جهت مخالف
جهت مخالف
پارت۵۷
ادمین ویو:
کوک:ارمیا اگر ازم حمایت کنید میخوام یه چیزی رو بگم
دشیب که مهمونا هنوز خونهی جونگکوک بودن قرار گذاشته بودن که فردا شب جونگکوک همه چی رو اعلام کنه و بعد از رفتن بقیه ات با سکوت نشست روی روی مبل از زمانی که از ات خواسته گاری کرده بود ات ساکت بود و هی به یه نقطه خیره میشد
جونگکوک به دیوار روبهروی ات تکیه داد
کوک:بیبی؟
ات همچنان نگاهش به نقطهای بود
کوک:اتی؟
ایندفعه سرشو بالا گرفت و نگاهشو به جونگکوک دوخت جونگکوک دقیقا میتونست از توی چشمای ات بخونه به چی فکر میکنه و این باعث شد لبخندش محو بشه
کوک:ات...
رفت و کنارش نشست
ات با چشماش دنبال حرکتاش بود
کوک:بهم اعتماد نداری؟
چشماش نگران و عاجز بود و با این حرفش و حالت چشماش ات به لکنت افتاد
ات:ن...نه... اینجوری ف... فک نکن
کوک:ات اگه نمخوای با من ازد...
حرفش با کار ات قطع شد
بوسهی کوتاهی که قلبشو اروم کرد...
یکم ازش فاصله گرفت و ل///باشو کشید به ل///باش
ات:من تو تصمیم شک نمیکنم(اروم)
جونگکوک سرشو روی شونهش گذاشت جوری که میتونست به خوبی بینیشو توی موهای ات ببره و تمام عطرشو بو بکشه ولی ترجیه داد اینگارو با گردنش بکنه
ات گونشو نوازش کرد
کوک:دقت کردی یه زمانی تو خیلی مامی بود و الان برعکس
ات:هییی
یهویی اتو هل داد روی مبل....
خب خدافز تا فردا😂👩🏻🦯
میدونم کم شد دیگه ببخشید 👀
پارت۵۷
ادمین ویو:
کوک:ارمیا اگر ازم حمایت کنید میخوام یه چیزی رو بگم
دشیب که مهمونا هنوز خونهی جونگکوک بودن قرار گذاشته بودن که فردا شب جونگکوک همه چی رو اعلام کنه و بعد از رفتن بقیه ات با سکوت نشست روی روی مبل از زمانی که از ات خواسته گاری کرده بود ات ساکت بود و هی به یه نقطه خیره میشد
جونگکوک به دیوار روبهروی ات تکیه داد
کوک:بیبی؟
ات همچنان نگاهش به نقطهای بود
کوک:اتی؟
ایندفعه سرشو بالا گرفت و نگاهشو به جونگکوک دوخت جونگکوک دقیقا میتونست از توی چشمای ات بخونه به چی فکر میکنه و این باعث شد لبخندش محو بشه
کوک:ات...
رفت و کنارش نشست
ات با چشماش دنبال حرکتاش بود
کوک:بهم اعتماد نداری؟
چشماش نگران و عاجز بود و با این حرفش و حالت چشماش ات به لکنت افتاد
ات:ن...نه... اینجوری ف... فک نکن
کوک:ات اگه نمخوای با من ازد...
حرفش با کار ات قطع شد
بوسهی کوتاهی که قلبشو اروم کرد...
یکم ازش فاصله گرفت و ل///باشو کشید به ل///باش
ات:من تو تصمیم شک نمیکنم(اروم)
جونگکوک سرشو روی شونهش گذاشت جوری که میتونست به خوبی بینیشو توی موهای ات ببره و تمام عطرشو بو بکشه ولی ترجیه داد اینگارو با گردنش بکنه
ات گونشو نوازش کرد
کوک:دقت کردی یه زمانی تو خیلی مامی بود و الان برعکس
ات:هییی
یهویی اتو هل داد روی مبل....
خب خدافز تا فردا😂👩🏻🦯
میدونم کم شد دیگه ببخشید 👀
۱.۸k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.