ویو ات: با درد بدی از خواب بیدار شدم این دیگه کیه؟ تو دیگ
ویو ات: با درد بدی از خواب بیدار شدم این دیگه کیه؟ تو دیگه کی هستی؟
تهیونگ: منم ولی عهدم حالات خوبه؟
ات: مگه براتون مهمه منو از اینجا بیارید بیرون چرا منو اینجا نگهداشتید؟
تهیونگ: بخاطر اینکه مینگ فکر کنه چوسان قدرت مندتر و اینکه مینگ زیر دست ما باشه
ات: پدرم حاضر نیست که به خاطر من همچین کاری رو بکنه
تهیونگ: تو داری اشتباه فکر میکنی پدرت به خاطر تو هر کاری رو میکنه
ات: ببینمیو تعریف کنیم
تهیونگ: من میرم یکم برات غذا بیارم تا اون موقع استراحت کن
ات: تو حالت خوبه؟ چرا اینجوری شدی دیروز که مثل برده ها باهم حرف میزدی
تهیونگ: اممم الانم همون توری فقط می خوام زنده بمونی چون نیازت داریم من دیگه رفتم
ویو امپراتور مینگ: هنوز دختر منو پیدا نکردید اخه مگه آب شده رفته زیر زمین پیداش کنید😡
سرباز: سروم مایه تعوری داریم بگیم؟
امپراتور: بگید ببینم😡
سرباز: مافکر میکنیم شاهزاده رفتن به کشور چوسان
امپراتور: چرت نگید بگردید میخوام هرچه زودتر دخترم رو پیدا کنید بریید😡ویو امپراتور کشور چوسان: هنوز به فکرش خوطور نکره که دخترش اینجاست ها؟
تهیونگ: نه پدر حتا یه سر انگشت پدر نگرانم
امپراتور چرا نگرانی پسرم؟
تهیونگ: اخه میترسم قبول نکنه
امپراتور: نترس قبول میکن آروم باش
تهیونگ: باشه پدر امید وارم
............
مرسی که اون قلبو قرمزش میکنی و مرسی که حمایت میکنی❤️💜
تهیونگ: منم ولی عهدم حالات خوبه؟
ات: مگه براتون مهمه منو از اینجا بیارید بیرون چرا منو اینجا نگهداشتید؟
تهیونگ: بخاطر اینکه مینگ فکر کنه چوسان قدرت مندتر و اینکه مینگ زیر دست ما باشه
ات: پدرم حاضر نیست که به خاطر من همچین کاری رو بکنه
تهیونگ: تو داری اشتباه فکر میکنی پدرت به خاطر تو هر کاری رو میکنه
ات: ببینمیو تعریف کنیم
تهیونگ: من میرم یکم برات غذا بیارم تا اون موقع استراحت کن
ات: تو حالت خوبه؟ چرا اینجوری شدی دیروز که مثل برده ها باهم حرف میزدی
تهیونگ: اممم الانم همون توری فقط می خوام زنده بمونی چون نیازت داریم من دیگه رفتم
ویو امپراتور مینگ: هنوز دختر منو پیدا نکردید اخه مگه آب شده رفته زیر زمین پیداش کنید😡
سرباز: سروم مایه تعوری داریم بگیم؟
امپراتور: بگید ببینم😡
سرباز: مافکر میکنیم شاهزاده رفتن به کشور چوسان
امپراتور: چرت نگید بگردید میخوام هرچه زودتر دخترم رو پیدا کنید بریید😡ویو امپراتور کشور چوسان: هنوز به فکرش خوطور نکره که دخترش اینجاست ها؟
تهیونگ: نه پدر حتا یه سر انگشت پدر نگرانم
امپراتور چرا نگرانی پسرم؟
تهیونگ: اخه میترسم قبول نکنه
امپراتور: نترس قبول میکن آروم باش
تهیونگ: باشه پدر امید وارم
............
مرسی که اون قلبو قرمزش میکنی و مرسی که حمایت میکنی❤️💜
۳.۵k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.