عشق و دوری
داشتم حاظر میشدم که برم اما دوباره یاد اون لحظه افتادم و همش ذهنم درگیر بود
(فلش بک به مدرسه)
*تو مدرسه با سوهی هرجا که میرفتمو نگاهش میکردم بنظر ذهنش درگیر بود
از پله ها رفتم بالا به سمت کلاس امروز کلا حواسم پیش یونجی نبود
*دستشو کشیدمو چسبوندمش، به دیوار
چیکار میکنی اینجا کلی ادمه
خواستم برم
*دسمو چسبوندم به دیوار
خواستم از اونور برم
* 2دستامو گزاشتم و بهش، نزدیک شدم
دور بِشو
*چی ذهنتو درگیر کرده که به من احمیت نمیدی؟
هیچی
*دروغ نگو
دروغ نمیگم
از زیر دستش در رفتم و رفتم تویه کلاس
*نیشخند عصبی زدم
تویه میز نشسته بودم و تصمیم گرفتم تا معلم میاد رمان بنویسم
(یه دفتر برداشته بودم و توش چند رمان نوشته بودم و خواستم رمان جدید شروع کنم و بنویسم)
*دفتر رو کِش رفتم و شردع به خوندن کردم
خواستم ازش بگیرم اما فرار کردو نتونستم بگیرمش
*رسیدم به قسمتایی که صحنه داشت صورتم قرمرز شده بود
دفترو ازش گرفتم
خیلی کارت زشته
*سوهی اونا چی بود؟
رمانه دیگه مگه چشه؟
*نزدیکش، شدم
چشه؟
عا...
( چند تا پلک سریع از رویه تعجب زدم)
ببینم نکنه..
*اره
چرا اون تیکه ها رو خوندیییی
(خجالت کشید)
*چیشد؟ خجالت کشیدی؟
اره
*خجالت نکش قراره به حقیقت بپیونده
چییییی
*نیشخند و از کنارش رد شدن
کلا خوشکم زد یعنی چی..... یاا بهش فکر نکن برو رمانتو بنویس دختر
(خطاب به خودش)
*رویه میز معلم نشستم
رفتم سر جام نشستمو غرق رمان نوشتن شدم
*اروم رفتم رو میز پشتی سوهی نشستمو بدنشو لای پاهام قفل کردم
متوجه گرمی کنار بدنم شدم
*چی مینویسی؟
یااااا🙀
*چیه جن دیدی؟
از کی داری میخونی؟
*یه چند دقیقه ای هست دارم سکانس جدید رمانتو میخونم
گفتم نخونشششش
*نمیشه
خواستم برم
*با پام محکم گرفتمشو دستمو دور گردنش حلقه کردم از پشت بغلش کرده بودمو چشمام رو برگش بود
میخوای همینجوری بمونی؟
*ارع
پُرو
*هیششش
اشاره کردن به معنی ادامه دادن رمان
هوففف🙄
دوباره مشغول نوشتن شدم
*تا وقتی معلم اومد تو همین حالت بودم و بعدشم که رفتیم تو حیاط خواستم دفترشو ازش بگیرمو بقیه رو بخونم
یا فکرشم نکن نمیدمشش
*بده بخونمشش
نهههه
فرار کردم
*یا وایساااا
دویدم دنبالش
اخر نفسم بند اومدو ایستادم
*محکم از پشت بغلش کردمو نفس نفس میزدم
گرفتمت
اه
*مشغول خوندن بودمو سوهی تو بغلم با اخم نشسته بود
هیعی اگه من دیگه رمانامو اوردم
*اگه نیاری دفترتو میدزدم میبرم خونمون
یاا براش خیلی زمان گزاشتم
*پس بردار بیارش
(فلش بک به مدرسه)
*تو مدرسه با سوهی هرجا که میرفتمو نگاهش میکردم بنظر ذهنش درگیر بود
از پله ها رفتم بالا به سمت کلاس امروز کلا حواسم پیش یونجی نبود
*دستشو کشیدمو چسبوندمش، به دیوار
چیکار میکنی اینجا کلی ادمه
خواستم برم
*دسمو چسبوندم به دیوار
خواستم از اونور برم
* 2دستامو گزاشتم و بهش، نزدیک شدم
دور بِشو
*چی ذهنتو درگیر کرده که به من احمیت نمیدی؟
هیچی
*دروغ نگو
دروغ نمیگم
از زیر دستش در رفتم و رفتم تویه کلاس
*نیشخند عصبی زدم
تویه میز نشسته بودم و تصمیم گرفتم تا معلم میاد رمان بنویسم
(یه دفتر برداشته بودم و توش چند رمان نوشته بودم و خواستم رمان جدید شروع کنم و بنویسم)
*دفتر رو کِش رفتم و شردع به خوندن کردم
خواستم ازش بگیرم اما فرار کردو نتونستم بگیرمش
*رسیدم به قسمتایی که صحنه داشت صورتم قرمرز شده بود
دفترو ازش گرفتم
خیلی کارت زشته
*سوهی اونا چی بود؟
رمانه دیگه مگه چشه؟
*نزدیکش، شدم
چشه؟
عا...
( چند تا پلک سریع از رویه تعجب زدم)
ببینم نکنه..
*اره
چرا اون تیکه ها رو خوندیییی
(خجالت کشید)
*چیشد؟ خجالت کشیدی؟
اره
*خجالت نکش قراره به حقیقت بپیونده
چییییی
*نیشخند و از کنارش رد شدن
کلا خوشکم زد یعنی چی..... یاا بهش فکر نکن برو رمانتو بنویس دختر
(خطاب به خودش)
*رویه میز معلم نشستم
رفتم سر جام نشستمو غرق رمان نوشتن شدم
*اروم رفتم رو میز پشتی سوهی نشستمو بدنشو لای پاهام قفل کردم
متوجه گرمی کنار بدنم شدم
*چی مینویسی؟
یااااا🙀
*چیه جن دیدی؟
از کی داری میخونی؟
*یه چند دقیقه ای هست دارم سکانس جدید رمانتو میخونم
گفتم نخونشششش
*نمیشه
خواستم برم
*با پام محکم گرفتمشو دستمو دور گردنش حلقه کردم از پشت بغلش کرده بودمو چشمام رو برگش بود
میخوای همینجوری بمونی؟
*ارع
پُرو
*هیششش
اشاره کردن به معنی ادامه دادن رمان
هوففف🙄
دوباره مشغول نوشتن شدم
*تا وقتی معلم اومد تو همین حالت بودم و بعدشم که رفتیم تو حیاط خواستم دفترشو ازش بگیرمو بقیه رو بخونم
یا فکرشم نکن نمیدمشش
*بده بخونمشش
نهههه
فرار کردم
*یا وایساااا
دویدم دنبالش
اخر نفسم بند اومدو ایستادم
*محکم از پشت بغلش کردمو نفس نفس میزدم
گرفتمت
اه
*مشغول خوندن بودمو سوهی تو بغلم با اخم نشسته بود
هیعی اگه من دیگه رمانامو اوردم
*اگه نیاری دفترتو میدزدم میبرم خونمون
یاا براش خیلی زمان گزاشتم
*پس بردار بیارش
۵۱۴
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.