کاور=خوده خودم🗿🤝🏻
کاور=خوده خودم🗿🤝🏻
خب بریم برای یه پارت مشتی...
موضوع: وقتی برای مهمونی دامن کوتاه میپوشی؛ و گیرتی میشن🗿(میدونم قراره مث اون حسودیه کوچم پاره شه💔🤝🏻)
☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆
پشمکه نارنجی:
قرار بود برین یه مهمونی... ولی تو یه دامن کوتاهه کیوتو گوگولی داشتی، که کوتاه بود... خلاصه که اونو پوشیدی... ~بریم ریکشنش~
_با دیدنت لبخند روی صورتش محوید و یکم اخم کرد...
_اون ازونایی نبود که سرت داد بزنه و ناراحتت کنه...
_شیک و مجلسی مچ دستتو میگیره*جوری که دردت نیاد ولی محکم*
/هی ا.ت... میدونم دامنتو دوس داری؛ ولی حتی فکره اینکه میزارم باهاش بیای رو نکن.. استایلتو اسپرت بزن و بیا، وگرنه نمیریم./
🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡
پشمک ابی:
•اون وقتی تورو اونطوری دید به طور جدی عصبی شد... ولی خودشو کنترل کرد که کاری نکنه تا ناراحت بشی
•لحنش اروم میشه
/ا.ت میشه عوضش کنی؟؟؟/
•وقتی مخالفتو دید شروع به عصبی شدن کرد
/یا همین الان عوضش میکنی یا برات بد میشه!.../
•لحنش محکم بود... به طوری پر از مالکیت بود..؛و خب ا.ت اونقدر لجباز بود که مقاومت کرد
•اون دستتو گرفت و برد تو اتاق......... نه برای تنبیه؛ بلکه تا لباس هایی که میدونست رو بهت بده(سویا حتی اگه ی مرد باشه انقدر بیشور نیست که همچنین تنبیهی کنه... از من انتظار اینکه بشینم عبادتتونو بنویسم نداشته باشینااااااااا)
•خب اون لباس هایی که بهت داد واقعا با استایلت مچ و قشنگ بود
/اگه از اول قبول میکردی اینکارو نمیکردم خانومه لجباز... غر نزن خوشت اومده بیا بریم/
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
جغله جون:
&مایکی همیشه ی حس غیرت و حسادته خاصی داشت... تو دختره زیبایی بودی و مسلما اون حاضر نبود که مرده دیگه ای بهت نگاه کنه...
&با دیدن اون لباس تو تنت کمی شوک شد..
&به سمتت اومد و چونتو گرفت و مجبورت کرد بهش نگاه کنی..
/دورایاکی کوچولوی من... تو مطمئنن قراره عوضش کنی، درسته؟؟؟؟/
&وقتی مخالفت کردی حالته مظلوم تری داشت
/دورایاکی... خواهشن.... این دامنه کوفتی زیادی کوتاهه... و اگه کسی بهت نگاه کنه...؛ خب تو مسلما نمیخوای قاتل شم نه؟../
&لحن و صورتش مظلوم و اروم بود... اما با مخالفت مجددت تورو به دیوار چسپوند
/همین حالا عوضش میکنی... وگرنه خودم جرش میدم./(برای متقاعد شدنت گفت... ولی پنهانش کرد که انگار واقعا جرش میده)
&اینبار تو عوضش کردی و بجاش یه دامن بلندتر پوشیدی
&با دیدنت لبخند زد، دستتو گرفت و رفتید
🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞
دراز علی:
> با دیدنت نیشخند کوچیکی زد
/بیب وقته شیطونی نیست... ما میخوایم بریم*با لحنه شوخی*/
> وقتی دید میخوای با این بیای حالتش ترسناک شد..
(ادامه پارته بعد)
خب بریم برای یه پارت مشتی...
موضوع: وقتی برای مهمونی دامن کوتاه میپوشی؛ و گیرتی میشن🗿(میدونم قراره مث اون حسودیه کوچم پاره شه💔🤝🏻)
☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆
پشمکه نارنجی:
قرار بود برین یه مهمونی... ولی تو یه دامن کوتاهه کیوتو گوگولی داشتی، که کوتاه بود... خلاصه که اونو پوشیدی... ~بریم ریکشنش~
_با دیدنت لبخند روی صورتش محوید و یکم اخم کرد...
_اون ازونایی نبود که سرت داد بزنه و ناراحتت کنه...
_شیک و مجلسی مچ دستتو میگیره*جوری که دردت نیاد ولی محکم*
/هی ا.ت... میدونم دامنتو دوس داری؛ ولی حتی فکره اینکه میزارم باهاش بیای رو نکن.. استایلتو اسپرت بزن و بیا، وگرنه نمیریم./
🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡
پشمک ابی:
•اون وقتی تورو اونطوری دید به طور جدی عصبی شد... ولی خودشو کنترل کرد که کاری نکنه تا ناراحت بشی
•لحنش اروم میشه
/ا.ت میشه عوضش کنی؟؟؟/
•وقتی مخالفتو دید شروع به عصبی شدن کرد
/یا همین الان عوضش میکنی یا برات بد میشه!.../
•لحنش محکم بود... به طوری پر از مالکیت بود..؛و خب ا.ت اونقدر لجباز بود که مقاومت کرد
•اون دستتو گرفت و برد تو اتاق......... نه برای تنبیه؛ بلکه تا لباس هایی که میدونست رو بهت بده(سویا حتی اگه ی مرد باشه انقدر بیشور نیست که همچنین تنبیهی کنه... از من انتظار اینکه بشینم عبادتتونو بنویسم نداشته باشینااااااااا)
•خب اون لباس هایی که بهت داد واقعا با استایلت مچ و قشنگ بود
/اگه از اول قبول میکردی اینکارو نمیکردم خانومه لجباز... غر نزن خوشت اومده بیا بریم/
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
جغله جون:
&مایکی همیشه ی حس غیرت و حسادته خاصی داشت... تو دختره زیبایی بودی و مسلما اون حاضر نبود که مرده دیگه ای بهت نگاه کنه...
&با دیدن اون لباس تو تنت کمی شوک شد..
&به سمتت اومد و چونتو گرفت و مجبورت کرد بهش نگاه کنی..
/دورایاکی کوچولوی من... تو مطمئنن قراره عوضش کنی، درسته؟؟؟؟/
&وقتی مخالفت کردی حالته مظلوم تری داشت
/دورایاکی... خواهشن.... این دامنه کوفتی زیادی کوتاهه... و اگه کسی بهت نگاه کنه...؛ خب تو مسلما نمیخوای قاتل شم نه؟../
&لحن و صورتش مظلوم و اروم بود... اما با مخالفت مجددت تورو به دیوار چسپوند
/همین حالا عوضش میکنی... وگرنه خودم جرش میدم./(برای متقاعد شدنت گفت... ولی پنهانش کرد که انگار واقعا جرش میده)
&اینبار تو عوضش کردی و بجاش یه دامن بلندتر پوشیدی
&با دیدنت لبخند زد، دستتو گرفت و رفتید
🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞🥞
دراز علی:
> با دیدنت نیشخند کوچیکی زد
/بیب وقته شیطونی نیست... ما میخوایم بریم*با لحنه شوخی*/
> وقتی دید میخوای با این بیای حالتش ترسناک شد..
(ادامه پارته بعد)
۷.۵k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.