چند پارتی جونگ کوک وقتی تح*ریکش میکنی ولی پری*ودی-۲
بچه ها اسرار داشتن که بزار منم میخوام الان بزارمش
ویو کوک
رفتم توی خونه دیدم که همه چراغا خاموشه با خودم گفتم حتما ا/ت خوابه و چراغو روشن کردم و دیدم همه جا تزئین شدس و ا/ت داره برف شادی رو سرم خالی میکنه و یه کیک ۲۷ سالگی دستشه
وای من فکر کردم تولدشو یادش رفته 😂😂
سریع رفتم کیکو ازش گرفتم گزاشتم کنار گلو گرفتم و جلوش زانو زدن و خیلی ذوق زده شد بعدش گلو که ازم گرفت جعبه گردنبند طلا رو در اوردم و دادم بهش و گفتم:
-عشقم تولدت مبارک بیبیییییی
اونم گفت:
× وااای کووووکییییی مرسیییییییییییی(با ذوق فراوان)
بعدشم بلند شدم و گردنبند رو واسش بستم و بغلم کرد منم همین طور و بعدش یه کیس فرانسوی با هم رفتیم
ویو ا/ت
(همین اتفاقاتی که افتاد رو میگه)
تو بوسه همراهیش میکردم و باهم جشن گرفتیم و شام خوردیم و کوک خیلی ذوق کرد برای شام و بعدش هم تو بغل همدیگه خوابیدیم
صبح
هنوزم ویو ا/ت
صبح بیدار شدمو دیدم کوکی بغلم خوابیده خیلی کیوت بود رو لباش بوسه سطحی زدم و خواستم بلند شم که کوک کمرمو گرف و روم خیمه زد و با ولع لبامو میخورد منم همراهیش میکردم
-صبح بخیر بیب
×صبح تو هم بخیر
-لبات خیلی خوش مزن بیب
× لبای تو بیشتر ددی
ویو کوک
وقتی ا/ت گفت ددی منم تح*ریک شدم دست خودم نبود ولی خوبه درصد حش*ری بودنم بالا
نیست
ویو ا/ت
وقتی گفتم ددی فهمیدم کوک تح*ریک شد و منم پا به فرار گذاشتم
الفرارررر
ویو کوک
دیدم سریع ا/ت بعد حرفش بلند شد و فرار کرد میدونستم که فهمیده تح*ریک شدم
و فرار کرده
نمیدونه من گیرش میارم بالاخره هه😏
ویو ا/ت
بلند شدم و رفتم دستشویی دیدم که........
بچه ها ببخشید کم مینویسم اخه فردا امتحان ترم ریاضی دارم😁😅
و اینکه اینم چون بچه ها اصرار داشتن گذاشتم
خب میخوام برای اولین بار فیکامو شرطی کنم
لایک :۳
کامنت:۲
ویو کوک
رفتم توی خونه دیدم که همه چراغا خاموشه با خودم گفتم حتما ا/ت خوابه و چراغو روشن کردم و دیدم همه جا تزئین شدس و ا/ت داره برف شادی رو سرم خالی میکنه و یه کیک ۲۷ سالگی دستشه
وای من فکر کردم تولدشو یادش رفته 😂😂
سریع رفتم کیکو ازش گرفتم گزاشتم کنار گلو گرفتم و جلوش زانو زدن و خیلی ذوق زده شد بعدش گلو که ازم گرفت جعبه گردنبند طلا رو در اوردم و دادم بهش و گفتم:
-عشقم تولدت مبارک بیبیییییی
اونم گفت:
× وااای کووووکییییی مرسیییییییییییی(با ذوق فراوان)
بعدشم بلند شدم و گردنبند رو واسش بستم و بغلم کرد منم همین طور و بعدش یه کیس فرانسوی با هم رفتیم
ویو ا/ت
(همین اتفاقاتی که افتاد رو میگه)
تو بوسه همراهیش میکردم و باهم جشن گرفتیم و شام خوردیم و کوک خیلی ذوق کرد برای شام و بعدش هم تو بغل همدیگه خوابیدیم
صبح
هنوزم ویو ا/ت
صبح بیدار شدمو دیدم کوکی بغلم خوابیده خیلی کیوت بود رو لباش بوسه سطحی زدم و خواستم بلند شم که کوک کمرمو گرف و روم خیمه زد و با ولع لبامو میخورد منم همراهیش میکردم
-صبح بخیر بیب
×صبح تو هم بخیر
-لبات خیلی خوش مزن بیب
× لبای تو بیشتر ددی
ویو کوک
وقتی ا/ت گفت ددی منم تح*ریک شدم دست خودم نبود ولی خوبه درصد حش*ری بودنم بالا
نیست
ویو ا/ت
وقتی گفتم ددی فهمیدم کوک تح*ریک شد و منم پا به فرار گذاشتم
الفرارررر
ویو کوک
دیدم سریع ا/ت بعد حرفش بلند شد و فرار کرد میدونستم که فهمیده تح*ریک شدم
و فرار کرده
نمیدونه من گیرش میارم بالاخره هه😏
ویو ا/ت
بلند شدم و رفتم دستشویی دیدم که........
بچه ها ببخشید کم مینویسم اخه فردا امتحان ترم ریاضی دارم😁😅
و اینکه اینم چون بچه ها اصرار داشتن گذاشتم
خب میخوام برای اولین بار فیکامو شرطی کنم
لایک :۳
کامنت:۲
۲.۲k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.