اولین سفر تنهایی 🧡🍂p ۱۸

سومی:خب دیگه جیمین باید بری به کمپانی منم اینارو جمع میکنم برو
جیمین:باشه میبینمت راستی من از رعیس کمپانی اجازه گرفتم گفت باشه هر وقت سومی احساس تنهایی کرد یا حوصله اش سر رفت میتونه بیاد اونجا بشینه پیش تو و اگرم خواستی میتونی با ما برقصی
سومی:واقعا چه خوب ولی من با لیا قراره بریم پیش یونا(دوست دختر سابق کوک)
جیمین:با این چیکار دارید
سومی:یه کار نیمه تموم داریم تموم کنیم بر میگردم خونه
جیمین:باشه پس من برم دیرم شد مواظب خودت باش خدافظ
سومی:همچنین خدافظ
خب بزار زنگ بزنم لیا
\مکالمه ی سومی با لیا\
سومی:خره موچیم رفت بانی تو چی رفت سره کار
لیا:اره اره رفت بریم حاضر شیم من هنوز کارم با اون یونای **********(بچه ها* ها یعنی فوش بله من نزاشتم چون شاید ویسگون گیر بده)
سومی:خب حالا ازش یه ادرس دارم بریم
لیا:باشه
/پایان مکالمه/
ویو سومی 💙✡
رفتم یه لباس خیلی شیک و مجلسی پوشیدم برای اینکه میخواستیم صحنه سازی کنیم که امروز عروسی لیا با کوک هست تا چشش در بیاد (بچه ها اینجا عکس لباس رو ندارم پیدا نکردم شما خودتون تصور کنید)
بعد راه افتادم سمت خونه ی لیا وکوک...

ادامه دارد.....
اسکی ممنوع ❌
بچه ها ببخشید کم شد اخه الان مهمونی هستم بخواطر همین خیلی خیلی کم گزاشتم پارت بعد جبران میکنم 🦋🙃