فیک عشق فرانسویه من پارت۱
پیام ا/ت به م/ا:
[سلام مامان خوبی؟
من رسیدم فرانسه،امیدوارم بتونم که کلاس های خوبی برای شغلم پیدا کنم.دوست دارم.بای!]
ا/ت پیام را ارسال کرد و گوشیش را خاموش کرد و در جییش گذاشت.
ا/ت:وای چقدر خستم.باید برم هتل.
ا/ت از فرودگاه رفت بیرون.
ا/ت دستشو بالا برد:تاکسی!
ا/ت تاکسی میگیره و میره هتل.
ا/ت:سلام.
پذیرش:سلام،بفرمایید.
ا/ت:یه اتاق رزرو کردم به اسم ا/ت.
پذیرش:بله،اجازه بدید چک کنم...اها!بله،خانم ا/ت؟درسته؟
ا/ت:بله.
پذیرش:اتاق ۱۰۶،طبقه ی ۱۱.
ا/ت:ممنونم.
پذیرش:ببخشید خانم!
ا/ت:بله؟
پذیرش:کارت اتاقو نمیخواید؟
ا/ت:آخ ببخشید یادم نبود.(کارت را از میز برداشت.) ممنون.
ا/ت چمدونشو برمیداره و به سمت اسانسور میره ولی اسانسور در حال بسته شدن بود.
ا/ت:ببخشید!ببخشید!درو باز نگهدارید!
یک دفعه یک مردی که داخل اسانسور بود با لباس ابی(ابی کمرنگ) و شلواری سفید
و بدون هیچ چمدون یا کیفی و در حال گوش کردن اهنگ با هندزفیری سفید رنگ و گوشی به دست بود،دستشو دم در اسانسور میزاره تا در بسته نشه.
ا/ت سریع به سمت انساسور دوید و نفس،نفس زنان سوار اسانسور شد.
ا/ت:ممنونم.ممنون.
مرد:خواهش میکنم.
ا/ت سریع موهاشو که بخاطر دویدن خراب شده بودو درست میکنه و دامنش که به رنگ ابی و شومیزشو که به رنگ سفید بود را مرتب میکنه و منتظر میمونه تا اسانسور به طبقه ی ۱۱ برسه و از ذوق زیاد کمی به عقب و جلو تاب میخورد.
به طبقه ی ۱۱ رسید.
ا/ت:اخ جون!
ا/ت از اسانسور خارج میشه.
ا/ت داخل ذهنش:این مرده هم با من داخل یک طبقه هست.دروغ چرا جذاب و خوشتیپه.
ا/ت به سمت مرد میره:ببخشید.
مرد هندزفیری خودش رو از گوشش درمیاره:بله؟
ا/ت:شماهم اتاقتون این طبقه هست؟
مرد:بله.چطور؟
ا/ت:هیچی همینجوری پرسیدم.
مرد:اهان.
مرد داشت به سمت اتاقش میرفت که ا/ت پرسید:ببخشید.
مرد:بله.
ا/ت:اسمتون چیه؟
مرد:کیم تهیونگ.
ا/ت:من ا/ت هستم.خوشبختم.(دستشو به سمت تهیونگ میبره،به نشانه ی دست دادن.)
تهیونگ به دست ا/ت نگاهی میندازه و به سمت اتاق میچرخه و میگه:منم خوشحال شدم از اشنایتون.(میره.)
ا/ت:وا!مرتیکه چرا دست نداد. ولش کن.باید دنبال اتاقم بگردم.
ا/ت در حال خواندن شماره ی اتاق ها:۱۰۲ روبروش۱۰۳ ، ۱۰۴ ، ۱۰۵.اهان اینجاست.
ا/ت درو با کارت باز میکنه و داخل اتاق میره و روی تخت دراز میکشه و دست هاشو کمی کش میده.
ا/ت:اخیش.بالاخره به ارزوم رسیدم.
ا/ت یک دوش میگیره و یک نوشیدنی خنک میخوره و با حوله روی تخت دراز میکشه و بعد از خوردن نوشیدنی از جاش بلند میشه و یک پیراهن صورتی کمرنگ با یک کیف و کفش صورتی میپوشه و از در اتاق خارج میشه که یک دفعه همزمان...
لایک♡
melina_rz7_2
#فیک#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جدید
[سلام مامان خوبی؟
من رسیدم فرانسه،امیدوارم بتونم که کلاس های خوبی برای شغلم پیدا کنم.دوست دارم.بای!]
ا/ت پیام را ارسال کرد و گوشیش را خاموش کرد و در جییش گذاشت.
ا/ت:وای چقدر خستم.باید برم هتل.
ا/ت از فرودگاه رفت بیرون.
ا/ت دستشو بالا برد:تاکسی!
ا/ت تاکسی میگیره و میره هتل.
ا/ت:سلام.
پذیرش:سلام،بفرمایید.
ا/ت:یه اتاق رزرو کردم به اسم ا/ت.
پذیرش:بله،اجازه بدید چک کنم...اها!بله،خانم ا/ت؟درسته؟
ا/ت:بله.
پذیرش:اتاق ۱۰۶،طبقه ی ۱۱.
ا/ت:ممنونم.
پذیرش:ببخشید خانم!
ا/ت:بله؟
پذیرش:کارت اتاقو نمیخواید؟
ا/ت:آخ ببخشید یادم نبود.(کارت را از میز برداشت.) ممنون.
ا/ت چمدونشو برمیداره و به سمت اسانسور میره ولی اسانسور در حال بسته شدن بود.
ا/ت:ببخشید!ببخشید!درو باز نگهدارید!
یک دفعه یک مردی که داخل اسانسور بود با لباس ابی(ابی کمرنگ) و شلواری سفید
و بدون هیچ چمدون یا کیفی و در حال گوش کردن اهنگ با هندزفیری سفید رنگ و گوشی به دست بود،دستشو دم در اسانسور میزاره تا در بسته نشه.
ا/ت سریع به سمت انساسور دوید و نفس،نفس زنان سوار اسانسور شد.
ا/ت:ممنونم.ممنون.
مرد:خواهش میکنم.
ا/ت سریع موهاشو که بخاطر دویدن خراب شده بودو درست میکنه و دامنش که به رنگ ابی و شومیزشو که به رنگ سفید بود را مرتب میکنه و منتظر میمونه تا اسانسور به طبقه ی ۱۱ برسه و از ذوق زیاد کمی به عقب و جلو تاب میخورد.
به طبقه ی ۱۱ رسید.
ا/ت:اخ جون!
ا/ت از اسانسور خارج میشه.
ا/ت داخل ذهنش:این مرده هم با من داخل یک طبقه هست.دروغ چرا جذاب و خوشتیپه.
ا/ت به سمت مرد میره:ببخشید.
مرد هندزفیری خودش رو از گوشش درمیاره:بله؟
ا/ت:شماهم اتاقتون این طبقه هست؟
مرد:بله.چطور؟
ا/ت:هیچی همینجوری پرسیدم.
مرد:اهان.
مرد داشت به سمت اتاقش میرفت که ا/ت پرسید:ببخشید.
مرد:بله.
ا/ت:اسمتون چیه؟
مرد:کیم تهیونگ.
ا/ت:من ا/ت هستم.خوشبختم.(دستشو به سمت تهیونگ میبره،به نشانه ی دست دادن.)
تهیونگ به دست ا/ت نگاهی میندازه و به سمت اتاق میچرخه و میگه:منم خوشحال شدم از اشنایتون.(میره.)
ا/ت:وا!مرتیکه چرا دست نداد. ولش کن.باید دنبال اتاقم بگردم.
ا/ت در حال خواندن شماره ی اتاق ها:۱۰۲ روبروش۱۰۳ ، ۱۰۴ ، ۱۰۵.اهان اینجاست.
ا/ت درو با کارت باز میکنه و داخل اتاق میره و روی تخت دراز میکشه و دست هاشو کمی کش میده.
ا/ت:اخیش.بالاخره به ارزوم رسیدم.
ا/ت یک دوش میگیره و یک نوشیدنی خنک میخوره و با حوله روی تخت دراز میکشه و بعد از خوردن نوشیدنی از جاش بلند میشه و یک پیراهن صورتی کمرنگ با یک کیف و کفش صورتی میپوشه و از در اتاق خارج میشه که یک دفعه همزمان...
لایک♡
melina_rz7_2
#فیک#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جدید
۴.۱k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.