𝒔𝒂𝒇𝒆 𝒉𝒖𝒈
صدای هق هق پسرک توی خونه میپیچید خیلی کم پیش میومد که یونگی گریه کنه اما حالا واقعا شکسته بود!حالش بد و خسته بود!به خیالش ا.ت حالا حالا ها برمیگشت پس گمون میکرد کسی نیست که صدای اشکاش رو بشنوه اما کلید توی در چرخید و ا.ت که فهمیده بود یونگی داره گریه میکنه رو نوک پنجه رفت داخل و سعی کرد هیچ صدایی تولید نکنه مدتی آروم به یونگیی خیره شد که داشت اشک میریخت فکر میکرد اگه یونگی بفهمه که اون اینجاست معذب میشه اما دیگه طاقت نیاورد رفت و بدون هیچ حرفی هیکلِ یخ کرده یونگی رو به آغوش کشید
یونگی:ا.ت؟کی اومدی؟
ا.ت:همین حالا
یونگی:چقدرشو دیدی؟
ا.ت:به قدرکافی
یونگی:من خیلی عوضی م مگه نه؟
ا.ت:کی اینو بهت گفته هان؟*صورت یونگی رو قاب میکنه*کی همچین حرفی زده؟
یونگی:همه همینو میگن ولی اونا چیزی که واقعا هستم رو نمیبینن اونا فکر میکنن من سردم و احساس ندارم ولی...فکرنکنم این حجم از دردی که حس میکنم به چیزی به جز احساسم مربوط باشه.
ا.ت:همه؟حرف اونا چه اهمیتی داره؟مهم نیست چی بگن یونگیا!من میدونم که تو چه قلب مهربونی داری حتی اگه کل دنیا هم بر علیه ت باشن من عاشقتم...قول میدم اگه همه رفتن هم من همینجام من تنهات نمیذارم تا درد بکشی!درد تو درد منه!من عاشق این پسرم عاشق احساساتش اشکاش قلب شکسته ش...
یونگی:ا.ت...*بغضش میشکنه
ا.ت:اگه اینجوری آروم میشی گریه کن*محکم بغلش میکنه
یونگی:دوست دارم
ا.ت:من عاشقتم
یونگی:اگه تو نبودی مرده بودم!هیچوقت نرو ا.ت
ا.ت:برم؟تا حالا دیدی کسی از اکسیژن دست بکشه؟بچه من بدون تو میمیرم...خفه میشم!
یونگی:خدانکنه*موهاشو میبوسه
ا.ت:دیگه گریه نکن باشه؟
یونگی:تا وقتی تو اینجایی هیچی مهم نیست!حتی اگه همه ازم متنفر باشن فقط حس تو مهمه. فقط تویی که برام مهمی
ا.ت:پیشیِ من*موهاشو ناز میکنه
یونگی:کی به کی میگه!*خنده ریز
ا.ت:آها!*بشکن میزنه*دیدی خندیدی!
یونگی:آره*خنده*تو بردی
ا.ت:بیا یه کاری بکنیم که تو دوست داری!مثلا...بیا با نارنگی اسموتی درست کنیم!*ذوق
یونگی:عزیزم مطمئنی چنین چیزی شدنیه؟
ا.ت:نه!امتحانش میکنیم*دستشو میگیره میکشتش تو آشپزخونه
یونگی:خب حالا باید چکار کنیم؟
ا.ت:نمیدونم*خنده*شیرونارنگی باعث میشه بمیریم؟
یونگی:فکرنکنم تا حالا کسی امتحان کرده باشه*خنده*
ا.ت:خب!پس...*شیر رو میریزه تومخلوط کن*یه راه واسه فهمیدنش هست...
امیدوارم دوسش داشته باشین زیبارویان🌱✨️
یونگی:ا.ت؟کی اومدی؟
ا.ت:همین حالا
یونگی:چقدرشو دیدی؟
ا.ت:به قدرکافی
یونگی:من خیلی عوضی م مگه نه؟
ا.ت:کی اینو بهت گفته هان؟*صورت یونگی رو قاب میکنه*کی همچین حرفی زده؟
یونگی:همه همینو میگن ولی اونا چیزی که واقعا هستم رو نمیبینن اونا فکر میکنن من سردم و احساس ندارم ولی...فکرنکنم این حجم از دردی که حس میکنم به چیزی به جز احساسم مربوط باشه.
ا.ت:همه؟حرف اونا چه اهمیتی داره؟مهم نیست چی بگن یونگیا!من میدونم که تو چه قلب مهربونی داری حتی اگه کل دنیا هم بر علیه ت باشن من عاشقتم...قول میدم اگه همه رفتن هم من همینجام من تنهات نمیذارم تا درد بکشی!درد تو درد منه!من عاشق این پسرم عاشق احساساتش اشکاش قلب شکسته ش...
یونگی:ا.ت...*بغضش میشکنه
ا.ت:اگه اینجوری آروم میشی گریه کن*محکم بغلش میکنه
یونگی:دوست دارم
ا.ت:من عاشقتم
یونگی:اگه تو نبودی مرده بودم!هیچوقت نرو ا.ت
ا.ت:برم؟تا حالا دیدی کسی از اکسیژن دست بکشه؟بچه من بدون تو میمیرم...خفه میشم!
یونگی:خدانکنه*موهاشو میبوسه
ا.ت:دیگه گریه نکن باشه؟
یونگی:تا وقتی تو اینجایی هیچی مهم نیست!حتی اگه همه ازم متنفر باشن فقط حس تو مهمه. فقط تویی که برام مهمی
ا.ت:پیشیِ من*موهاشو ناز میکنه
یونگی:کی به کی میگه!*خنده ریز
ا.ت:آها!*بشکن میزنه*دیدی خندیدی!
یونگی:آره*خنده*تو بردی
ا.ت:بیا یه کاری بکنیم که تو دوست داری!مثلا...بیا با نارنگی اسموتی درست کنیم!*ذوق
یونگی:عزیزم مطمئنی چنین چیزی شدنیه؟
ا.ت:نه!امتحانش میکنیم*دستشو میگیره میکشتش تو آشپزخونه
یونگی:خب حالا باید چکار کنیم؟
ا.ت:نمیدونم*خنده*شیرونارنگی باعث میشه بمیریم؟
یونگی:فکرنکنم تا حالا کسی امتحان کرده باشه*خنده*
ا.ت:خب!پس...*شیر رو میریزه تومخلوط کن*یه راه واسه فهمیدنش هست...
امیدوارم دوسش داشته باشین زیبارویان🌱✨️
۲.۰k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.