پارت۷
همینطور داشتیم میخندیدم که صدای گوشی هامون اومد به یه مهمونی دعوت شده بودیم همه آیدلا هم اونجا بودن
جیمین:پسرا به نظرتون همراه هم میتونیم ببریم ؟
نامجون:آره میتونیم همراه ببریم
جیمین :ات ازت یه خواهشی دارم میشه به عنوان همراه من بیای
ات:متاسفم ولی من به یکی دیگه قول دادم
جیمین:کی
کوک:به من قول داده
جیمین:ات یعنی واقعا میخوای با کوک بری؟
ات:آره
ات با بغضی که سعی میکرد کنترلش کنه و بغضی که هیچکس نه دلیلش و نه خودش رو نمی دونست جواب جیمین رو داد
جین:خب بچه ها برین وسیله هاتون رو جمع کنید
همه رفتن وسایلشون رو جمع کنن
نیم ساعت بعد همه راه افتادن
ات سوار ماشین کوک شد
تهیونگم با جیمین رفت
تهیونگ:فهمیدی
جیمین:چیو
تهیونگ:بغض توی صداشو
جیمین :نه
تهیونگ:اون یه چیزی رو مخفی میکنه سعی کن بفهمی چیه حتما کوک یه چیزی بهش گفته
جیمین:تو از کجا میدونی کار کوکه
تهیونگ:اونشب من دنبالت اومدم تو جنگل و همه چیزو دیدم
سعی کن از دستش ندی
جیمین :من اونو به هیچکس نمی دم مطمعن باش
ببخشید کوتاهه
شرط نداریم ولی با کامنتاتون بهم انرژی بدین
جیمین:پسرا به نظرتون همراه هم میتونیم ببریم ؟
نامجون:آره میتونیم همراه ببریم
جیمین :ات ازت یه خواهشی دارم میشه به عنوان همراه من بیای
ات:متاسفم ولی من به یکی دیگه قول دادم
جیمین:کی
کوک:به من قول داده
جیمین:ات یعنی واقعا میخوای با کوک بری؟
ات:آره
ات با بغضی که سعی میکرد کنترلش کنه و بغضی که هیچکس نه دلیلش و نه خودش رو نمی دونست جواب جیمین رو داد
جین:خب بچه ها برین وسیله هاتون رو جمع کنید
همه رفتن وسایلشون رو جمع کنن
نیم ساعت بعد همه راه افتادن
ات سوار ماشین کوک شد
تهیونگم با جیمین رفت
تهیونگ:فهمیدی
جیمین:چیو
تهیونگ:بغض توی صداشو
جیمین :نه
تهیونگ:اون یه چیزی رو مخفی میکنه سعی کن بفهمی چیه حتما کوک یه چیزی بهش گفته
جیمین:تو از کجا میدونی کار کوکه
تهیونگ:اونشب من دنبالت اومدم تو جنگل و همه چیزو دیدم
سعی کن از دستش ندی
جیمین :من اونو به هیچکس نمی دم مطمعن باش
ببخشید کوتاهه
شرط نداریم ولی با کامنتاتون بهم انرژی بدین
۱۹.۶k
۲۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.