بزار نجاتت بدم پارت5
یهو صدای جیغ شنیدم فوری از جام بلند شدم....
اون صدای ا.ت بود( با ترس)
به سمت دستشویی حرکت کردم و دیدم توی راهرو
داداشم( منظورش جناب کوکه🌚)و شوگایه عوضی
( ادب🌝پلیز) دارن همو کتک میزنن ا.ت هم از شدت شوک افتاده روی زمین تا اومدم که کاری کنم گارسون و بقیه خدمه اومدن اونارو از هم جدا کردن منم فوری رفتم سراغ ا.ت .....چند دقیقه بعد
_راضی شذین پرتمون کردن بیرون ابرو برامون نزاشتین
(با اخم)
~ا.ت حالت خوبه بیا بریم دکتر
¥مرتیگه چی میگی برلی خودت نکنه باز دلت کتک میخواد
_( جیغغغغغ) تمومش کنین
+ من....من...خوبم توعم... از اینجا برو ( رو به شوگا)
¥اما .....مـ.....من
+گفتم برووو( با بغض)
¥و شوگا بدون هیچ حرفی رفت
~ا.ت....مطمعنی خوب...
+( پرید وسط حرفش) اره من خوبم ببخشید تو دردسر انداختمتون و فوری یه تاکسی گرفت و رفت
_داداشی بیا بریم خونه حالت خوب نیست زخمی شدی( با ناراحتی)
~هوففف بریم . وسوار ماشین شدنو رفتن
ویو ا.ت رسیدم خونه و افتادم رو مبل چند دقیقه اتفاقات امروز رو مرور کردم و رفتم حموم یه دوش ۱۵ مینی گرفتم
اومدم بیرون یخ لباس راحتی پوشیدم سرمو خشک کردم
و افتادم روی تخت و کم کم خوابم برد
خواب ا.ت( توجه اینا قسمتی از گذشته ا.ت
هس که می بینه)
توی شرکت همه داشتن بهم نگاه میکردن منم اهمیتی ندادم و رفتم در اتاق شوگا رو زدم...یه صدای زنی گفت بیا تو
من متعجب..بودم گفتم شاید منشی شخصی شوگاعه درو وا کردم و با صحنه ای که مواجه شدم کیکم از دستم افتاد...
اون یونا بود....پارک یونای عوضی نشسته بود روی پای شوگا و تا منو دیدن شکه شدن شوگا گفت ا.ت صبر کن...
گفتم...
...
...
..
.....
..
....
حمایت فراموش نشه🐈
اون صدای ا.ت بود( با ترس)
به سمت دستشویی حرکت کردم و دیدم توی راهرو
داداشم( منظورش جناب کوکه🌚)و شوگایه عوضی
( ادب🌝پلیز) دارن همو کتک میزنن ا.ت هم از شدت شوک افتاده روی زمین تا اومدم که کاری کنم گارسون و بقیه خدمه اومدن اونارو از هم جدا کردن منم فوری رفتم سراغ ا.ت .....چند دقیقه بعد
_راضی شذین پرتمون کردن بیرون ابرو برامون نزاشتین
(با اخم)
~ا.ت حالت خوبه بیا بریم دکتر
¥مرتیگه چی میگی برلی خودت نکنه باز دلت کتک میخواد
_( جیغغغغغ) تمومش کنین
+ من....من...خوبم توعم... از اینجا برو ( رو به شوگا)
¥اما .....مـ.....من
+گفتم برووو( با بغض)
¥و شوگا بدون هیچ حرفی رفت
~ا.ت....مطمعنی خوب...
+( پرید وسط حرفش) اره من خوبم ببخشید تو دردسر انداختمتون و فوری یه تاکسی گرفت و رفت
_داداشی بیا بریم خونه حالت خوب نیست زخمی شدی( با ناراحتی)
~هوففف بریم . وسوار ماشین شدنو رفتن
ویو ا.ت رسیدم خونه و افتادم رو مبل چند دقیقه اتفاقات امروز رو مرور کردم و رفتم حموم یه دوش ۱۵ مینی گرفتم
اومدم بیرون یخ لباس راحتی پوشیدم سرمو خشک کردم
و افتادم روی تخت و کم کم خوابم برد
خواب ا.ت( توجه اینا قسمتی از گذشته ا.ت
هس که می بینه)
توی شرکت همه داشتن بهم نگاه میکردن منم اهمیتی ندادم و رفتم در اتاق شوگا رو زدم...یه صدای زنی گفت بیا تو
من متعجب..بودم گفتم شاید منشی شخصی شوگاعه درو وا کردم و با صحنه ای که مواجه شدم کیکم از دستم افتاد...
اون یونا بود....پارک یونای عوضی نشسته بود روی پای شوگا و تا منو دیدن شکه شدن شوگا گفت ا.ت صبر کن...
گفتم...
...
...
..
.....
..
....
حمایت فراموش نشه🐈
۲.۲k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.