(پارت ۶) فیک دستبند عشق💖
#کوک
روفتم تو اتاق درو بستم قلبم خیلی تن تن میزد دستم رو گذاشتم رو قلبم بهتر شدم ، رفتم لباسم رو پوشیدم ( عکس میزارم) رفتم پایین تا شام درست کنم که دیدم لیسا گفت
لیسا:منم کمکت میکنم
نمیتونستم بگم ن
من:ب....ب....باشه
لیسا:اوراماکی سوشی درست کنیم
من:باشه،فقط من بلد نیستم😐
لیسا:😂 فقط اینایی که بهت میگم بده به من
من:اوکی
لیسا: برنج سوشی
نُری یا علف دریایی
سرکه برنج یا بی رنگ
شکر،نمک،کنسرو تن ماهی،سس مایونز،هویج،خیار،کنجد بیار
من:باشه😐
برنج اوردم
نُری یا علف دریایی اوردم
سرکه برنج یا بی رنگ اوردم
شکر اوردم
نمک اوردم
کنسرو تن ماهی اوردم
هویج اوردم
خیار اوردم
کنجد اوردم
سس مایونز نیست
لیسا،لیسا
لیسا:بله
من:سس مایونز نیست
لیسا:ببینم
لیسا اومد جلم ای قلبم دیگه نمیتونم
تحمل کنم
#لیسا
من:کوک پس کو
برگشتم سمت کوک که یهو کوک لبمو بوسید (ادمین:وای وای🙈)
بعد چند دقیقه لبمو ول کرد داشتم از خجالت اب میشدم ولی کوک داشت لبخند میزد
#کوک
خیلی حالم خوب بود
لیسا رو بغل کردم
لیسا:ک....ک....کوک داری چیکار میکنی !!!!؟؟؟؟
من:لیسا من......من......عاشقت شدم
لیسا:چ...چ....چی ولی
نزاشتم لیسا حرفشو بزنه باز لبشو بوسیدم و بغلش کردم
من:لیسا من خیلی دوست دارم
لیسا:............
من:لیسا!؟
لیسا:............
دیدم لیسا خوابیده
بقلش کردم گذاشتمش روی تخت خودم و خودمم بغلش کردم
خب امیدوارم خوشتون اومده باشه لایک و نظر یادتون نره☺️
روفتم تو اتاق درو بستم قلبم خیلی تن تن میزد دستم رو گذاشتم رو قلبم بهتر شدم ، رفتم لباسم رو پوشیدم ( عکس میزارم) رفتم پایین تا شام درست کنم که دیدم لیسا گفت
لیسا:منم کمکت میکنم
نمیتونستم بگم ن
من:ب....ب....باشه
لیسا:اوراماکی سوشی درست کنیم
من:باشه،فقط من بلد نیستم😐
لیسا:😂 فقط اینایی که بهت میگم بده به من
من:اوکی
لیسا: برنج سوشی
نُری یا علف دریایی
سرکه برنج یا بی رنگ
شکر،نمک،کنسرو تن ماهی،سس مایونز،هویج،خیار،کنجد بیار
من:باشه😐
برنج اوردم
نُری یا علف دریایی اوردم
سرکه برنج یا بی رنگ اوردم
شکر اوردم
نمک اوردم
کنسرو تن ماهی اوردم
هویج اوردم
خیار اوردم
کنجد اوردم
سس مایونز نیست
لیسا،لیسا
لیسا:بله
من:سس مایونز نیست
لیسا:ببینم
لیسا اومد جلم ای قلبم دیگه نمیتونم
تحمل کنم
#لیسا
من:کوک پس کو
برگشتم سمت کوک که یهو کوک لبمو بوسید (ادمین:وای وای🙈)
بعد چند دقیقه لبمو ول کرد داشتم از خجالت اب میشدم ولی کوک داشت لبخند میزد
#کوک
خیلی حالم خوب بود
لیسا رو بغل کردم
لیسا:ک....ک....کوک داری چیکار میکنی !!!!؟؟؟؟
من:لیسا من......من......عاشقت شدم
لیسا:چ...چ....چی ولی
نزاشتم لیسا حرفشو بزنه باز لبشو بوسیدم و بغلش کردم
من:لیسا من خیلی دوست دارم
لیسا:............
من:لیسا!؟
لیسا:............
دیدم لیسا خوابیده
بقلش کردم گذاشتمش روی تخت خودم و خودمم بغلش کردم
خب امیدوارم خوشتون اومده باشه لایک و نظر یادتون نره☺️
۲۷.۹k
۲۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.