پارت۲
ویو سومی
از خواب بیدار شدم ساعت ۸بود رفتم لباس های سیاهم و پوشیدم تا راحت تر فرار کنم چون خیلی روم حساس بود و بخاطره اینکه چند بارم فرار کردم در اتاق و قفل میکرد برای همین باید از پنجره فرار میکردم به سمت پنجره رفتم و بازش کردم ارتفاع زیاد نبود برای همین میتونستم به راحتی فرار کنم از پنجره آویزون شدم و بعدشم دستام و ول کردم که روی زمین افتادم حالم خوب بود ولی پام پیچ خورده بود از روی زمین بلند شدم و خودم و به سمت در پوشتی رسوندم چون خدمتکارا از این در وارد عمارت میشدن همیشه این در باز بود از در خارج شدم و شروع به دویدن کردم ......بعد از اینکه از عمارت دور شدم به سمت خونه ی رفتم که قبلاً برای خودم گرفته بودم هیچ کس نمیدونست من یه خونه دارم برای همین فکر نکنم یونگی بتونه زود پیدام کنه تا وقتی هم که بخواد پیدام کنه میرم یه کشور دیگه بلاخره به خونه ام رسیدم کلید و توی گلدون کنار در ورودی گذاشته بودم کلید و از گلدون درآورم و وارد خونه شدم خیلی خاک گرفته البته ۳ساله کسی تمیزش نکرده بایدم اینجوری باشه چون گشنم بود به سمت آشپز خونه رفتم چیزی برای خوردن نداشتم برای همین دوباره از خونه بیرون اومدم تا یه چیزی بخرم و بخورم چون قبلاً پولام و توی این ونه قایم میکردم کسی نمیفهمید که کجام البته اومید وارم نفهمن به سمت مغازه ها رفتم و بعد از خرید هر چی که میخوام به خونه رفتم وارد آشپزخانه شدم و به نودل برای خودم درست کردم بعدم به سمت اتاق خواب رفتم و روش نشستم و با فکر کردن به اینکه فردا چیکار کنم خوابم برد
ویو یونگی
داشتم به محل قرار می کنم که گوشیم زنگ خورد یکی از بادیگاردای خونه بود وقتی جواب دادم ......
ادامه دارد
چون فردا جیهوپ از سربازی میاد و همینطور تولُدم هم هست یکی دیگه میزارم
از خواب بیدار شدم ساعت ۸بود رفتم لباس های سیاهم و پوشیدم تا راحت تر فرار کنم چون خیلی روم حساس بود و بخاطره اینکه چند بارم فرار کردم در اتاق و قفل میکرد برای همین باید از پنجره فرار میکردم به سمت پنجره رفتم و بازش کردم ارتفاع زیاد نبود برای همین میتونستم به راحتی فرار کنم از پنجره آویزون شدم و بعدشم دستام و ول کردم که روی زمین افتادم حالم خوب بود ولی پام پیچ خورده بود از روی زمین بلند شدم و خودم و به سمت در پوشتی رسوندم چون خدمتکارا از این در وارد عمارت میشدن همیشه این در باز بود از در خارج شدم و شروع به دویدن کردم ......بعد از اینکه از عمارت دور شدم به سمت خونه ی رفتم که قبلاً برای خودم گرفته بودم هیچ کس نمیدونست من یه خونه دارم برای همین فکر نکنم یونگی بتونه زود پیدام کنه تا وقتی هم که بخواد پیدام کنه میرم یه کشور دیگه بلاخره به خونه ام رسیدم کلید و توی گلدون کنار در ورودی گذاشته بودم کلید و از گلدون درآورم و وارد خونه شدم خیلی خاک گرفته البته ۳ساله کسی تمیزش نکرده بایدم اینجوری باشه چون گشنم بود به سمت آشپز خونه رفتم چیزی برای خوردن نداشتم برای همین دوباره از خونه بیرون اومدم تا یه چیزی بخرم و بخورم چون قبلاً پولام و توی این ونه قایم میکردم کسی نمیفهمید که کجام البته اومید وارم نفهمن به سمت مغازه ها رفتم و بعد از خرید هر چی که میخوام به خونه رفتم وارد آشپزخانه شدم و به نودل برای خودم درست کردم بعدم به سمت اتاق خواب رفتم و روش نشستم و با فکر کردن به اینکه فردا چیکار کنم خوابم برد
ویو یونگی
داشتم به محل قرار می کنم که گوشیم زنگ خورد یکی از بادیگاردای خونه بود وقتی جواب دادم ......
ادامه دارد
چون فردا جیهوپ از سربازی میاد و همینطور تولُدم هم هست یکی دیگه میزارم
۴.۶k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.