bad girl p: 125
همینجوری تو فکر فرو رفته بودم که با صدای کوک به خودم اومدم
هانا: ها؟ ها؟
کوک: کجایی هرچی صدات میکنم
هانا: هیچی فقط ذهنم درگیر ی چیزی بود
کوک: چی ذهنتو درگیر کرده که اینجوری بهم ریختی باز
هانا: هیچی بابا چیز مهمی نیس
کوک: اونوقت چون چیز مهمی نیس اینجوری بهم ریختی؟
هانا: دارم رو طرح جدید فک میکنم ولی هیچی به ذهنم نمیرسه(لبخند زوری)
کوک: میدونستی دروغگویه خوبی نیستی
همیشه عینه آب خوردن دروغ میگفتم ولی وقتی میخواستم به کوک دروغ بگم به لکنت میوفتادم یا اصن هیچی نمیتونم بگم
هانا: ن بخدا راس میگم
کوک: به هرکی دروغ بگی به من نمیتونی دروغ بگی راستشو بگو
هانا:بخدا چیز خاصی نیس
این خرگوش رو مخ اصن ول کن نبود و سوالشو هی تکرار میکرد
کوک: مگه قول ندادیم که هیچی ازهم مخفی نکنیم
دستمو گذاشتم رو صورتش و حرفمو زدم
هانا: عشقم، بخدا هیچی نیس اگه بود که بهت میگفتم میدونی هیچکس نمیتونه اندازه تو درکم کنه و حالمو خوب کنه
دستمو از رو صورتش جدا کرد و دستمو بوس کرد و دستاشو دورم حلقه کرد به خودش نزدیکم کرد
کوک: فردا منشی جدیدم قراره بیاد
هانا: بهتر عوضی چقد بهت میچسبید دختره ی حرومزادع
کوک: بدبخت کاری نکرد الکی اخراجش کردی
از بغل کوک اومدم بیرون
هانا: کاری نکرد؟ اون من بودم که خودمو بهت میمالوندم و همش عشوه میومدم
کوک: تو خیلی حساسی پرنسسه حسودم
هانا: تا دیروز پرنسس جئون بودم الان شدم حسود
کوک: خو حسودی دیگه
هانا: ها پ منم میرم ی منشی مرد جذاب میگیرم اونوقت مهلوم میشه کی حسوده
کوک: نگا نگا دس گذاشرو نقطه ضعفم
هانا: ها؟ ها؟
کوک: کجایی هرچی صدات میکنم
هانا: هیچی فقط ذهنم درگیر ی چیزی بود
کوک: چی ذهنتو درگیر کرده که اینجوری بهم ریختی باز
هانا: هیچی بابا چیز مهمی نیس
کوک: اونوقت چون چیز مهمی نیس اینجوری بهم ریختی؟
هانا: دارم رو طرح جدید فک میکنم ولی هیچی به ذهنم نمیرسه(لبخند زوری)
کوک: میدونستی دروغگویه خوبی نیستی
همیشه عینه آب خوردن دروغ میگفتم ولی وقتی میخواستم به کوک دروغ بگم به لکنت میوفتادم یا اصن هیچی نمیتونم بگم
هانا: ن بخدا راس میگم
کوک: به هرکی دروغ بگی به من نمیتونی دروغ بگی راستشو بگو
هانا:بخدا چیز خاصی نیس
این خرگوش رو مخ اصن ول کن نبود و سوالشو هی تکرار میکرد
کوک: مگه قول ندادیم که هیچی ازهم مخفی نکنیم
دستمو گذاشتم رو صورتش و حرفمو زدم
هانا: عشقم، بخدا هیچی نیس اگه بود که بهت میگفتم میدونی هیچکس نمیتونه اندازه تو درکم کنه و حالمو خوب کنه
دستمو از رو صورتش جدا کرد و دستمو بوس کرد و دستاشو دورم حلقه کرد به خودش نزدیکم کرد
کوک: فردا منشی جدیدم قراره بیاد
هانا: بهتر عوضی چقد بهت میچسبید دختره ی حرومزادع
کوک: بدبخت کاری نکرد الکی اخراجش کردی
از بغل کوک اومدم بیرون
هانا: کاری نکرد؟ اون من بودم که خودمو بهت میمالوندم و همش عشوه میومدم
کوک: تو خیلی حساسی پرنسسه حسودم
هانا: تا دیروز پرنسس جئون بودم الان شدم حسود
کوک: خو حسودی دیگه
هانا: ها پ منم میرم ی منشی مرد جذاب میگیرم اونوقت مهلوم میشه کی حسوده
کوک: نگا نگا دس گذاشرو نقطه ضعفم
۳.۰k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.