عشق ممنوعه 🧡 ☆Part ۱۰☆
غروب شده بود و وقتش بود که تیسارو ببرم حموم ولی لباسامو در نیاوردم ، رفتیم تو حموم و آب رو باز کردم و شروع به شستن تیسا کردم و بعد بهش حوله تنپوششو پوشوندم و فرستادمش خودمم لباسارو در آوردم و حوله یه بار مصر دور خودم پیچیدم و رفتم بیرون
تیسا: حالا چی میشه من لختتو ببینم؟
سومی: تیسا بیا اینجا سریع موهاتو خشک کنم بدو
تیسا: ایششش
موهای تیسا رو خشک کردم و لباسای مهمونیش رو بهش پوشوندم و موهاشو خرگوشی بستم و تمام
سومی: خب دیگه تموم شد
تیسا: مرسی سومی جونم
سومی: خواهش میکنم من دیگه برم اتاق خودم وسایلمو برداشتم بدو رفتم اتاق خودم ولی از شانس قشنگم همون موقع تهیونگ از پله ها اومد پایین و منو دید و حوله منم بیش از حد کوتاه بود و تهیونگم با تعجب بهم خیره شده بود
سومی: یااااا چرا به من خیره شدی پدر و دختر منحرفین
اینو گفتم و سریع رفتم تو اتاق خودم و تهیونگ هم هنوز تو شک رو پله ها واستاده بود و به اینکه سومی چقدر اندام سکسی داره فکر میکرد که یکدفعه به خودش اومد و سعی کرد افکار منحرفانرو از خودش دور کنه ، سومی هم از اونور سریع رفت و خودشم حموم کرد و موهاشو خشک کرد و لباساشو پوشید و یه میکاپ سبک انجام داد و رفت پیش اجوما
سومی: خسته نباشی اجوما
اجوما: مرسی دخترم چقدر قشنگ شدی
سومی: ممنون کمک نمیخواین؟
اجوما: چرا اتفاقا میشه سالاد درست کنی؟
سومی: بله حتما
اجوما: مرسی دخترم
شروع کردم به سالاد درست کردن که زنگ در به صدا در اومد و نشون دهنده این بود که مهمونا اومدن
(تهیونگ)
مهمونا رسیدن و منو تیسا رفتیم استقبالشون جین به همراه همسرش و خواهرش چی خواهرش اون اینجا چیکار میکنه
جین: سلام تهیونگ شی
تهیونگ: سلام هیونگ
ه.ج: سلام تهیونگ
تهیونگ: سلام نونا
جینا: سلام تهیونگ
تهیونگ: سلام(با لحن خشک)
تیسا: سلام عمو جونننن
جین: سلام خوشگل من
تیسا رفت بغل جین و همگی رفتیم داخل سالن پذیرایی و نشستیم و جینا عجوزه مثل همیشه اومد چسبید به من و منم سعی کردم توجه نکنم و مشغول صحبت با جین شدم
کپی ممنوع ❌
تیسا: حالا چی میشه من لختتو ببینم؟
سومی: تیسا بیا اینجا سریع موهاتو خشک کنم بدو
تیسا: ایششش
موهای تیسا رو خشک کردم و لباسای مهمونیش رو بهش پوشوندم و موهاشو خرگوشی بستم و تمام
سومی: خب دیگه تموم شد
تیسا: مرسی سومی جونم
سومی: خواهش میکنم من دیگه برم اتاق خودم وسایلمو برداشتم بدو رفتم اتاق خودم ولی از شانس قشنگم همون موقع تهیونگ از پله ها اومد پایین و منو دید و حوله منم بیش از حد کوتاه بود و تهیونگم با تعجب بهم خیره شده بود
سومی: یااااا چرا به من خیره شدی پدر و دختر منحرفین
اینو گفتم و سریع رفتم تو اتاق خودم و تهیونگ هم هنوز تو شک رو پله ها واستاده بود و به اینکه سومی چقدر اندام سکسی داره فکر میکرد که یکدفعه به خودش اومد و سعی کرد افکار منحرفانرو از خودش دور کنه ، سومی هم از اونور سریع رفت و خودشم حموم کرد و موهاشو خشک کرد و لباساشو پوشید و یه میکاپ سبک انجام داد و رفت پیش اجوما
سومی: خسته نباشی اجوما
اجوما: مرسی دخترم چقدر قشنگ شدی
سومی: ممنون کمک نمیخواین؟
اجوما: چرا اتفاقا میشه سالاد درست کنی؟
سومی: بله حتما
اجوما: مرسی دخترم
شروع کردم به سالاد درست کردن که زنگ در به صدا در اومد و نشون دهنده این بود که مهمونا اومدن
(تهیونگ)
مهمونا رسیدن و منو تیسا رفتیم استقبالشون جین به همراه همسرش و خواهرش چی خواهرش اون اینجا چیکار میکنه
جین: سلام تهیونگ شی
تهیونگ: سلام هیونگ
ه.ج: سلام تهیونگ
تهیونگ: سلام نونا
جینا: سلام تهیونگ
تهیونگ: سلام(با لحن خشک)
تیسا: سلام عمو جونننن
جین: سلام خوشگل من
تیسا رفت بغل جین و همگی رفتیم داخل سالن پذیرایی و نشستیم و جینا عجوزه مثل همیشه اومد چسبید به من و منم سعی کردم توجه نکنم و مشغول صحبت با جین شدم
کپی ممنوع ❌
۴۹.۶k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.