پارت اول
پارت اول
اسم من هاناعه و این داستان عشق ممنوعه منه
از بچگی تو بازیگری استعداد داشتم یعنی هر دیقه اگر میخواستم میتونستم گریه کنم همیشه تو مدرسه برای امتحانا ازم سو استفاده میکردن یعنی میگفتن گریه کن که خانم امتحان نگیره
وقتی بچه بودم بابام مرد البته بودونبودش فرق نداشت مامان و بابام یه تک دختر داشتن که اون من بودم الان من بیست سالم شده و مامانم پیر شده حالا نوبت منه خرج خونه رو بودم همه کار کردم از کلفتی گرفته تا اشپزی اما هرکدوم یا دستمزش کم بود و یا من نمیتونستم انجام بدم که یک روز مامانم صدام زد و به من گفت.....
اسم من هاناعه و این داستان عشق ممنوعه منه
از بچگی تو بازیگری استعداد داشتم یعنی هر دیقه اگر میخواستم میتونستم گریه کنم همیشه تو مدرسه برای امتحانا ازم سو استفاده میکردن یعنی میگفتن گریه کن که خانم امتحان نگیره
وقتی بچه بودم بابام مرد البته بودونبودش فرق نداشت مامان و بابام یه تک دختر داشتن که اون من بودم الان من بیست سالم شده و مامانم پیر شده حالا نوبت منه خرج خونه رو بودم همه کار کردم از کلفتی گرفته تا اشپزی اما هرکدوم یا دستمزش کم بود و یا من نمیتونستم انجام بدم که یک روز مامانم صدام زد و به من گفت.....
۲.۴k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.