میده البته به صورتی ک کمپانی مال خودشه
با سانزو و کوکو و ران و ریندو و کاکاچو هم صمیمی میشه و ایزانا هم عاشق یکی دیگه میشه و دیگه سر اینا کرم نمیریزد
ممنون ک تا اینجا خوندی فرشته
حمایت؟
پایان داستان
از زبان هینا:
به سمت اتاق رفتیم و واردش شدیم
مایکی سمت کشو ی کمد مشکی رنگش رفت و یبولیز بلند بنفش رنگ درآورد و داد بهم
مایکی: بپوشش
هینا: باشه ولی جلو ت ن
مایکی: بیخیال ... باشه برو اون پشت
و ب پشت رخ کن اشاره کرد
منم سمت رخ کن رفتم و لباسمو عوض کردم پرده رخ کن کلفت بود پس بدنم دیده نمیشد راحت لباس عوض کردم و آوند بیرون دیدم مایک ئهم لباساش تغیر کرده ی بولیز سفید استین کوتاه و ی شلوارک سفید
مایکی: چطوره؟
و ی چرخ زد
ب نظرم قشنگ بود بش میومد
هینا: قشنگه بت میاد... بهتر از اون مشکیس
مایکی اومد سمتم و دستمو گرفت و ب سمت تخت برد و ت راه گفت
مایکی: پس مشکی دوس نداری
هینا: دوس دارم ولی ن تن ت
مایکی پوزخندی زد و ب تخت رسیدیم و نشستیم
مایکی: خب فیلم ببینیم؟
هینا: ارهههه
مایک لپ تاب رو روشن کرد و چند تا فیلم آورد
هینا: این... اینو ببینیم و با دستم بش اشاره کردم
مایکی: باشه و روی اون فیلم کیلیک کرد و از زیر کشوی تخت لواشک و پفک و خوراکی های کره ای و ژاپنی درآورد و گفت
مایکی: بخوریم ؟
هینا: بخوریم
بلخره ساعت ۲ شب شد و بعد کلی فیلم دیدن و خوراکی خوردن سرم رو روی سینه نایکی گذاشتم و خوابم برد قبل اینکه بخوابم گفت
مایکی: عاشقتم مهم ترین دارایی بانتن و
اونم سرش رو روی سرم گذاشت و خوابیدم
نمیدونم ساعت چند یود ک حس کردم یکی داره نگام میکنه آروم چشمام رو باز کردم و دیدم مایکی ک خوابه یکمی دور و برم رو نگا کردم و دیدم کسی نیست فک کردم ممکنه خواب دیده باشم پس دوباره سرم رو روی سینش گذاشتم و خوابیدم....
پایان
خب خلاصه اینده:
مایکی و هینا با هم میمونن و هینا هم به آیدل بودنش ادامه میده البته به صورتی ک کمپانی مال خودشه
با سانزو و کوکو و ران و ریندو و کاکاچو هم صمیمی میشه و ایزانا هم عاشق یکی دیگه میشه و دیگه سر اینا کرم نمیریزد
ممنون ک تا اینجا خوندی فرشته
حمایت؟
۱۶.۴k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.