پارت :1🫶🏻💜
پارت :1🫶🏻💜
.
.
ویو ات
از خواب بیدار شدم دستای کبودمو دیدم که باز بابام کتکم زد زفتم جلو آین یه طرف گونم یه زخم زیادی داشت میسوخت رفتم دسشویی پدرم نبود پدرم به خاطر اینکه من دخترم من رو دوست نداره و تنها دلیلی که من رو بیرون نمیکنع مادرمه اشک تو چشمام جمع شد که یادم افتاد امزوز دوباره باید به اون مدرسه برم لباس فرمم را پوشیدم بدون اینکه صبحانه بخورم به طرف مدرسه رفتم میدونستم تا وارد مدرسه بشم قلدری میکنن روم پس ماسک را زدم تا زخمم پیدا نشود
به مدرسه رسیدم کلاه هودم را روی سرم گذاشتم و ماسکم را زدم تا وارد شد دختران قلدری اومدم روبه روم و گفتن
دختر ۱: دختریکه پدر .... (فهش داد )
از اون طرف یک دختر دیگه به من مشت زد البته مشت خای انها ان قلدر درد نداشت تا پدرم
سریع دویدم و به کلاس رفتم و کیفم را گذاشتم اشک در چشمانم جمع شده بود رفتم توی حیاط
که دیدم همون پسر های قلدر که رئیسشون جیمین بود اومدن همه ی دخترا دورشون جمع شده بودن من که داشتم نگاش میکردم اومد طرم یه دختر منو هل داد و کفشم افتاد میخواستم بردارم که جیمین کفشم را برداشت و اون طرف پرت کرد و همه خندیدن اومد طرف و ماسکم رو از روی صورتم برداشت به خاطر اینکه وقتی افتادم با صورت افدادم دوباره اون خون بیشتر شد و روی صورتم خون بود وقتی ماسکم را برداشت با زخمی که روی صورتم دید تعجب کرد و گفت ......
.....ادامه دارد
در خماری به سر ببر 😂
.
.
ویو ات
از خواب بیدار شدم دستای کبودمو دیدم که باز بابام کتکم زد زفتم جلو آین یه طرف گونم یه زخم زیادی داشت میسوخت رفتم دسشویی پدرم نبود پدرم به خاطر اینکه من دخترم من رو دوست نداره و تنها دلیلی که من رو بیرون نمیکنع مادرمه اشک تو چشمام جمع شد که یادم افتاد امزوز دوباره باید به اون مدرسه برم لباس فرمم را پوشیدم بدون اینکه صبحانه بخورم به طرف مدرسه رفتم میدونستم تا وارد مدرسه بشم قلدری میکنن روم پس ماسک را زدم تا زخمم پیدا نشود
به مدرسه رسیدم کلاه هودم را روی سرم گذاشتم و ماسکم را زدم تا وارد شد دختران قلدری اومدم روبه روم و گفتن
دختر ۱: دختریکه پدر .... (فهش داد )
از اون طرف یک دختر دیگه به من مشت زد البته مشت خای انها ان قلدر درد نداشت تا پدرم
سریع دویدم و به کلاس رفتم و کیفم را گذاشتم اشک در چشمانم جمع شده بود رفتم توی حیاط
که دیدم همون پسر های قلدر که رئیسشون جیمین بود اومدن همه ی دخترا دورشون جمع شده بودن من که داشتم نگاش میکردم اومد طرم یه دختر منو هل داد و کفشم افتاد میخواستم بردارم که جیمین کفشم را برداشت و اون طرف پرت کرد و همه خندیدن اومد طرف و ماسکم رو از روی صورتم برداشت به خاطر اینکه وقتی افتادم با صورت افدادم دوباره اون خون بیشتر شد و روی صورتم خون بود وقتی ماسکم را برداشت با زخمی که روی صورتم دید تعجب کرد و گفت ......
.....ادامه دارد
در خماری به سر ببر 😂
۵۶۲
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.