«شوهر سخت گیر من»
«شوهر سخت گیر من»
𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐𝟒
راوری جونگکوک نمیدونست که این
اتفاقا زیر سر رادیکا هست نمیدونست
قراره چه اتفاقاتی بیوفته اون فکر
میکرد ا.ت از قصد این کارو کرده
کوک بدون توجه به ا.ت رف اتاقش
و ا.ت هم پشت سرش رف اتاقش
ا.ت ویو:
جونگکوک رفت اتاق من رفتم اتاق
که دیدم خوابیده روشو اونطرف کرده
خوابیده منم رفتم رو تخت رومو اون
طرف کردم جونگکوک چی میشد به
حرفام باور کنی چیمشد من از قصد
اون بچه رو سقط نکردم درسته بچه
رو نمیخاستم ولی اون بچه ی تو بود
تو دوستش داشتی منم تصمیم گرفتم
نگهش دارم خوب من چه کنم که روزگار
باهامون یار نیست سرنوشت تا یه اتفاق
خوب برامون میوفته یه اتفاق بد برامون
میاره همه اینارو تو دلم به خودم میگفتم
کم کم داشت چشام گرم میشدو خوابیدم
___
«صبح»
ا.ت ویو:
صبح بیدار شدم چشمامو یکم مالوندم
که دیدم جونگکوک که فقط یه شر*ت
تنشه داره تو اینه موهاشو درست، میکنه
ا.ت: صبح بخیر عزیزم
جوابی نداد ولی من بازم گفتم
ا.ت: صبخیر
کوک: صبح توام بخیر«سرد»
و رفت سمت کمد در کمدو باز کرد
داشت دنبال چیزی میگشت همه ی
لباسا رو بهم ریخت ولی پیداش نکرد
من که رو تخت نشسته بودم بهش
نگاه میکردم
ا.ت: داری دنبال چی میگردی
کوک: امم دنبال اون پیرهن سفید
منم از تخت بلند شدمو رفتم سمت
کمد و اون پیرهن سفید رو پیدا کردم
ا.ت: بگیرش
کوک: ممنون
ا.ت: لازم نبود همه لباسا رو بریز پایین
کافی بود به خودم بگی
اینو گفتم چیزی نگفت منم یه حوله
رفتم حموم دندونامو برس کردم و
حموم کردم از حموم اومدم بیرون
حوله رو محکم دور خودم پیچیده بودم
جونگکوک داشت کرواتشو میبست که
نتونسته بود ببندتش من رفتم جلوش
ا.ت: بدش من برات میبندم
کوک: نمیخاد
ا.ت: لجبازی نکن اگه خودت بندیش
تا فردا طول میکشه
جونگکوک حرفی نزد من واسش
کراواتشو بستم و اون از اتاق رفت
بیرون
کوک ویو:
داشتم میرفتم سمت ماشینم که
مامانم صدام زد
+پسرم یه لحظه بیا
کوک: بله
+باید یکم حرف بزنیم
کوک: بگو
+اینجا نمیشه بیا بریم اتاق من
با مامانم رفتم اتاق
+کوک یه چیزی میگم وای عصبانی نشو
کوک: بگو
+من میگم تو با.......
#فیک_جونگکوک
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#سناریو
#اسمات
#وانشات
𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐𝟒
راوری جونگکوک نمیدونست که این
اتفاقا زیر سر رادیکا هست نمیدونست
قراره چه اتفاقاتی بیوفته اون فکر
میکرد ا.ت از قصد این کارو کرده
کوک بدون توجه به ا.ت رف اتاقش
و ا.ت هم پشت سرش رف اتاقش
ا.ت ویو:
جونگکوک رفت اتاق من رفتم اتاق
که دیدم خوابیده روشو اونطرف کرده
خوابیده منم رفتم رو تخت رومو اون
طرف کردم جونگکوک چی میشد به
حرفام باور کنی چیمشد من از قصد
اون بچه رو سقط نکردم درسته بچه
رو نمیخاستم ولی اون بچه ی تو بود
تو دوستش داشتی منم تصمیم گرفتم
نگهش دارم خوب من چه کنم که روزگار
باهامون یار نیست سرنوشت تا یه اتفاق
خوب برامون میوفته یه اتفاق بد برامون
میاره همه اینارو تو دلم به خودم میگفتم
کم کم داشت چشام گرم میشدو خوابیدم
___
«صبح»
ا.ت ویو:
صبح بیدار شدم چشمامو یکم مالوندم
که دیدم جونگکوک که فقط یه شر*ت
تنشه داره تو اینه موهاشو درست، میکنه
ا.ت: صبح بخیر عزیزم
جوابی نداد ولی من بازم گفتم
ا.ت: صبخیر
کوک: صبح توام بخیر«سرد»
و رفت سمت کمد در کمدو باز کرد
داشت دنبال چیزی میگشت همه ی
لباسا رو بهم ریخت ولی پیداش نکرد
من که رو تخت نشسته بودم بهش
نگاه میکردم
ا.ت: داری دنبال چی میگردی
کوک: امم دنبال اون پیرهن سفید
منم از تخت بلند شدمو رفتم سمت
کمد و اون پیرهن سفید رو پیدا کردم
ا.ت: بگیرش
کوک: ممنون
ا.ت: لازم نبود همه لباسا رو بریز پایین
کافی بود به خودم بگی
اینو گفتم چیزی نگفت منم یه حوله
رفتم حموم دندونامو برس کردم و
حموم کردم از حموم اومدم بیرون
حوله رو محکم دور خودم پیچیده بودم
جونگکوک داشت کرواتشو میبست که
نتونسته بود ببندتش من رفتم جلوش
ا.ت: بدش من برات میبندم
کوک: نمیخاد
ا.ت: لجبازی نکن اگه خودت بندیش
تا فردا طول میکشه
جونگکوک حرفی نزد من واسش
کراواتشو بستم و اون از اتاق رفت
بیرون
کوک ویو:
داشتم میرفتم سمت ماشینم که
مامانم صدام زد
+پسرم یه لحظه بیا
کوک: بله
+باید یکم حرف بزنیم
کوک: بگو
+اینجا نمیشه بیا بریم اتاق من
با مامانم رفتم اتاق
+کوک یه چیزی میگم وای عصبانی نشو
کوک: بگو
+من میگم تو با.......
#فیک_جونگکوک
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۵۸.۰k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.