P.8
اون اینجا چی کار می کنه؟ سرمو عقب آوردم و صاف ایستادم. دستمو به سمت دستگیره بردم و درو باز کردم که سرشو بالا آورد و بهم نگاه کرد.
ا/ت:بیا تو
از جلوی در کنار رفتم که اومد داخل. درو بستم و به سمت کاناپه هدایتش کردم. روی کاناپه نشست و پاهاشو باز کرد.روی کاناپه ی جلوش نشستم و با نگاه سردی بهش نگاه کردم.
ا/ت:قرار نبود تو بیای!
بهم عمیق نگاه کرد.
جین:از دیدن بست فرندت خوشحال نشدی؟
ا/ت:تو که میدونی من کلا این شکلیم.
خنده ی کوتاهی سر داد.
جین:آره میدونم چه برج زهرماری هستی!
ا/ت:هیونگ برو سر اصل مطلب.
یه دفعه قیافه ی جدی به خودش گرفت و صاف نشست.
جین:چند شب پیش توی جشن کریسمس توی مرکز سئول، دقیقا ساعت 12 نیمه شب،به 20 نفر شلیک شد و به قتل رسیدن.ما از خانواده و نزدیکاشون بازجویی کردیم ولی هیچکدوم دشمنی نداشتن که بخوان به قتل برسوننشون.طبق گذارش پلیس اون فقط یک نفر بوده. یک تک تیرانداز و از گلخونه ی کنار ساختمون شهرداری شلیک کرده.ما اون گلخونه رو بررسی کردیم و فهمیدیم که اونجا آشپزخونه هست(محل درست کردن مواد مخدر). کارکناشو بازداشت کردیم و بازجویی شدن. همشون مهندس شیمی بودن و هیچکدوم مشکوک نبودن.به گزارش پزشک قانونی همه ی تیر ها دقیقه به یک نقطه و از یک فاصله ی مشخص شده به سرشون خورده.معمولا اینجور قاتلا یا روانین یا کینه ای از گذشته دارن.ما حدس می زنیم که اون قاتل به قتل تکی علاقه ای نداره و چند نفر رو هم زمان به قتل می رسونه.پلیس سئول گفته که 70 درصد امکان داره که تنها نباشه و یک تیم داشته باشه ولی فعلا مشخص نده که صحت داره یا نه. ما هیچ مشخصاتی یا سرنخی ازش نداریم و فقط میدونیم که در حال حاضر داره برای قتل بعدی آماده میشه.........
دستش رو به سمت ماشه برد.یک بار دیگه به هدفش نگاه کرد تا مطمئن بشه که درست هدفگیری کرده. بعد از اینکه مطمئن شد ماشه رو فشار داد که گلوله با صدای بدی شلیک شد. لبخند روی لبش نشست. این آخرین نفر برای امشب بود.آروم از روی تخته چوب های سرد بلند شد و لباساشو تمیز کرد. صاف ایستاد و به نقاشی جلوش که توش مردم درحال جیغ زدن بود نگاه کرد.بعد از چند مین دست از زل زدن برداشت و ماسکشو رو صورتش کشید. تفنگشو روی شونش جابه جا کرد و به سمت ماشینش دوید......
بیسیمو جلوی دهنم قرار دادم.
ا/ت:جی 5 هستم.واحد بررسی رو به منطقه ی 10 بفرستین.
ناشناس:چشم قربان
بیسیمو سرجاش گذاشتم و به منظرهی جلوم خیره شدم که صدای گوش خراشی اومد و نیرویی پرتم کرد. محکم خوردم به در ماشین که سرم به شیشه خورد و به هزار تکه تبدیل شد.با حس سرازیر شدن چیزی از سرم دستمو به سمتش بردم و لمسش کردم. به دستم نگاه کردم که با خون مواجه شدم.تازه متوجه دورو برم شدم. سرمو بلند کردم که....
شرطا:16 لایک
ا/ت:بیا تو
از جلوی در کنار رفتم که اومد داخل. درو بستم و به سمت کاناپه هدایتش کردم. روی کاناپه نشست و پاهاشو باز کرد.روی کاناپه ی جلوش نشستم و با نگاه سردی بهش نگاه کردم.
ا/ت:قرار نبود تو بیای!
بهم عمیق نگاه کرد.
جین:از دیدن بست فرندت خوشحال نشدی؟
ا/ت:تو که میدونی من کلا این شکلیم.
خنده ی کوتاهی سر داد.
جین:آره میدونم چه برج زهرماری هستی!
ا/ت:هیونگ برو سر اصل مطلب.
یه دفعه قیافه ی جدی به خودش گرفت و صاف نشست.
جین:چند شب پیش توی جشن کریسمس توی مرکز سئول، دقیقا ساعت 12 نیمه شب،به 20 نفر شلیک شد و به قتل رسیدن.ما از خانواده و نزدیکاشون بازجویی کردیم ولی هیچکدوم دشمنی نداشتن که بخوان به قتل برسوننشون.طبق گذارش پلیس اون فقط یک نفر بوده. یک تک تیرانداز و از گلخونه ی کنار ساختمون شهرداری شلیک کرده.ما اون گلخونه رو بررسی کردیم و فهمیدیم که اونجا آشپزخونه هست(محل درست کردن مواد مخدر). کارکناشو بازداشت کردیم و بازجویی شدن. همشون مهندس شیمی بودن و هیچکدوم مشکوک نبودن.به گزارش پزشک قانونی همه ی تیر ها دقیقه به یک نقطه و از یک فاصله ی مشخص شده به سرشون خورده.معمولا اینجور قاتلا یا روانین یا کینه ای از گذشته دارن.ما حدس می زنیم که اون قاتل به قتل تکی علاقه ای نداره و چند نفر رو هم زمان به قتل می رسونه.پلیس سئول گفته که 70 درصد امکان داره که تنها نباشه و یک تیم داشته باشه ولی فعلا مشخص نده که صحت داره یا نه. ما هیچ مشخصاتی یا سرنخی ازش نداریم و فقط میدونیم که در حال حاضر داره برای قتل بعدی آماده میشه.........
دستش رو به سمت ماشه برد.یک بار دیگه به هدفش نگاه کرد تا مطمئن بشه که درست هدفگیری کرده. بعد از اینکه مطمئن شد ماشه رو فشار داد که گلوله با صدای بدی شلیک شد. لبخند روی لبش نشست. این آخرین نفر برای امشب بود.آروم از روی تخته چوب های سرد بلند شد و لباساشو تمیز کرد. صاف ایستاد و به نقاشی جلوش که توش مردم درحال جیغ زدن بود نگاه کرد.بعد از چند مین دست از زل زدن برداشت و ماسکشو رو صورتش کشید. تفنگشو روی شونش جابه جا کرد و به سمت ماشینش دوید......
بیسیمو جلوی دهنم قرار دادم.
ا/ت:جی 5 هستم.واحد بررسی رو به منطقه ی 10 بفرستین.
ناشناس:چشم قربان
بیسیمو سرجاش گذاشتم و به منظرهی جلوم خیره شدم که صدای گوش خراشی اومد و نیرویی پرتم کرد. محکم خوردم به در ماشین که سرم به شیشه خورد و به هزار تکه تبدیل شد.با حس سرازیر شدن چیزی از سرم دستمو به سمتش بردم و لمسش کردم. به دستم نگاه کردم که با خون مواجه شدم.تازه متوجه دورو برم شدم. سرمو بلند کردم که....
شرطا:16 لایک
۴.۵k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.