فرشته من🦋💫
فرشته من🦋💫
پارت۶
دیانا:یه مانتو قرمز و سیاه پوشیدم که کلاه داشت جلوش زیپ داشت پوشیدم و زیپشو بردم بالا یه شلوار سیاه نایک با کفش جردن سیاه قرمز موهامو باز گذاشتم و یه کلاه قرمز نایک خط چشم گربه ای با تینت لب رفتم تو پذیرایی به ارسلان گفتم بریم
ارسلان:باش بریم وایسا اسنپ بگیرم
دیانا:باش
چن مین بعد
ارسلان:اسنپ اومد سوار اسنپ شدیم و رفتیم شهربازی خب دیانا چی میخوای سوار شی
دیانا:اول بریم کشتی سوار شیم
ارسلان:باش
دیانا:رفتیم سوار شدیم من چن بار سوار شده بودم ولی نمیدونم چرا بازم ترسیده بودم
ارسلان:من هیچ ترسی نداشتم بعد اینکه راه افتاد دیدم دیانا جیغ میزنه
دیانا:انقد ترسیده بودم که فک کنم از چشام میشد فهمید
ارسلان:از چشاش میشد فهمید که ترسیده واسه همین بغلش کردم
دیانا:تو بغلش احساس راحتی داشتم یه آرامش خاصی داشت
ارسلان:بعد اینکه وقتش تموم شد اومدیم پایین
دیانا:بریم سورتمه سوار شیم
ارسلان:تو کشتی سوار و اینهمه ترسیدی حالا سورتمه رو میخای چیکار کنی
دیانا:یه کاری میکنم دیگه
ارسلان:باش رفتیم سوار شدیم من پشت دیانا نشسته بودم
دیانا:وقتی راه افتاد حسابی ترسیدم و فقط جیغ میزدم
ارسلان:وقتی از سورتمه اومدیم پایین دیانا حالش بد شد گهواره ای بغلش کردم نشستیم رو نیمکت
دیانا:بعد چن دیقه که نشستم رو نیمکت حالم بهتر شد
ارسلان:بهتری
دیانا:آره خوبم
ارسلان:آب میخوای برات بگیرم
دیانا:نه خوبم فقط بریم خونه
ارسلان:باش وقتی پاشدیم بریم یه دختره اومد سمتم
دختره دستفروش:آقا یه گل از من میخرین
ارسلان:آخه کسی و ندارم براش بخرم
دختره:خب برای خانمت بگیر
ارسلان:باش دو شاخه گل ازش گرفتم دادم به دیانا
دیانا:وقتی دختره اون حرفو زد ارسلان گل و داد به من شوکه شدم
ارسلان:تقدیم به دیانا خانم
دیانا:م....ر....سی
ارسلان:خواهش
دیانا:بریم خونه دیگه
ارسلان:بریم راستی من که لباس برنداشتم خونتون بمونم که
دیانا:خب میریم خونتون لباساتو برمیداری میریم
ارسلان:میگم بریم خونتون لباساتو برداری بریم خونه من
دیانا:خونه تو؟
ارسلان:آره من خونه مجردی دارم
دیانا:آها باش بریم پس
ادامه دارد
حمایت لطفا.
پارت۶
دیانا:یه مانتو قرمز و سیاه پوشیدم که کلاه داشت جلوش زیپ داشت پوشیدم و زیپشو بردم بالا یه شلوار سیاه نایک با کفش جردن سیاه قرمز موهامو باز گذاشتم و یه کلاه قرمز نایک خط چشم گربه ای با تینت لب رفتم تو پذیرایی به ارسلان گفتم بریم
ارسلان:باش بریم وایسا اسنپ بگیرم
دیانا:باش
چن مین بعد
ارسلان:اسنپ اومد سوار اسنپ شدیم و رفتیم شهربازی خب دیانا چی میخوای سوار شی
دیانا:اول بریم کشتی سوار شیم
ارسلان:باش
دیانا:رفتیم سوار شدیم من چن بار سوار شده بودم ولی نمیدونم چرا بازم ترسیده بودم
ارسلان:من هیچ ترسی نداشتم بعد اینکه راه افتاد دیدم دیانا جیغ میزنه
دیانا:انقد ترسیده بودم که فک کنم از چشام میشد فهمید
ارسلان:از چشاش میشد فهمید که ترسیده واسه همین بغلش کردم
دیانا:تو بغلش احساس راحتی داشتم یه آرامش خاصی داشت
ارسلان:بعد اینکه وقتش تموم شد اومدیم پایین
دیانا:بریم سورتمه سوار شیم
ارسلان:تو کشتی سوار و اینهمه ترسیدی حالا سورتمه رو میخای چیکار کنی
دیانا:یه کاری میکنم دیگه
ارسلان:باش رفتیم سوار شدیم من پشت دیانا نشسته بودم
دیانا:وقتی راه افتاد حسابی ترسیدم و فقط جیغ میزدم
ارسلان:وقتی از سورتمه اومدیم پایین دیانا حالش بد شد گهواره ای بغلش کردم نشستیم رو نیمکت
دیانا:بعد چن دیقه که نشستم رو نیمکت حالم بهتر شد
ارسلان:بهتری
دیانا:آره خوبم
ارسلان:آب میخوای برات بگیرم
دیانا:نه خوبم فقط بریم خونه
ارسلان:باش وقتی پاشدیم بریم یه دختره اومد سمتم
دختره دستفروش:آقا یه گل از من میخرین
ارسلان:آخه کسی و ندارم براش بخرم
دختره:خب برای خانمت بگیر
ارسلان:باش دو شاخه گل ازش گرفتم دادم به دیانا
دیانا:وقتی دختره اون حرفو زد ارسلان گل و داد به من شوکه شدم
ارسلان:تقدیم به دیانا خانم
دیانا:م....ر....سی
ارسلان:خواهش
دیانا:بریم خونه دیگه
ارسلان:بریم راستی من که لباس برنداشتم خونتون بمونم که
دیانا:خب میریم خونتون لباساتو برمیداری میریم
ارسلان:میگم بریم خونتون لباساتو برداری بریم خونه من
دیانا:خونه تو؟
ارسلان:آره من خونه مجردی دارم
دیانا:آها باش بریم پس
ادامه دارد
حمایت لطفا.
۵.۳k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.