My amazing moon🌙🐾💕 p⁴³
لونا « من..منظورتون چیه؟!
کوک آروم دستای کوچولو لونا رو گرفت و ادامه داد:
کوک « یادته هفته پیش مدارک مربوط به قتل پدرم رو به جیمین تحویل دادی؟ جیمین بهم داد و با پرس و جو از افراد ظاهری و به اصطلاح طعمه پشت پرده اصلی تونستیم فرضیه هایی بسازیم...به چند تا نهاد اصلی مربوط میشد اما تنها وجه مشترکش با خیانت چند سال پیش و قتل خانواده های وزرای چند سال پیش از جمله مادرت... فقط یک نفر بود...وزیر لی...
راوی « لونا کپ کرده بود...عالیجناب ازش فرصت خواسته بود...فرصت ک بتونه خودشم حرکتی بزنه و حالا که اونم به حرف لونا رسیده بود حتما نقشه، هایی کشیده بود پس در کمال بهت پرسید:
لونا « عالیجناب شما...شما نقشه ای دارید؟ چون خیانت و قتل امپراطور جرم سنگینیه...
کوک «بدون شک درسته...فقط توی این نقشه ای که دارم ممکنه هم من هم تو اذیت بشیم...بیشتر تو...ببین باید کاری کنم اعتمادشون کامل به سمت من برگرده تا بتونم دستشونو رو کنم پس تنها راه اعتماد قطعیشون بهم خلع مقام شما و ملکه کردن بوراست...ممکنه مدتی نتونم ببینمت و این مدت مطمئنا خیلی برات سخته..ولی نذار زحمات همگی هدر داده بشه...در جلسه سری با افراد مورد اعتمادم موضوع رو درمیون میذارم که فکر نکنن تو واقعا خرابکاری. تنها یه راه هست که تورو بد جلوه بدیم...فردا شب تو از اقامتگاهت برو ببرون، همون موقع همونطور که با مادرم هماهنگ شده اون سم ضعیف قدرتی رو میخوره و با یکی از ندیمه ها ک هماهنگ شده میگن کار تو بوده و من طوری جلوه میدم ک انگار مجرمی و از قصر میری بیرون... منو ببخش ولی این تنها راه نجات هممونه...ملکه بهت قول میدم همیشه با اینکه ازت دورم مراقبت باشم...یادت باشه من همجا مراقبتم...وقتی خبر ازدواج منو بورا رو شنیدی هیچوقت نذار افکار اینکه من اونو ذوست دارم بیاد سراغت..
لونا « دروغ چرا یکم ترسیدم و ناراحت شدم ولی...ولی این حجم از منطقی فکر کردن و مسئولیت پذیری امپراطور قابل ستایش بود...پس بدون حرفی بغلشون کردم..
لونا « سرورم...کاری که میدونید درسته انجام بدید...من بهتون اعتماد دارم...
//زمان حال//
کوک آروم دستای کوچولو لونا رو گرفت و ادامه داد:
کوک « یادته هفته پیش مدارک مربوط به قتل پدرم رو به جیمین تحویل دادی؟ جیمین بهم داد و با پرس و جو از افراد ظاهری و به اصطلاح طعمه پشت پرده اصلی تونستیم فرضیه هایی بسازیم...به چند تا نهاد اصلی مربوط میشد اما تنها وجه مشترکش با خیانت چند سال پیش و قتل خانواده های وزرای چند سال پیش از جمله مادرت... فقط یک نفر بود...وزیر لی...
راوی « لونا کپ کرده بود...عالیجناب ازش فرصت خواسته بود...فرصت ک بتونه خودشم حرکتی بزنه و حالا که اونم به حرف لونا رسیده بود حتما نقشه، هایی کشیده بود پس در کمال بهت پرسید:
لونا « عالیجناب شما...شما نقشه ای دارید؟ چون خیانت و قتل امپراطور جرم سنگینیه...
کوک «بدون شک درسته...فقط توی این نقشه ای که دارم ممکنه هم من هم تو اذیت بشیم...بیشتر تو...ببین باید کاری کنم اعتمادشون کامل به سمت من برگرده تا بتونم دستشونو رو کنم پس تنها راه اعتماد قطعیشون بهم خلع مقام شما و ملکه کردن بوراست...ممکنه مدتی نتونم ببینمت و این مدت مطمئنا خیلی برات سخته..ولی نذار زحمات همگی هدر داده بشه...در جلسه سری با افراد مورد اعتمادم موضوع رو درمیون میذارم که فکر نکنن تو واقعا خرابکاری. تنها یه راه هست که تورو بد جلوه بدیم...فردا شب تو از اقامتگاهت برو ببرون، همون موقع همونطور که با مادرم هماهنگ شده اون سم ضعیف قدرتی رو میخوره و با یکی از ندیمه ها ک هماهنگ شده میگن کار تو بوده و من طوری جلوه میدم ک انگار مجرمی و از قصر میری بیرون... منو ببخش ولی این تنها راه نجات هممونه...ملکه بهت قول میدم همیشه با اینکه ازت دورم مراقبت باشم...یادت باشه من همجا مراقبتم...وقتی خبر ازدواج منو بورا رو شنیدی هیچوقت نذار افکار اینکه من اونو ذوست دارم بیاد سراغت..
لونا « دروغ چرا یکم ترسیدم و ناراحت شدم ولی...ولی این حجم از منطقی فکر کردن و مسئولیت پذیری امپراطور قابل ستایش بود...پس بدون حرفی بغلشون کردم..
لونا « سرورم...کاری که میدونید درسته انجام بدید...من بهتون اعتماد دارم...
//زمان حال//
۳۸.۹k
۱۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.