تک پارتی (وقتی کتکت زد و خودش گفت خیانت کرده )
#ای_ان
#استری_کیدز
توی اتاق نشسته بودی و پاهات رو توی شکمت جمع کرده بودی و آروم آروم اشک میریختی.
باورش برات سخت بود که عشق زندگیت باهات این طور رفتار کرده بود......چطور میتونست اینطوری بزنتت و با زبون خودش بهت بگه که بهت خیانت کرده و دوستت نداره.....
با یادآوری تمام اتفاقات چند ساعت پیش ، گریه هات شدت گرفت.
تو آدم ضعیفی بودی....لااقل کنار اون مرد نمیتونستی قوی باشی چون اون تمام وجودت بود....اون پسر تمام قلبت بود حتی با این حال بازم به جای اینکه ازش ناراحت باشی، خودت رو مقصر میدونستی و با خودت میگفتی شاید این مشکل تو بوده.....شاید این حقت بوده که اینطور باهات رفتار بشه.....این تنها چیزی بود که میتونستی بهش فکر کنی و هیچ افکار بدی نسبت به عشق زندگیت یعنی جونگین نداشتی.
خودتو بیشتر به دیوار تکیه دادی و شروع کردی به با تمام وجودت گریه کردن.
اتاق تاریک بود و بارون هم هر لحظه بیشتر از این قبل میبارید.
با باز شدن در....سرت رو آروم بالا آوردی با چشمای اشکی به جونگین که صورتش توی تاریکی پنهان شده بود و ایستاده بود نگاه کردی.
سرعت باریدن اشکات بیشتر شده بود و با چشمای تارت به پسرک چشم دوخته بودی.
آروم آروم قدماشو به تو نزدیک کرد.
حالا میتونستی کمی از صورتش رو ببینی......اون گریه کرده بود و چشماش قرمز بود.....
ترسیدی و بهش با نگرانی خیره شدی
+ خ.....خوبی؟
دوباره اشکاش شروع به باریدن کرد و جلوت روی زانو هایش افتاد .
نگرانیت بیشتر شد و به سمتش رفتی و توی بغلت گرفتیش
+ ع....عزیزم....خ....خوبی؟
دستاشو دورت حلقه کرد و بیشتر سرش رو به شونه هات فشرد و با تمام وجودش گریه میکرد
_ م...... متاسفم
شروع کردی به نوازش موهاش
+ ا....اشکالی نداره
اروم خودشو کمی ازت جدا کرد تا بتونه صورتت رو ببینه.....با بغض بهت خیره شده بود
_ چ....چرا؟.......
لبخندی زدی و شروع کردی به نوازش موهای پریشونش.
+ شاید......تقصیر من بوده عزیزم
با این حرفت شدت گریه هاش بیشتر شد و تورو بیشتر از قبل توی بغلش فشرد
_ن...نه............ت....تو.......ا....الان.....ب......باید....ت.....ر...کم.....م.....میکردی....
_ت......تو.....ن......نباید.....م....منو....ب.......ببخشی
تمام این حرفا رو همینطور که صداش میلرزید و گریه میکرد میگفت....این باعث شد قلبت درد بگیره و بیشتر از قبل توی بغلت فشارش دادی شروع کرده به نوازش کمرش
+ مشکلی نیست عزیزم
.
چند دقیقه ای گذشته بود و جونگین الان توی بغلت خوابش برده بود.....با عشق بهش نگاه میکردی و آروم موهاش رو نوازش میکردی....بوسه ای به پیشونیش گذاشتی و آروم و خیلی ملایم زمزمه کردی:
+ من تا ابد عاشقت میمونم......فرشته ی من
#استری_کیدز
توی اتاق نشسته بودی و پاهات رو توی شکمت جمع کرده بودی و آروم آروم اشک میریختی.
باورش برات سخت بود که عشق زندگیت باهات این طور رفتار کرده بود......چطور میتونست اینطوری بزنتت و با زبون خودش بهت بگه که بهت خیانت کرده و دوستت نداره.....
با یادآوری تمام اتفاقات چند ساعت پیش ، گریه هات شدت گرفت.
تو آدم ضعیفی بودی....لااقل کنار اون مرد نمیتونستی قوی باشی چون اون تمام وجودت بود....اون پسر تمام قلبت بود حتی با این حال بازم به جای اینکه ازش ناراحت باشی، خودت رو مقصر میدونستی و با خودت میگفتی شاید این مشکل تو بوده.....شاید این حقت بوده که اینطور باهات رفتار بشه.....این تنها چیزی بود که میتونستی بهش فکر کنی و هیچ افکار بدی نسبت به عشق زندگیت یعنی جونگین نداشتی.
خودتو بیشتر به دیوار تکیه دادی و شروع کردی به با تمام وجودت گریه کردن.
اتاق تاریک بود و بارون هم هر لحظه بیشتر از این قبل میبارید.
با باز شدن در....سرت رو آروم بالا آوردی با چشمای اشکی به جونگین که صورتش توی تاریکی پنهان شده بود و ایستاده بود نگاه کردی.
سرعت باریدن اشکات بیشتر شده بود و با چشمای تارت به پسرک چشم دوخته بودی.
آروم آروم قدماشو به تو نزدیک کرد.
حالا میتونستی کمی از صورتش رو ببینی......اون گریه کرده بود و چشماش قرمز بود.....
ترسیدی و بهش با نگرانی خیره شدی
+ خ.....خوبی؟
دوباره اشکاش شروع به باریدن کرد و جلوت روی زانو هایش افتاد .
نگرانیت بیشتر شد و به سمتش رفتی و توی بغلت گرفتیش
+ ع....عزیزم....خ....خوبی؟
دستاشو دورت حلقه کرد و بیشتر سرش رو به شونه هات فشرد و با تمام وجودش گریه میکرد
_ م...... متاسفم
شروع کردی به نوازش موهاش
+ ا....اشکالی نداره
اروم خودشو کمی ازت جدا کرد تا بتونه صورتت رو ببینه.....با بغض بهت خیره شده بود
_ چ....چرا؟.......
لبخندی زدی و شروع کردی به نوازش موهای پریشونش.
+ شاید......تقصیر من بوده عزیزم
با این حرفت شدت گریه هاش بیشتر شد و تورو بیشتر از قبل توی بغلش فشرد
_ن...نه............ت....تو.......ا....الان.....ب......باید....ت.....ر...کم.....م.....میکردی....
_ت......تو.....ن......نباید.....م....منو....ب.......ببخشی
تمام این حرفا رو همینطور که صداش میلرزید و گریه میکرد میگفت....این باعث شد قلبت درد بگیره و بیشتر از قبل توی بغلت فشارش دادی شروع کرده به نوازش کمرش
+ مشکلی نیست عزیزم
.
چند دقیقه ای گذشته بود و جونگین الان توی بغلت خوابش برده بود.....با عشق بهش نگاه میکردی و آروم موهاش رو نوازش میکردی....بوسه ای به پیشونیش گذاشتی و آروم و خیلی ملایم زمزمه کردی:
+ من تا ابد عاشقت میمونم......فرشته ی من
۳۶.۷k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.