فیک از استری کیدز با کاپل مینسونگ و هیونلیکس☆
.#black_white
#part_1
ویو هان:دوباره خیانت این هفتمین باری بود که ریتا بهم خیانت کرده بود من هیچی واستادم نگاش کردم خسته بودم از اینکه انقد راحت باور میکردم که سو تفاهم بوده ولی این دفعه نه دیگع نباید کم بیارم
علامت ریتا؛
؛هعی هانی اون طور که فک میکنی نیس
:نیاز نیس بگی دیدم و شنیدم همه چیزو
؛من متاسفم...
:نیازی به تاسفت ندارم منو تو مال هم نیستیم حداقل تو لیاقت منو نداری
؛نه هانی من دوس دارم
:دیگه برام مهم نیستی
با گفتن این حرفم سریع از اون بار مضخرف زدم بیرون دوباره حس اضافه بودن بهم دس داد من یه موجود به درد نخورم با خوردن به کسی برگشتم طرفش بخاطر مس/تی گیج میزدم
:هعی من متاسفم
-اوه بچه ها ببینید چی پیدا کردم پسره با این سن و قیافه محاله از دستش بدم
:هعی چیکار داری میکنی
یهو دستمو گرفت کشید سمت خودش منم گیج پرت شدم تو بغلش
:ولم کن کمککککک
-هعی خفه شووو
:کمک
تا اومد حرفی بزنه یه نفر محکم زدش پرت شد اونور
یه یتفر دستمو کشید خاستم ازش تشکر کنم که یهم یه دستمال اومد رو دهنم منم بیهوش شدم
ویو یجی:هعی این چیه اوردید
-خانوم قربان گفتن شما خدمتکار نیاز دارید
یجی:این که از منم لاغر ترعه من گفتم یه خدمتکار دختر نه پسر
-اما خانوم
یجی:اما نداره ببریدش سر جایی که اوردیش
-چشم
یجی:نه نبریدش لینو یه خدمتکار میخاست نه؟
-بله خانوم ارباب لینو یه خدمتکار میخاست
:مگه من کالام که رد و بدل کنیم منو باز کنید از این صندلیی
-معدب باش
:نموخام بازم کنیننن
یجی:اوففف ساکت باشش این جیغو رو ببیرید عمارت لینووو
-چشم
:چی نههه منو باز کنیدذدد میخام برممم
یجی:ببریدشششش
-چشم
تا اومدم چیزی بگمدوباره یه دستمال اومد رو دهنم و بعد تاریکیی
#part_1
ویو هان:دوباره خیانت این هفتمین باری بود که ریتا بهم خیانت کرده بود من هیچی واستادم نگاش کردم خسته بودم از اینکه انقد راحت باور میکردم که سو تفاهم بوده ولی این دفعه نه دیگع نباید کم بیارم
علامت ریتا؛
؛هعی هانی اون طور که فک میکنی نیس
:نیاز نیس بگی دیدم و شنیدم همه چیزو
؛من متاسفم...
:نیازی به تاسفت ندارم منو تو مال هم نیستیم حداقل تو لیاقت منو نداری
؛نه هانی من دوس دارم
:دیگه برام مهم نیستی
با گفتن این حرفم سریع از اون بار مضخرف زدم بیرون دوباره حس اضافه بودن بهم دس داد من یه موجود به درد نخورم با خوردن به کسی برگشتم طرفش بخاطر مس/تی گیج میزدم
:هعی من متاسفم
-اوه بچه ها ببینید چی پیدا کردم پسره با این سن و قیافه محاله از دستش بدم
:هعی چیکار داری میکنی
یهو دستمو گرفت کشید سمت خودش منم گیج پرت شدم تو بغلش
:ولم کن کمککککک
-هعی خفه شووو
:کمک
تا اومد حرفی بزنه یه نفر محکم زدش پرت شد اونور
یه یتفر دستمو کشید خاستم ازش تشکر کنم که یهم یه دستمال اومد رو دهنم منم بیهوش شدم
ویو یجی:هعی این چیه اوردید
-خانوم قربان گفتن شما خدمتکار نیاز دارید
یجی:این که از منم لاغر ترعه من گفتم یه خدمتکار دختر نه پسر
-اما خانوم
یجی:اما نداره ببریدش سر جایی که اوردیش
-چشم
یجی:نه نبریدش لینو یه خدمتکار میخاست نه؟
-بله خانوم ارباب لینو یه خدمتکار میخاست
:مگه من کالام که رد و بدل کنیم منو باز کنید از این صندلیی
-معدب باش
:نموخام بازم کنیننن
یجی:اوففف ساکت باشش این جیغو رو ببیرید عمارت لینووو
-چشم
:چی نههه منو باز کنیدذدد میخام برممم
یجی:ببریدشششش
-چشم
تا اومدم چیزی بگمدوباره یه دستمال اومد رو دهنم و بعد تاریکیی
۲.۷k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.