فیک shadow of death 🐢🕸فصل دوم پارت¹⁰
راوی « قاضی پرونده دموک خودخواه و مغرور بود و بچه ها اینو خوب میدونستن زمانی که قاضی غرق تعریف و تمجید از خودش بود جیمین تیر خلاص رو دقیقا توی پیشونیش نشوند...همه از ترس جیغ میکشیدن و فرار میکردن...لونا و میهی هم برای طبیعی جلوه دادن جیغ کشیدن و فرار کردن...
میهی « توی این گیر و ویری فرار پام به یه سنگ گیر کرد و خوردم زمین...درسته سریع بلند شدم اما مچ پام داشت آتیش میگرفت...بزور خودمو به ماشینا رسوندم و سعی کردم جلوی تهیونگ چیزی نگم...
تهیونگ « بعد از شلیک جیمین سریع اونجا رو ترک کردیم و رفتیم پیش دخترا...صدمه ندیدید؟
لونا « صدمه من نه اما
میهی « منم خوبم
جیمین « مطمئنید؟
میهی « اوهوم..
لونا « آقا دروغ میگه مچ پاش آسیب دیده
تهیونگ « مشخص بود
میهی « با گفتن این جمله روی زانو هاش نشست و مچ پام رو نگاه کرد...وقتی بهش دست زد از درد صورتم رو جمع کردم و عصبی بلند شد...
تهیونگ «پیچ خورده...جیمین لطفا هوسوک رو خبر کن...میهی رو بلند کردم و بردمش سمت ماشین
میهی « ته...
تهیونگ « حرفی نباشه
لونا « واو چه زوج عاشقی...جیمیناااااا
جیمین « هان؟
لونا « •-• پاشتیل موخوم
جیمین « میگم جان بگیره برات بیبی گرل
لونا « •-•مغسی
جیمین « میخورمتااا
لونا « اگه تونستی بخور
میهی « نمیدونم چرا تهیونگ اسرار داشت بریم عمارت ارباب پارک...با رسیدنمون به عمارت همه پیاده شدیم و تهیونگ بدون توجه به غر غرهام منو براید استایل برد داخل و نشوندم روی مبل... تهیونگ تیر نخوردم که اینطوری میکنی
تهیونگ « ساکت باش حرف نزن
لونا « به هر حال میهی و تهیونگ زوج خاصی بودن...از شوق دیدن جیهوپ آروم و قرار نداشتم و دل تو دلم نبود...اخه جیهوپ مثل برادر بزرگتر من و میهی بود...با صدای جیمین به خودم اومدم
جیمین « بیا بشین سرم گیج رفت اینقدر چرخیدی
لونا « پس هوپی کی میادددد
جیمین « وقتی دیدم همچنان با استرس عمارت رو متر میکنه دستش رو گرفتم و نشوندمش پیش خودم...خواست تکون بخوره که گفتم « بیب کاری نکن با طناب ببندمت اینجا
لونا « ایشش..زورگو
جیهوپ « توی بیمارستان مشغول کار بودم که گوشیم زنگ خورد و اسم پارک موچی نمایان شد....گوشی رو برداشتم و با لمس صفحه تماس رو برقرار کردم...های مستر پارک بزرگ...چی شد یادی از ما کردید
جیمین « های مستر جانگ...هم دلمون برات تنگ شده و هم دخترا دست گل به آب دادن...میتونی بیای عمارت؟
جیهوپ « نیم ساعت دیگه اونجام
جیمین « ممنون پس منتظریم
لونا « کم کم داشت خوابم میبرد که صدای لاستیک ماشین توی محوطه پیچید و عین برق بلند شدم...هورااااااااا هوسوک اومدددددد
جیمین « -_-||| برای من اینقدر ذوق نمیکنه اما هوسوکو که میبینه بال در میاره
تهیونگ « هعییییی...یاععع تو کجا پات قلم شدهههههه
میهی « توی این گیر و ویری فرار پام به یه سنگ گیر کرد و خوردم زمین...درسته سریع بلند شدم اما مچ پام داشت آتیش میگرفت...بزور خودمو به ماشینا رسوندم و سعی کردم جلوی تهیونگ چیزی نگم...
تهیونگ « بعد از شلیک جیمین سریع اونجا رو ترک کردیم و رفتیم پیش دخترا...صدمه ندیدید؟
لونا « صدمه من نه اما
میهی « منم خوبم
جیمین « مطمئنید؟
میهی « اوهوم..
لونا « آقا دروغ میگه مچ پاش آسیب دیده
تهیونگ « مشخص بود
میهی « با گفتن این جمله روی زانو هاش نشست و مچ پام رو نگاه کرد...وقتی بهش دست زد از درد صورتم رو جمع کردم و عصبی بلند شد...
تهیونگ «پیچ خورده...جیمین لطفا هوسوک رو خبر کن...میهی رو بلند کردم و بردمش سمت ماشین
میهی « ته...
تهیونگ « حرفی نباشه
لونا « واو چه زوج عاشقی...جیمیناااااا
جیمین « هان؟
لونا « •-• پاشتیل موخوم
جیمین « میگم جان بگیره برات بیبی گرل
لونا « •-•مغسی
جیمین « میخورمتااا
لونا « اگه تونستی بخور
میهی « نمیدونم چرا تهیونگ اسرار داشت بریم عمارت ارباب پارک...با رسیدنمون به عمارت همه پیاده شدیم و تهیونگ بدون توجه به غر غرهام منو براید استایل برد داخل و نشوندم روی مبل... تهیونگ تیر نخوردم که اینطوری میکنی
تهیونگ « ساکت باش حرف نزن
لونا « به هر حال میهی و تهیونگ زوج خاصی بودن...از شوق دیدن جیهوپ آروم و قرار نداشتم و دل تو دلم نبود...اخه جیهوپ مثل برادر بزرگتر من و میهی بود...با صدای جیمین به خودم اومدم
جیمین « بیا بشین سرم گیج رفت اینقدر چرخیدی
لونا « پس هوپی کی میادددد
جیمین « وقتی دیدم همچنان با استرس عمارت رو متر میکنه دستش رو گرفتم و نشوندمش پیش خودم...خواست تکون بخوره که گفتم « بیب کاری نکن با طناب ببندمت اینجا
لونا « ایشش..زورگو
جیهوپ « توی بیمارستان مشغول کار بودم که گوشیم زنگ خورد و اسم پارک موچی نمایان شد....گوشی رو برداشتم و با لمس صفحه تماس رو برقرار کردم...های مستر پارک بزرگ...چی شد یادی از ما کردید
جیمین « های مستر جانگ...هم دلمون برات تنگ شده و هم دخترا دست گل به آب دادن...میتونی بیای عمارت؟
جیهوپ « نیم ساعت دیگه اونجام
جیمین « ممنون پس منتظریم
لونا « کم کم داشت خوابم میبرد که صدای لاستیک ماشین توی محوطه پیچید و عین برق بلند شدم...هورااااااااا هوسوک اومدددددد
جیمین « -_-||| برای من اینقدر ذوق نمیکنه اما هوسوکو که میبینه بال در میاره
تهیونگ « هعییییی...یاععع تو کجا پات قلم شدهههههه
۵۱.۱k
۱۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.