خواهربرادری(session2)part23
خواهربرادری(session2)part23
هایون:اجوشی تهیونگ چرا اینطوره(بغض صگی)
اجوشی:از موقعی که رفتی وضعش همینه
دویید و سمت تهیونگ قدم برداشت سرش بالا بود و داشت سقف و نگاه میکرد
هایون:تهیونگاااا...چاگیییی...توروخدا منو نگاه کننن...من برگشتممم..تهیونگااااا(گریهه)
آخرش نگاهشو سمت هایون چرخوند و پوزخندی از سر حرصی بودنش زد
تهیونگ:برگشتی.........
هایون:ارهه چاگی برگشتمممم چرا اینکارو با خودت میکنی(گریه)
تهیونگ:میخای بدونی چرا؟!
هایون:عوم(داره با آستینش گریه شو پاک میکنه)
تهیونگ:ما بدرد هم نمیخوریم
هایون:(دستاش متوقف شدن)
هایون:تهیونگ چی میگی منظورت از این حرف چیه؟داری نگرانم میکنی(گریه)
تهیونگ:من تا الان باعث عذابت میشدم امیدوارم با اونا بهتر وقت بگذرونی و خوشحال باشی
هایون:نه تهیونگ من نمیخ................
<زنگ در>
هایون سرشو به عقب برد دری که داشت محکم کوبیده میشد و خدا خدا کردنش برای اینکه اونی که فکر میکنه نباشه تهیونگ نمیتونست همچین کاری رو بکنه با تردید سرشو سمت تهیونگ برد تهیونگ با ناامیدی بهش خیره شده بود
تهیونگ:اینطوری خوشحال تر میمونی تا با من
هایون:نه تهیونگگگگ نه نهه من نههه تهیونگ من میخام با تو باشمممم تهیونگگگ
<۲ سال بعد>
دستش و صاف گذاشت رو زمین خاکی و نشست سر صخره دست ازادشو با ابنبات تو دهنش اِشغالش کرد پاهاشو محکم و نوبتی میکوبید به دیواری که روش نشسته بود بادی که تو صورتش میخورد باعث میشد چتری های بلندش صورتشو بپوشونه ابنبات تو دهنشو در اوردو پرت کرد توی رودخونه ی روبروش<یسسسسس پرتاب دقیق....>دستی رو شونش نشست برگشت به سمت پسری که عقب منتظرش بود با ابنبات جلوش زانو زده بود..دختر خنده ای کرد و با زور ابنبات کشید از دستش
هایون:الان نباید به کارات برسی؟
کوک:شما واجب تری بانو
هایون:برو خدا روزیتو یجا دیگه بده
کوک:هنوزم قهری؟
پوست ابنبات و کَند و آهی کشید
هایون:انتظار نداری که به همین راحتی ببخشمتون؟
کوک:نه انتظار ندارم بالاخره چیزایی رو فهمیدی که باید خیلی زودتر متوجه میشدی
هایون:میشه لطفا اون روزای فاکی رو یادم نندازی؟
کوک:باید از هر مرحله ای بگذری حالا میخاد هرچی باشه
هایون:منظورتو نمیفهمم؟
کوک:کی فهمیدی؟بلند شو تهیونگ منتظرته
بازم خنده ی بلندی کرد و با حرص گفت:اسمشو نیارررررااااا
چهره شو جدی کرد و گفت:قول نمیدم دفعه بعدی رودرو همو ببینیم
کوک:عووووو خانم خشن منظورررر؟؟؟
<هایون بلند شد دستشو سمت کوک گرفت>
هایون:پسره ی رو مخ بلند شو کلی کار داریم باید دایون خانم هم ببریم بیرون
کوک:ایگووووو مگه خودش راه رفتن بلند نیست؟؟
هایون:بلد بود به منو تو که کصخل تر ازونیم نمیگفتن ببریمش
کوک:جمع نبند(دست هایونو گرفت و بلند شد)
کوک:هایونا
هایون:هوم(دومین ابنبات هم انداخت😑)
کوک:تهیونگ منتظرته(الفرار کرد)
هایون:یاااااااا جئون بی خاصیتتتتت میکشمتتتتتتتتتتتت
<فردا>
(عا خواستم بگم که گیج نشین همه چیز و واستون مشخص میکنم نگران نباشین)
جیمین:هایونا آماده ای؟
هایون:هاه جئون جونگ کوک دیدی جر خوردی
کوک:واووو پاره شدم دختر چق زور داری(درحال پاره شدن)
هایون:هاه اینم بگیرررر
کوک:ععییییییییییییییییی ک***شش
هایون:حالا برو واسه عمت ورزش کن فیگور بگیر خب پسرم؟
جیمین:واقعا؟الان؟
هایون:هوم پس این جی هوپ خان کی میادد؟
جیمین:تو بیا برو پایین تهیونگ کارت داره
هایون:حواسم بهتون هستتا از موقعی که این مارموز مظلوم بازی درآورده حواستون به اونه هاااا
تهیونگ:اهم خانم جئون
هایون:عوااااا تهیونگگگ شییییی(رفت بغلش)
کوک:دورویه بدبختتتتتت
جیمین:خانمم فاصله اجتماعی رو رعایت کنننننن
هایون:بیخیال اوپاااااا
کوک:برین گمشین تو حیاط به عشق بازی هاتون ادامه بدینننننن
ادامه پارت بعد
هایون:اجوشی تهیونگ چرا اینطوره(بغض صگی)
اجوشی:از موقعی که رفتی وضعش همینه
دویید و سمت تهیونگ قدم برداشت سرش بالا بود و داشت سقف و نگاه میکرد
هایون:تهیونگاااا...چاگیییی...توروخدا منو نگاه کننن...من برگشتممم..تهیونگااااا(گریهه)
آخرش نگاهشو سمت هایون چرخوند و پوزخندی از سر حرصی بودنش زد
تهیونگ:برگشتی.........
هایون:ارهه چاگی برگشتمممم چرا اینکارو با خودت میکنی(گریه)
تهیونگ:میخای بدونی چرا؟!
هایون:عوم(داره با آستینش گریه شو پاک میکنه)
تهیونگ:ما بدرد هم نمیخوریم
هایون:(دستاش متوقف شدن)
هایون:تهیونگ چی میگی منظورت از این حرف چیه؟داری نگرانم میکنی(گریه)
تهیونگ:من تا الان باعث عذابت میشدم امیدوارم با اونا بهتر وقت بگذرونی و خوشحال باشی
هایون:نه تهیونگ من نمیخ................
<زنگ در>
هایون سرشو به عقب برد دری که داشت محکم کوبیده میشد و خدا خدا کردنش برای اینکه اونی که فکر میکنه نباشه تهیونگ نمیتونست همچین کاری رو بکنه با تردید سرشو سمت تهیونگ برد تهیونگ با ناامیدی بهش خیره شده بود
تهیونگ:اینطوری خوشحال تر میمونی تا با من
هایون:نه تهیونگگگگ نه نهه من نههه تهیونگ من میخام با تو باشمممم تهیونگگگ
<۲ سال بعد>
دستش و صاف گذاشت رو زمین خاکی و نشست سر صخره دست ازادشو با ابنبات تو دهنش اِشغالش کرد پاهاشو محکم و نوبتی میکوبید به دیواری که روش نشسته بود بادی که تو صورتش میخورد باعث میشد چتری های بلندش صورتشو بپوشونه ابنبات تو دهنشو در اوردو پرت کرد توی رودخونه ی روبروش<یسسسسس پرتاب دقیق....>دستی رو شونش نشست برگشت به سمت پسری که عقب منتظرش بود با ابنبات جلوش زانو زده بود..دختر خنده ای کرد و با زور ابنبات کشید از دستش
هایون:الان نباید به کارات برسی؟
کوک:شما واجب تری بانو
هایون:برو خدا روزیتو یجا دیگه بده
کوک:هنوزم قهری؟
پوست ابنبات و کَند و آهی کشید
هایون:انتظار نداری که به همین راحتی ببخشمتون؟
کوک:نه انتظار ندارم بالاخره چیزایی رو فهمیدی که باید خیلی زودتر متوجه میشدی
هایون:میشه لطفا اون روزای فاکی رو یادم نندازی؟
کوک:باید از هر مرحله ای بگذری حالا میخاد هرچی باشه
هایون:منظورتو نمیفهمم؟
کوک:کی فهمیدی؟بلند شو تهیونگ منتظرته
بازم خنده ی بلندی کرد و با حرص گفت:اسمشو نیارررررااااا
چهره شو جدی کرد و گفت:قول نمیدم دفعه بعدی رودرو همو ببینیم
کوک:عووووو خانم خشن منظورررر؟؟؟
<هایون بلند شد دستشو سمت کوک گرفت>
هایون:پسره ی رو مخ بلند شو کلی کار داریم باید دایون خانم هم ببریم بیرون
کوک:ایگووووو مگه خودش راه رفتن بلند نیست؟؟
هایون:بلد بود به منو تو که کصخل تر ازونیم نمیگفتن ببریمش
کوک:جمع نبند(دست هایونو گرفت و بلند شد)
کوک:هایونا
هایون:هوم(دومین ابنبات هم انداخت😑)
کوک:تهیونگ منتظرته(الفرار کرد)
هایون:یاااااااا جئون بی خاصیتتتتت میکشمتتتتتتتتتتتت
<فردا>
(عا خواستم بگم که گیج نشین همه چیز و واستون مشخص میکنم نگران نباشین)
جیمین:هایونا آماده ای؟
هایون:هاه جئون جونگ کوک دیدی جر خوردی
کوک:واووو پاره شدم دختر چق زور داری(درحال پاره شدن)
هایون:هاه اینم بگیرررر
کوک:ععییییییییییییییییی ک***شش
هایون:حالا برو واسه عمت ورزش کن فیگور بگیر خب پسرم؟
جیمین:واقعا؟الان؟
هایون:هوم پس این جی هوپ خان کی میادد؟
جیمین:تو بیا برو پایین تهیونگ کارت داره
هایون:حواسم بهتون هستتا از موقعی که این مارموز مظلوم بازی درآورده حواستون به اونه هاااا
تهیونگ:اهم خانم جئون
هایون:عوااااا تهیونگگگ شییییی(رفت بغلش)
کوک:دورویه بدبختتتتتت
جیمین:خانمم فاصله اجتماعی رو رعایت کنننننن
هایون:بیخیال اوپاااااا
کوک:برین گمشین تو حیاط به عشق بازی هاتون ادامه بدینننننن
ادامه پارت بعد
۱۰.۸k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.