🖇فراز و نشیب 🖇
متین : چشم
ارسلان: زن ذلیل
دیانا: از خواب پاشدم و دیدم هنوز از دیشب همونجوری لختم .... سریع پاشدم و یه لباس تنم کردم و موهام و شونه زدم و بستم و رفتم پایین
ارسلان: سلام کی بیدار شدی ؟
دیانا: همین الان
ارسلان: بیا صبحونه
دیانا: گشنم نیس
ارسلان: دیانا بیا حالت بد میشه بدو
دیانا: بش ... رفتم سر میز و برا خودم لقمه گرفتم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
دیانا: بعد صبحونه قرار بود پسرا برن استخر و ما مجبور بودیم تو خونه باشیم
پانیذ: خیلی نامردیه
دیانا: من با ارسلان قهرم
مهشاد: بیاین باهاشون قهر کنیم
نیکا: آره بعدش ببینیم اونا چیکار میکنن
دیانا: هستم
مهشاد: پس مردا باید برن توی اتاق بالایی
دیانا:آره آفرین
پانی : تا از دلمون در نیارن هیچکس آشتی نمیکنه
نیکا: آره من خیلی وقت بود با متین قهر نکرده بودم
ارسلان: زن ذلیل
دیانا: از خواب پاشدم و دیدم هنوز از دیشب همونجوری لختم .... سریع پاشدم و یه لباس تنم کردم و موهام و شونه زدم و بستم و رفتم پایین
ارسلان: سلام کی بیدار شدی ؟
دیانا: همین الان
ارسلان: بیا صبحونه
دیانا: گشنم نیس
ارسلان: دیانا بیا حالت بد میشه بدو
دیانا: بش ... رفتم سر میز و برا خودم لقمه گرفتم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
دیانا: بعد صبحونه قرار بود پسرا برن استخر و ما مجبور بودیم تو خونه باشیم
پانیذ: خیلی نامردیه
دیانا: من با ارسلان قهرم
مهشاد: بیاین باهاشون قهر کنیم
نیکا: آره بعدش ببینیم اونا چیکار میکنن
دیانا: هستم
مهشاد: پس مردا باید برن توی اتاق بالایی
دیانا:آره آفرین
پانی : تا از دلمون در نیارن هیچکس آشتی نمیکنه
نیکا: آره من خیلی وقت بود با متین قهر نکرده بودم
۱۶.۲k
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.