PΛЯƬ25
(فردا)
(از دید ا/ت)
بلند شدم و دیدم که جیمین روی مبل خوابه
رفتم توی دستشویی و دست و صورتمو شستم
رفتم پایین و صبحانه درست کردم
رفتم توی هال و منتظر شدم تا جیمین بیاد
امروز تعطیل بود
بعد از 30 دقیقه با حوله روی شونش اومد پایین
بلند شدم و گفتم:سلام ...صبح بخیر
گفت:سلام صبح تو هم بخیر (خمیازه)
گفت:صبحانه خوردی؟
گفتم:نه اماده کردم منتظر شدم تا تو بیای
گفت:او خانم پارک ا/ت مهربون شدی منتظرم میمونی اره؟
گفتم:ایششش اصلا خوبی بهت نیومده ازین به بعد نه صبحانه واست اماده میکنم و نه منتظرت میمونم لیاقتت همینه
خندید و گفت:چرا اینقدر عصبی شدی حالا؟بیا بریم بخوریم
رفتیم توی اشپز خونه
جیمین با دیدن میز گفت:واو واسه من اینارو درست کردی؟
گفتم:ن خیر برای خودمه گفتم حالا توهم بخوری
خندید و گفت:حتما همینطوره
نشست روی صندلی و منم روبروش نشستم
بعد از خوردن صبحانه باهم ظرفارو جمع کردیم گذاشتیم توی ماشین ظرفشویی
رفتیم توی هال و نشستیم
گفتم:درسته که خودمونو مثل یک زن و شوهر نمیدونم ولی واقعا انگار زوجیم
جیمین خنده ای سر داد و گفت:زوجی که خانومش باکرس؟
گفتم:چ ربطی داره؟
گفت:هیچی ولش کن...اره راست میگی کارامون مثل زوج هاست
گفتم:حوصلم سر رفته میشه برم خونه مامانم اینا؟
گفت:ا/ت قوانین رو میدونی که اگه بری تنبیه میشی
گفتم:اخه دلم واسه جیهوپ تنگ شده
گفت:فردا باهش قرار میذاریم میریم بیرون باشه؟
گفتم:واقعا؟
گفت:اره حتما
گفتم:وایییی مرسی (ذوق)
جیمین لبخندی زد و بعد به گوشیش یه پیام اومد ...
(از دید جیمین)
دیدم اوم کی پیام داده و گفته:عزیزم...الان فقط میتونم ببینمت و توی خونم نمیشه بیا به مغازه داداشم اونجا باهم حرف میزنیم بیرونه
میخواستم برم حرفامونو بزنیم بعد دیگه ولش کنم
بلند شدم و رفتم بالا و یک لباس پوشیدم
(از دید ا/ت)
دیدم که جیمین بعد از دیدن پیام بلند شد و رفت بالا توی اتاق لباس بعد از 5 دقیقه اومد بیرون با لباس بیرونی .اومد پایین
داشت به سمت در میرفت که گفتم:کجا میری مگه تعطیل نیست امروز؟
گفت:یه جلسه فوری پیش اومده باید سریع برم .میبینمت
سریع رفتم بالا و یه لبا بیرنی پوشیدم
شک داشتم که راست بگه
موقیت زمانی گوشیش روشن بود
رفتم بیرون از عمارت و یه تاکسی گرفتم
از روی لوکیشن میگفتم که راننده کجا بره
رفتیم که جیمین در یک پاساژ وایساد
کرایه رو دادم و پیاده شدم
اروم اروم رفتم دنبالش
رفت توی یه مغازه
از دور دیدمش که یک دختر اومد سمتش و دستشرو به بدن جییمین میکشه جیمین پسش زد و داشتن حرفایی رو بهم میزدن
بعد دختره رفت و با یه لیوان اب پرتغال برگشت
رفتم جلوتر تا بشنوم چی میگن
وقتی رفتم جلوتر متوجه شدم که دختره اوم کیه
میدونستم که جیمین ولش نمیکنه
گوشیمو برداشتم و چند تا عکس گرفتم از بهم بودنشون
دیدم که جیمین بعد از نوشیدنی...
بچه ها بقیش جا نمیشه پارت بعد
(از دید ا/ت)
بلند شدم و دیدم که جیمین روی مبل خوابه
رفتم توی دستشویی و دست و صورتمو شستم
رفتم پایین و صبحانه درست کردم
رفتم توی هال و منتظر شدم تا جیمین بیاد
امروز تعطیل بود
بعد از 30 دقیقه با حوله روی شونش اومد پایین
بلند شدم و گفتم:سلام ...صبح بخیر
گفت:سلام صبح تو هم بخیر (خمیازه)
گفت:صبحانه خوردی؟
گفتم:نه اماده کردم منتظر شدم تا تو بیای
گفت:او خانم پارک ا/ت مهربون شدی منتظرم میمونی اره؟
گفتم:ایششش اصلا خوبی بهت نیومده ازین به بعد نه صبحانه واست اماده میکنم و نه منتظرت میمونم لیاقتت همینه
خندید و گفت:چرا اینقدر عصبی شدی حالا؟بیا بریم بخوریم
رفتیم توی اشپز خونه
جیمین با دیدن میز گفت:واو واسه من اینارو درست کردی؟
گفتم:ن خیر برای خودمه گفتم حالا توهم بخوری
خندید و گفت:حتما همینطوره
نشست روی صندلی و منم روبروش نشستم
بعد از خوردن صبحانه باهم ظرفارو جمع کردیم گذاشتیم توی ماشین ظرفشویی
رفتیم توی هال و نشستیم
گفتم:درسته که خودمونو مثل یک زن و شوهر نمیدونم ولی واقعا انگار زوجیم
جیمین خنده ای سر داد و گفت:زوجی که خانومش باکرس؟
گفتم:چ ربطی داره؟
گفت:هیچی ولش کن...اره راست میگی کارامون مثل زوج هاست
گفتم:حوصلم سر رفته میشه برم خونه مامانم اینا؟
گفت:ا/ت قوانین رو میدونی که اگه بری تنبیه میشی
گفتم:اخه دلم واسه جیهوپ تنگ شده
گفت:فردا باهش قرار میذاریم میریم بیرون باشه؟
گفتم:واقعا؟
گفت:اره حتما
گفتم:وایییی مرسی (ذوق)
جیمین لبخندی زد و بعد به گوشیش یه پیام اومد ...
(از دید جیمین)
دیدم اوم کی پیام داده و گفته:عزیزم...الان فقط میتونم ببینمت و توی خونم نمیشه بیا به مغازه داداشم اونجا باهم حرف میزنیم بیرونه
میخواستم برم حرفامونو بزنیم بعد دیگه ولش کنم
بلند شدم و رفتم بالا و یک لباس پوشیدم
(از دید ا/ت)
دیدم که جیمین بعد از دیدن پیام بلند شد و رفت بالا توی اتاق لباس بعد از 5 دقیقه اومد بیرون با لباس بیرونی .اومد پایین
داشت به سمت در میرفت که گفتم:کجا میری مگه تعطیل نیست امروز؟
گفت:یه جلسه فوری پیش اومده باید سریع برم .میبینمت
سریع رفتم بالا و یه لبا بیرنی پوشیدم
شک داشتم که راست بگه
موقیت زمانی گوشیش روشن بود
رفتم بیرون از عمارت و یه تاکسی گرفتم
از روی لوکیشن میگفتم که راننده کجا بره
رفتیم که جیمین در یک پاساژ وایساد
کرایه رو دادم و پیاده شدم
اروم اروم رفتم دنبالش
رفت توی یه مغازه
از دور دیدمش که یک دختر اومد سمتش و دستشرو به بدن جییمین میکشه جیمین پسش زد و داشتن حرفایی رو بهم میزدن
بعد دختره رفت و با یه لیوان اب پرتغال برگشت
رفتم جلوتر تا بشنوم چی میگن
وقتی رفتم جلوتر متوجه شدم که دختره اوم کیه
میدونستم که جیمین ولش نمیکنه
گوشیمو برداشتم و چند تا عکس گرفتم از بهم بودنشون
دیدم که جیمین بعد از نوشیدنی...
بچه ها بقیش جا نمیشه پارت بعد
۵.۵k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.