دیدار ناگهانی پارت ۱
جیمین:؛ صبح شده بود همه خدمتکارا بالا سرم یودن مثل اینکه مثل همیشه باید کار های تکراری کنم....
رزی:؛ صبح شده بود قرار بود برم به قصر و برای جانشین امپراطور آهنگ بخونم خدااااا من حتی اون رو ندیدم حتما ی آدم مغرور و خودخواه هست.
جیمین:؛ رفتم روی میز ناهار خوری نشستم که پدرم بهم گفت چون حالم خوب نیست میخواد ی نفر بیاد برام آهنگ بخونه شاید بهتر شم
من که عاشق خوندن بودم با عجله و ذوق از پدر پرسیدم که کی قرار اون شخص بیاد پدرم که از این رقتار من خندش گرقته بود گفت هر وقت تو بخوای پسرم
ادای احترام کردم و رفتم..
رزی اصلا امید نداشتم که جانشین امپراطور از آهنگم خوشش بیاد نا امیدانه رسیدم به قصر وارد شدم واوووو چه بزرگ بود که یهو خوردم به ی نفر
ای وایی حواست کجاست
جیمین ببخشید جلومو ندیدم
رزی وقتی بهش نگاه کردم دیدم وای چه جذابه ولی ولش اوممم اشکال نداره پیش میاد خود منم ۱۰۰ دفعه خوردم به کسی ایرادی نداره
جیمین:؛ وقتی سرم رو بالا گرفتم و دیدمش واوو دختره خیلی خوشگل بود که ی چیزی گفت خندم گرفت گفتم واقعا به ۱۰۰ دفعه خوردی به کسی؟
رزی:؛ آره بابا اون بدبختم به سطوح اومده بود از دستم اوه اوه ببخشید من باید برم و سریع رفتم..
جیمین؛: داشت حرف میزد من اصلا به حرفاش توجه نمیکردم اون قدر خوشکل یود که نمیشد چشم ازش برداشت فقط خدا خدا میکردم کسی نیاد اگر میفهمید من جانشینم حتما معذب میشد ولی یهو رفت من مونده بودم اون همه سوال که این دختره کیه حتی اسمشم نگفت..
خیلی خوش حال بودم چون قرار بود ی نفر برام آهنگ یخونه وقتی رفتم تو ی اون اتاق ی دفعه خشکم زد....
اون اون همون دختره بود..
رزی:؛ رفتم تو همون اتاقی که بهم گفته بودن واییی چه بزرگ بود که یهو ی نفر اومد تو چی اون اون همون پسره بود
گقتم تو اینجا چی کار میکنی؟؟
جیمین؛: چی من اها من اومدم اینجا نظارت کنم چه طور میخونی
رزی:؛ واقعاا چون چشمات ی چیز دیگه میگن
جیمین چی تو از کجا میدونی که یهو در باز شد اخی خدمتکار بود بهم گفت عالیجناب ایشون همون کسی هستن که باید برای شما بخونن ای وایی حالا چی میشه
رزی؛: وقتی خدمتکار اون رو گفت یهو خشکم زد ای وای من چی کار کردم
خدمتکار عالیجناب من میرم برون شما به آهنگ گوش بدین
رزی:؛ صبح شده بود قرار بود برم به قصر و برای جانشین امپراطور آهنگ بخونم خدااااا من حتی اون رو ندیدم حتما ی آدم مغرور و خودخواه هست.
جیمین:؛ رفتم روی میز ناهار خوری نشستم که پدرم بهم گفت چون حالم خوب نیست میخواد ی نفر بیاد برام آهنگ بخونه شاید بهتر شم
من که عاشق خوندن بودم با عجله و ذوق از پدر پرسیدم که کی قرار اون شخص بیاد پدرم که از این رقتار من خندش گرقته بود گفت هر وقت تو بخوای پسرم
ادای احترام کردم و رفتم..
رزی اصلا امید نداشتم که جانشین امپراطور از آهنگم خوشش بیاد نا امیدانه رسیدم به قصر وارد شدم واوووو چه بزرگ بود که یهو خوردم به ی نفر
ای وایی حواست کجاست
جیمین ببخشید جلومو ندیدم
رزی وقتی بهش نگاه کردم دیدم وای چه جذابه ولی ولش اوممم اشکال نداره پیش میاد خود منم ۱۰۰ دفعه خوردم به کسی ایرادی نداره
جیمین:؛ وقتی سرم رو بالا گرفتم و دیدمش واوو دختره خیلی خوشگل بود که ی چیزی گفت خندم گرفت گفتم واقعا به ۱۰۰ دفعه خوردی به کسی؟
رزی:؛ آره بابا اون بدبختم به سطوح اومده بود از دستم اوه اوه ببخشید من باید برم و سریع رفتم..
جیمین؛: داشت حرف میزد من اصلا به حرفاش توجه نمیکردم اون قدر خوشکل یود که نمیشد چشم ازش برداشت فقط خدا خدا میکردم کسی نیاد اگر میفهمید من جانشینم حتما معذب میشد ولی یهو رفت من مونده بودم اون همه سوال که این دختره کیه حتی اسمشم نگفت..
خیلی خوش حال بودم چون قرار بود ی نفر برام آهنگ یخونه وقتی رفتم تو ی اون اتاق ی دفعه خشکم زد....
اون اون همون دختره بود..
رزی:؛ رفتم تو همون اتاقی که بهم گفته بودن واییی چه بزرگ بود که یهو ی نفر اومد تو چی اون اون همون پسره بود
گقتم تو اینجا چی کار میکنی؟؟
جیمین؛: چی من اها من اومدم اینجا نظارت کنم چه طور میخونی
رزی:؛ واقعاا چون چشمات ی چیز دیگه میگن
جیمین چی تو از کجا میدونی که یهو در باز شد اخی خدمتکار بود بهم گفت عالیجناب ایشون همون کسی هستن که باید برای شما بخونن ای وایی حالا چی میشه
رزی؛: وقتی خدمتکار اون رو گفت یهو خشکم زد ای وای من چی کار کردم
خدمتکار عالیجناب من میرم برون شما به آهنگ گوش بدین
۹.۲k
۱۷ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.