عشق مدرسه ای پارت بیست و هشت
ا/ت: شوهر دیونه من
جونگ کوک:🤣🤣
ا/ت: گشنمه
جونگ کوک: چی همین الان غذا خوردیم
ا/ت: به من چه هر چی میخورم رو این بچه میخوره
جونگ کوک: باشه الان برات یه چی درست میکنم
جونگ کوک رفت تو آشپزخونه و برام غذا درست کرد منم غذا رو خوردم بعدش رفتم و رو مبل نشستم
جونگ کوک: ظرف ها رو جمع نمیکنی
ا/ت: نه من حامله هستم شوهر دارم واسم جمع میکنه
جونگ کوک:آره خوب شوهر داری من بدبخت جراوگیر این افتادن
ا/ت: چیزی گفتی
جونگ کوک: خیر لیدی
ا/ت: پس کمتر حرف بزن بیشتر کار کن
جونگ کوک: باشه
پیش بند رو بستم و رفتم میز رو جمع کردم و ظرف ها رو شستم بعد از اینکه کارم تموم شد از آشپزخونه زدم بیرون و رفتم رو مبل دراز کشیدم و رفتم تو گوشی بعد خوابم برد
ویو ا/ت
از خواب بیدار شدم ساعت سه نصفه شب بود کوک نبود هوس شکلات هم کرده بودم رفتم پایین دیدم کوک خوابه رو مبل رفتم بیدارش کردم
ا/ت: کوک چرا اینجا خوابیدی
کوک: ...
ا/ت: کوک
کوک: ...
ا/ت: کوککککککک ( با داد)
کوک: چخبره اینجا بچه طوریش شده
ا/ت: سه ساعته دارم صدات میکنم داری چیکار میکنی پفک
کوک: خواب بودم
ا/ت: از این به بعد هر وقت صدات میکنم باید پا شی
کوک: واااا راستی راستی احساس میکنم بردتم
ا/ت:شاید
کوک: مظلوم گیر آوردی
ا/ت: آره
کوک: باشه بزار اینجوری بگم
دیدم کوک رفت که حوله برداشت گذاشت رو سرش و گفت
کوک: سلام به همگی من ا/تم( و کوک شروع کرد به راه رفتن و با عشوه)
ا/ت: هی من اینجوری نیستم
کوک: کوک برده ی منه نه تنها باید هر کاری میگم بکنه و بگه چشم بلکه باید مهریم هم بده ۱۳۹۰ سکه (با عشوه راه میرفت و ادا در میاورد)
ا/ت:من اینجوری نیستم
دیدم کوک حوله رو گذاشت زیر شکمش و گفت
کوک: وای عزیزم من کار نمیکنم من حامله هستم
ا/ت: 😐😑
کوک: و پایان نمایش
ا/ت: چرا اینجوری میکنی
کوک: کمتر آذیتم کن بخدا این ۹ ماه حاملگی مثل ۹ ساله این ۹ ماه کی تموم میشه با کارات منم حامله کردی
ا/ت: تقصیر خودت بود
کوک: هااا
ا/ت: باشه ببخشید کمتر اذیتت میکنم
پرش زمانی به ساعت سه نصفه شب
ویو ا/ت
از خواب بیدار شدم دیدم ساعت سه نصفه شبه دلم بستنی میخواست برای همین کوک رو بیدار کردم
ا/ت: کوک
کوک: ...
ا/ت: کوک
کوک: ...
ا/ت: کوککککک(با داد)
کوک: چیشده کی مرده زامبی ها حمله کردن ربات ها حمله کردن دنیا به آخر رسیده
ا/ت: چیمیگی بابا نه کسی مرده نه زامبی ها حمله کردن نه ربات ها دنیا هم به آخر نرسیده
کوک: پس چیشده
ا/ت: هوس بستنی کردم برای همین بیدارت کردم
کوک: ا/تتتتتتتتت(با داد)
....
جونگ کوک:🤣🤣
ا/ت: گشنمه
جونگ کوک: چی همین الان غذا خوردیم
ا/ت: به من چه هر چی میخورم رو این بچه میخوره
جونگ کوک: باشه الان برات یه چی درست میکنم
جونگ کوک رفت تو آشپزخونه و برام غذا درست کرد منم غذا رو خوردم بعدش رفتم و رو مبل نشستم
جونگ کوک: ظرف ها رو جمع نمیکنی
ا/ت: نه من حامله هستم شوهر دارم واسم جمع میکنه
جونگ کوک:آره خوب شوهر داری من بدبخت جراوگیر این افتادن
ا/ت: چیزی گفتی
جونگ کوک: خیر لیدی
ا/ت: پس کمتر حرف بزن بیشتر کار کن
جونگ کوک: باشه
پیش بند رو بستم و رفتم میز رو جمع کردم و ظرف ها رو شستم بعد از اینکه کارم تموم شد از آشپزخونه زدم بیرون و رفتم رو مبل دراز کشیدم و رفتم تو گوشی بعد خوابم برد
ویو ا/ت
از خواب بیدار شدم ساعت سه نصفه شب بود کوک نبود هوس شکلات هم کرده بودم رفتم پایین دیدم کوک خوابه رو مبل رفتم بیدارش کردم
ا/ت: کوک چرا اینجا خوابیدی
کوک: ...
ا/ت: کوک
کوک: ...
ا/ت: کوککککککک ( با داد)
کوک: چخبره اینجا بچه طوریش شده
ا/ت: سه ساعته دارم صدات میکنم داری چیکار میکنی پفک
کوک: خواب بودم
ا/ت: از این به بعد هر وقت صدات میکنم باید پا شی
کوک: واااا راستی راستی احساس میکنم بردتم
ا/ت:شاید
کوک: مظلوم گیر آوردی
ا/ت: آره
کوک: باشه بزار اینجوری بگم
دیدم کوک رفت که حوله برداشت گذاشت رو سرش و گفت
کوک: سلام به همگی من ا/تم( و کوک شروع کرد به راه رفتن و با عشوه)
ا/ت: هی من اینجوری نیستم
کوک: کوک برده ی منه نه تنها باید هر کاری میگم بکنه و بگه چشم بلکه باید مهریم هم بده ۱۳۹۰ سکه (با عشوه راه میرفت و ادا در میاورد)
ا/ت:من اینجوری نیستم
دیدم کوک حوله رو گذاشت زیر شکمش و گفت
کوک: وای عزیزم من کار نمیکنم من حامله هستم
ا/ت: 😐😑
کوک: و پایان نمایش
ا/ت: چرا اینجوری میکنی
کوک: کمتر آذیتم کن بخدا این ۹ ماه حاملگی مثل ۹ ساله این ۹ ماه کی تموم میشه با کارات منم حامله کردی
ا/ت: تقصیر خودت بود
کوک: هااا
ا/ت: باشه ببخشید کمتر اذیتت میکنم
پرش زمانی به ساعت سه نصفه شب
ویو ا/ت
از خواب بیدار شدم دیدم ساعت سه نصفه شبه دلم بستنی میخواست برای همین کوک رو بیدار کردم
ا/ت: کوک
کوک: ...
ا/ت: کوک
کوک: ...
ا/ت: کوککککک(با داد)
کوک: چیشده کی مرده زامبی ها حمله کردن ربات ها حمله کردن دنیا به آخر رسیده
ا/ت: چیمیگی بابا نه کسی مرده نه زامبی ها حمله کردن نه ربات ها دنیا هم به آخر نرسیده
کوک: پس چیشده
ا/ت: هوس بستنی کردم برای همین بیدارت کردم
کوک: ا/تتتتتتتتت(با داد)
....
۱۹۸
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.