𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۳ پارت ۱۴
صبح با صدای الارم از خواب بیدار شدمرفتم دستشویی اومدم بیرون یک ارایش کم کردم و لباس های مناسب دانشگاه رو پوشیدم صبحونه ی جسینا رو دادم خودم میل نداشتم کیفمو گوشیمو برداشتم و رفتم بیرون
با اتوبوس رفتم دانشگاه توی دانشگاه همش با دوستام چت میکردم بیکار بودم سر کلاس هم درس هارو گوش میدادم
و تکالیف رو همیشه به موقع انجام میدادم(برعکس خودم😂😐)
خیلی استرس اینو داشتم که پی دی نیم صدای منو قبول میکنه یا نه خودم که نشنیدم صدام چجوری بود ولی وقتی اونا ازش تعریف کردن ینی خوب بوده
من اصلا تجربه ی خوانندگی نداشتم فک کنم یک ۴ ۵ سالی باید کاراموز باشم
زنگ اخر خورد و کلاس تموم شد رشتم چون تجربی برداشتم اینجا هم تجربی ادامه میدم همش فرمول و حل مسائل عه مغزم دیگه هنگ میکنه میگه یکم استراحت کن
ولی دانشگاه رو زیاد ادامه نمیدم چون نمیتونم زیاد بعد روی کارم تمرکز کنم
البته اگه قبول بشم و کارم خوب پیش بره
از دانشگاه در شدم اتبوس سوار شدم و توی ایستگاه نزدیک کوچه پیاده شدم رسیدم به در خونه که همزمان با من پستچی اومد
پستچی_خانم کیم ا.ت؟
_خودمم بفرمایین
پستچی_این نامه از طرف کمپانی بیگ هیت برای شماست بفرمایین
_خییلییی ممنوننن
سریع رفتم بالا لباس هامو عوض کردم و اومدم بیرون خیلی استرس اینو داشتم که نکنه رد شده باشم
اما بدون ترسی بازش کردم و برگه رو در اوردم بیرون خط به خط با دقت میخوندم تا با یک کلمه مواجه شدم و دنیام کلا عوض شد
من....مننننن......منننننننننننن قبول شدمممممممممممممم وای خدایااااا شکرت که روی خوبتو بهم نشون دادیییییی😭😭😭😍😍😍😂😂🤩🤩🤣🤩
نوشته بود امروز ساعت ۴ عصر تشریف ببرم کمپانی تا با اونجا و خوابگاه اشنا بشم
رفتم سریع وسایل هامو جمع کردم وسایل ضروری ینی لباس های راحتی لباس بیرون لوازم های ارایشیم خلاصه هر چی میخواستم توی دوتا چمدون متوسط خلاصه شد خودمم لباس پوشیدم گوشیمو گذاشتم تو جیبم ساعت ۳ شد
غذای جسینا رو دادم نگران اونا هم هستم
تصمیم گرفتم ببرمشون به یک جایی که حیوون هارو نگهداری میکنن تا یک مدتی که موقعیتم مشخص شه بسپرم تا ازشون به خوبی مراقبت بشه پیش حیوون های دیگه
بردم تا ۵ کارشون تموم شد برگشتم خونه دیدم یک ون سیاه دم در واستاده
رفتم جلوتو پیش ماشین
_بفرمایین با کی کار دارین؟
مرده_با شما اومدیم تا ببریمتون به کمپانی
_پس از طرف کمپانی هستین الان وسایل هامو میارم
مرده اومد وسایل هامو گذاشت تو ون خودمم نشستم و رفتیم به سوی خوشبختی من
رسیدیم به کمپانی رفتم داخل یک اتاق نسبتا بزرگ و نمای دخترونه طور رو بهم اختصاص دادن منم وسایل هامو گذاشتم توی اتاق و به کمک مدیر رفتیم پییش پی دی نیم در اتاقشو زدیم و داخل شدیم
پی دی_سلام خانم ا.ت............
با اتوبوس رفتم دانشگاه توی دانشگاه همش با دوستام چت میکردم بیکار بودم سر کلاس هم درس هارو گوش میدادم
و تکالیف رو همیشه به موقع انجام میدادم(برعکس خودم😂😐)
خیلی استرس اینو داشتم که پی دی نیم صدای منو قبول میکنه یا نه خودم که نشنیدم صدام چجوری بود ولی وقتی اونا ازش تعریف کردن ینی خوب بوده
من اصلا تجربه ی خوانندگی نداشتم فک کنم یک ۴ ۵ سالی باید کاراموز باشم
زنگ اخر خورد و کلاس تموم شد رشتم چون تجربی برداشتم اینجا هم تجربی ادامه میدم همش فرمول و حل مسائل عه مغزم دیگه هنگ میکنه میگه یکم استراحت کن
ولی دانشگاه رو زیاد ادامه نمیدم چون نمیتونم زیاد بعد روی کارم تمرکز کنم
البته اگه قبول بشم و کارم خوب پیش بره
از دانشگاه در شدم اتبوس سوار شدم و توی ایستگاه نزدیک کوچه پیاده شدم رسیدم به در خونه که همزمان با من پستچی اومد
پستچی_خانم کیم ا.ت؟
_خودمم بفرمایین
پستچی_این نامه از طرف کمپانی بیگ هیت برای شماست بفرمایین
_خییلییی ممنوننن
سریع رفتم بالا لباس هامو عوض کردم و اومدم بیرون خیلی استرس اینو داشتم که نکنه رد شده باشم
اما بدون ترسی بازش کردم و برگه رو در اوردم بیرون خط به خط با دقت میخوندم تا با یک کلمه مواجه شدم و دنیام کلا عوض شد
من....مننننن......منننننننننننن قبول شدمممممممممممممم وای خدایااااا شکرت که روی خوبتو بهم نشون دادیییییی😭😭😭😍😍😍😂😂🤩🤩🤣🤩
نوشته بود امروز ساعت ۴ عصر تشریف ببرم کمپانی تا با اونجا و خوابگاه اشنا بشم
رفتم سریع وسایل هامو جمع کردم وسایل ضروری ینی لباس های راحتی لباس بیرون لوازم های ارایشیم خلاصه هر چی میخواستم توی دوتا چمدون متوسط خلاصه شد خودمم لباس پوشیدم گوشیمو گذاشتم تو جیبم ساعت ۳ شد
غذای جسینا رو دادم نگران اونا هم هستم
تصمیم گرفتم ببرمشون به یک جایی که حیوون هارو نگهداری میکنن تا یک مدتی که موقعیتم مشخص شه بسپرم تا ازشون به خوبی مراقبت بشه پیش حیوون های دیگه
بردم تا ۵ کارشون تموم شد برگشتم خونه دیدم یک ون سیاه دم در واستاده
رفتم جلوتو پیش ماشین
_بفرمایین با کی کار دارین؟
مرده_با شما اومدیم تا ببریمتون به کمپانی
_پس از طرف کمپانی هستین الان وسایل هامو میارم
مرده اومد وسایل هامو گذاشت تو ون خودمم نشستم و رفتیم به سوی خوشبختی من
رسیدیم به کمپانی رفتم داخل یک اتاق نسبتا بزرگ و نمای دخترونه طور رو بهم اختصاص دادن منم وسایل هامو گذاشتم توی اتاق و به کمک مدیر رفتیم پییش پی دی نیم در اتاقشو زدیم و داخل شدیم
پی دی_سلام خانم ا.ت............
۹.۸k
۰۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.