Pt24
این داستان:همایسه فوضول { از زبان پدرام} بعد از بازی رفتم خودموتخلیه کردم میخواستم وارد اتاق بشم دستمو گذاشتم رو دستگیره که همزمان ی نفر دیگ هم دستشو گذاش رو دست گیره سرمو بالا کردم دیدم ا/ت پدرام: دختره پفیوز برو اونور میخوام برم تو اتاقم ا/ت: اتاقممممممممممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اینجا اتاق منه پدرام: هههههههه جوک سیزده بدر گفتی ا/ت: من دو روز نبودم اتاق منو صاحب شدی پدرام: برو بابا از اولشم این اتاق مال من بود ا/ت: مال من بودددد من بزرگترم پس مال منه پدرام: برووو تون ور ببینم من: کلا قاتی دارم الان شروع میکنن ب چنگال کشی شروع کردیم ب سر کله هم زدن ک ی دفعه عباس اقا با بیژامه مخملی ی زیر پیرهن پاره ابی کم رنگ اومد عباس اقا: چتونه ا/ت: بابا اینو از اتاق من بنداز بیرون پدرام:اینجا اتاق منههههه ا/ت: نخیزررررررررررر عباس اقا: خب این اتاق ۹ متره ۹÷۲میشه چن؟ پدرام: ۹÷۲وایس نوک زبونه من:.............. پدرام: میشه۱۴ عباس اقا:😐 پدرام: وایس بزنم ماشین حساب من:برادرم فشار نیار میشه۴/۵ پدرام: چرا ۴/۵؟ عبلس اقا: پس چن؟ پدرام: ۱۶ عباس اقا: چرا۱۶؟ پدرام: پس چن؟ عباس اقا:۷۸۹ پدرام :چرا.... ا/ت: میشه تمومش کنننننننین برید کنار برم برا شوهرم جا بندازممممممم پدرام: از کی تاحالا شوهر داری بلد شدی؟ ا/ت:نگاهی بدتر از فهش پدرام: تو اگه شوهر داری بلد بودی ک نمیزاشتی پسر حسین شاتری ا/ت: خفههههههههههههههههههههههه شو عباس اقا: یک کلام خطم کلاس ۴/۵متر اتاق برا تو ۴/۵برا اینن هر کی بره تو لاین خصوصی اون یکی باید پول اب خونه بدع
(ببخشید چند روز پارت نذاشتم سرم شلوغ بود راستی اص بعدی دوباره لباس ات بعداً عکس پدرامم شاید بزارم)
(ببخشید چند روز پارت نذاشتم سرم شلوغ بود راستی اص بعدی دوباره لباس ات بعداً عکس پدرامم شاید بزارم)
۸.۷k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.