عشق ابدی پارت ۲۰
عشق ابدی پارت ۲۰
ویو نویسنده
بعد ۱۵ مین بخاطر نفس تنگی که گرفتن با صدا لب هاشون رو فاصله دادن . نگاه یونگی رفت به سمت گردن کشیده جیمین
همینطور که به بیبیش قول داده بود میخواست براش لذت رو بیاره ...
پس آروم آروم شروع کرد به مکیدن گردنش.
میخواست دقیقه به دقیقه اون شبشون رو به یاد داشته باشه که مبادا این طعم دلنشین پسرش از یادش بره ...
یکم که گذشت جیمین ناله هاش رو شروع کرد و این برای یونگی یه موفقیت به حساب میومد
-اوممممم .... آهههه(آروم)
همینطور از این سمت گردنش با بوسه رفت سمت بعدی گردنش و اونجا رو هم تا میتونست مارک گذاشت
-آ...آهههه ، آهههه اومممم ، آهههه
رفت پایین تر و بعد هم رو ترقوه های برجسته اش ؛ بوسه گذاشت و مارکش کرد
همینطور با بوسه ها و مک هاش پایین تر میرفت ...
-آهههههههه .... یو...یونگی...اوممم آههه
+بیب!
-آههههههههه
دوباره مکیدن هاش رو شروع کرد تا به زیر شکمش رسید . آروم آروم دستش رو گذاشت رو بازو هاش و و بعد هم رو کمر باریکش .
همینطور بدنش رو نوازش میکرد و به آثار هنریش نگا میکرد
+بیب؟ جوری مهرت کردم که کسی چپ نگاهت نکنه...
-آههه آیششش ، یونگیا
+جانم؟(خیمه زد روش)
اینبار این جیمین بود که از فرصت استفاده کرد و جاشو با یونگی عوض کرد . حالا جیمین بود که رو یونگی خیمه زده بود و لب هاشون رو بهم رسوند ؛ بوسه ای خیس و تند رو شروع کردن ... صدای بوسه اشون تنها صدای موجودی بود که تو اتاق شنیده میشد.
بعد ۱۳ مین از هم جدا شدن و یونگی جیمین رو تو بغل گرفت .
+برو لباست رو بپوش ، سرما نخوری
جیمین هم لباسش رو پوشید و برگشت سمت شوگایی که حالا خمار تر و جذاب تر نگاهش میکرد ...
-چیه؟(خنده)
+خیلی خوب انجامش دادم
-یااا بسه دیگه
+بیا اینجا
جیمین با آرامش و خوشحالی رفت سمت بغل گرم شوگا و خودش رو رها کرد
-یونگیا؟
+....
-شوگا ؟
+...
-ددی؟؟
+جانم ؟
-الاغ :/
+حیح بگیر بخواب(خنده)
ویو نویسنده
بعد ۱۵ مین بخاطر نفس تنگی که گرفتن با صدا لب هاشون رو فاصله دادن . نگاه یونگی رفت به سمت گردن کشیده جیمین
همینطور که به بیبیش قول داده بود میخواست براش لذت رو بیاره ...
پس آروم آروم شروع کرد به مکیدن گردنش.
میخواست دقیقه به دقیقه اون شبشون رو به یاد داشته باشه که مبادا این طعم دلنشین پسرش از یادش بره ...
یکم که گذشت جیمین ناله هاش رو شروع کرد و این برای یونگی یه موفقیت به حساب میومد
-اوممممم .... آهههه(آروم)
همینطور از این سمت گردنش با بوسه رفت سمت بعدی گردنش و اونجا رو هم تا میتونست مارک گذاشت
-آ...آهههه ، آهههه اومممم ، آهههه
رفت پایین تر و بعد هم رو ترقوه های برجسته اش ؛ بوسه گذاشت و مارکش کرد
همینطور با بوسه ها و مک هاش پایین تر میرفت ...
-آهههههههه .... یو...یونگی...اوممم آههه
+بیب!
-آههههههههه
دوباره مکیدن هاش رو شروع کرد تا به زیر شکمش رسید . آروم آروم دستش رو گذاشت رو بازو هاش و و بعد هم رو کمر باریکش .
همینطور بدنش رو نوازش میکرد و به آثار هنریش نگا میکرد
+بیب؟ جوری مهرت کردم که کسی چپ نگاهت نکنه...
-آههه آیششش ، یونگیا
+جانم؟(خیمه زد روش)
اینبار این جیمین بود که از فرصت استفاده کرد و جاشو با یونگی عوض کرد . حالا جیمین بود که رو یونگی خیمه زده بود و لب هاشون رو بهم رسوند ؛ بوسه ای خیس و تند رو شروع کردن ... صدای بوسه اشون تنها صدای موجودی بود که تو اتاق شنیده میشد.
بعد ۱۳ مین از هم جدا شدن و یونگی جیمین رو تو بغل گرفت .
+برو لباست رو بپوش ، سرما نخوری
جیمین هم لباسش رو پوشید و برگشت سمت شوگایی که حالا خمار تر و جذاب تر نگاهش میکرد ...
-چیه؟(خنده)
+خیلی خوب انجامش دادم
-یااا بسه دیگه
+بیا اینجا
جیمین با آرامش و خوشحالی رفت سمت بغل گرم شوگا و خودش رو رها کرد
-یونگیا؟
+....
-شوگا ؟
+...
-ددی؟؟
+جانم ؟
-الاغ :/
+حیح بگیر بخواب(خنده)
۲.۱k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.