فیک کوک p3
مینسو: اخه چرا حرفمو باور نکرد فقط به حرفای اون دختره اعتماد داره کاش یزره به منم اعتماد داشت دستم داشت خون میومد رفتم چسبش زدم روی تخت دراز کشیدم کوک: همش به فکر مینسو بودم نکنه راست میگه میا: کوک کووووک کوک: ها چیع میا: از وقتی اومدیم تو فکری چیزی اذیتت میکنه کوک: نه میا: دروغ نگو منکه میدونم داری به اون دختره عوضی فکر میکنی کوک: با گفتن عوضی به مینسو داغ کردم کنترلمو از دست دادم یکی زدم تو گوشش میا اشک تمساح ریخت : تو اون دختره رو دوست دادی و با این کارت ثابتش کردی کوک: ببخشید دسته خودم نبود میا بی توجه به کوک رفت کوک:اوففف ول کن روزم به خاطره این دختره عوضی بهم ریخت ماشینشو روشن کرد و با اعصبانیت رفت خونه
مینسو:صدای ماشینش اومد فکر کنم برگشت ولی چقدر زود اشکامو پاک کردم لبخند مصنوعی زدم کوک: درو باز کردم دیدم داره لبخند میزنه چطور تو این شراطیم لبخند میزنی الان عشقم بخاطره تو ترکم کرد کمربندشو دراورد و هرچقدر میتونست کتکم زد دیگه جونی نداشتم هرچی توانش بود گفت باور کن من نزدم خودش گفت کوک تند تند نفس میکشید : اههه دهنتو ببند اهههه اگه میخوای کتکت نزنم ساکت باشه اهههه و و از اتاق اومد بیرون مینسو: اصلا توان حرف زدنو نداشتم میخواد باور کنه میخواد نکنه کوک: روی مبل نشست گریش دراومد دستشو کرد تو موهاش اخه چرا اعصبانیتمو روش خالی کردم میدونم با کتک زدن به اون چیزی درست نمیشه
یهو صدای دراومد رفتم در باز کردم همسایه: سلام ببخشید دوربینامون خراب شدن میشه از دوربین شما ببینم کارم ضروریه کوک: سلام بله حتما رفتم دوربینا رو دیدم یکم دقت کردم دیدم دو تا دخترن درسته مینسو و میا بودن صداشو بلند کردم همه چیو فهمیدم واااییی من اشتباه کردم الکی قضاوتش کردم اون راست میگفت همش تخصیر منه الان چیکار کنم همسایه: فکر کنم نتونستم پیداش کنم ولش کن زیاد مهم نبود و از کوک تشکر کردو رفت کوک: حالا چیکار کنم رفتم تو اتاقش دیدم تمام بدنش کبود من...متاسفم
مینسو:نمیخوام چیزی بشنوم کوک: دوزانو نشست دوباره گریه کرد من متاسفم همش تخصیر من بود خواهش میکنم منو ببخش مینسو: این نتیجه اعتمادت به من بود کوک فقط داشت گریه میکرد دیگه طاقت نیاوردم رفتم بغلش کردم باشه ببخشیدمت ولی ترو خدا گریه نکن دیدن اشکات تو ندارم کوک: تو چطور طاقت اشکامو نداری وقتی انقدر کتک زدم مینسو: خودمم نمیدونم شاید بیش از حد عاشقتم کوک:از بغلش اومد بیرون رفت کرم اورد و به زخمای مینسو زد فکر کنم خیلی محکم زدم مینسو: عیبی نداره همینکه پیشمی برام کافیه و بالبخند مینسو کوک هم لبخند زد چند ساعت گذشت هردوساکت بودن که یهو زنگ در زده شد کوک: خودم میرم باز میکنم کنم رفتم باز کردم دیدم..... پایان پارت ۳
مینسو:صدای ماشینش اومد فکر کنم برگشت ولی چقدر زود اشکامو پاک کردم لبخند مصنوعی زدم کوک: درو باز کردم دیدم داره لبخند میزنه چطور تو این شراطیم لبخند میزنی الان عشقم بخاطره تو ترکم کرد کمربندشو دراورد و هرچقدر میتونست کتکم زد دیگه جونی نداشتم هرچی توانش بود گفت باور کن من نزدم خودش گفت کوک تند تند نفس میکشید : اههه دهنتو ببند اهههه اگه میخوای کتکت نزنم ساکت باشه اهههه و و از اتاق اومد بیرون مینسو: اصلا توان حرف زدنو نداشتم میخواد باور کنه میخواد نکنه کوک: روی مبل نشست گریش دراومد دستشو کرد تو موهاش اخه چرا اعصبانیتمو روش خالی کردم میدونم با کتک زدن به اون چیزی درست نمیشه
یهو صدای دراومد رفتم در باز کردم همسایه: سلام ببخشید دوربینامون خراب شدن میشه از دوربین شما ببینم کارم ضروریه کوک: سلام بله حتما رفتم دوربینا رو دیدم یکم دقت کردم دیدم دو تا دخترن درسته مینسو و میا بودن صداشو بلند کردم همه چیو فهمیدم واااییی من اشتباه کردم الکی قضاوتش کردم اون راست میگفت همش تخصیر منه الان چیکار کنم همسایه: فکر کنم نتونستم پیداش کنم ولش کن زیاد مهم نبود و از کوک تشکر کردو رفت کوک: حالا چیکار کنم رفتم تو اتاقش دیدم تمام بدنش کبود من...متاسفم
مینسو:نمیخوام چیزی بشنوم کوک: دوزانو نشست دوباره گریه کرد من متاسفم همش تخصیر من بود خواهش میکنم منو ببخش مینسو: این نتیجه اعتمادت به من بود کوک فقط داشت گریه میکرد دیگه طاقت نیاوردم رفتم بغلش کردم باشه ببخشیدمت ولی ترو خدا گریه نکن دیدن اشکات تو ندارم کوک: تو چطور طاقت اشکامو نداری وقتی انقدر کتک زدم مینسو: خودمم نمیدونم شاید بیش از حد عاشقتم کوک:از بغلش اومد بیرون رفت کرم اورد و به زخمای مینسو زد فکر کنم خیلی محکم زدم مینسو: عیبی نداره همینکه پیشمی برام کافیه و بالبخند مینسو کوک هم لبخند زد چند ساعت گذشت هردوساکت بودن که یهو زنگ در زده شد کوک: خودم میرم باز میکنم کنم رفتم باز کردم دیدم..... پایان پارت ۳
۱۸.۳k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.