برادرناتنی ✨️
برادرناتنی ✨️
P11
ویو ا.ت
که یهو کشیده شدم به سمت اتاق تهیونگ ....
تهیونگ انداختم روی تخت و اینقدر بهم نزدیک شده بود که اگه حرف میزدیم لبامون بهم برخورد میکرد...
_تهیونگ چیکار... داری چیکار میکنی؟؟
+بنظرت دارم چیکار میکنم 😈
ویو تهیونگ
دیدم ا.ت معذب شده و خجالت کشیده .. اما من دیگه طاقت بوسیدن لباشو نداشتم ...
ویو ا.ت
اومدم تهیونگو از روی خودم کنار بزنم که یهو.....
گرمی لباشو روی لبام حس کردم ... گرمم شده بود خجالت کشیده بودم اما....
همکاری کردم ....... منم خیلی دلم براش تنگ شده بود ، اما بعد فوت مامانم احساس بدی داشتم ولی الان اون احساس تخریب کننده داشت فرو کش میکرد...
بعد چند ثانیه نفس کم آوردیم و از هم جدا شدیم و از روم بلند شد و نشست روی تخت ..
کنارش نشستم و با هم به در خیره شده بودیم .
ته بهم نگاه کرد و زد زیر خنده ...
_چیه .. چیشده ؟
+خیلی کیوت شدی توت فرنگییی😄
سریع بلند شدم و رفتم جلوی آینه ...واییییییییییی چقد لپام سرخ شده🫠🫠
بدو بدو رفتم تو اتاقمو در و بستم و رفتم زیر پتو .....
بعد مدت ها پارت جدید گذاشتم 💃💃
شرط = ۱۰ تا لایک ✨️
شرط = ۸ تا کامنت✨️
شرط = ۳ تا فالو✨️
P11
ویو ا.ت
که یهو کشیده شدم به سمت اتاق تهیونگ ....
تهیونگ انداختم روی تخت و اینقدر بهم نزدیک شده بود که اگه حرف میزدیم لبامون بهم برخورد میکرد...
_تهیونگ چیکار... داری چیکار میکنی؟؟
+بنظرت دارم چیکار میکنم 😈
ویو تهیونگ
دیدم ا.ت معذب شده و خجالت کشیده .. اما من دیگه طاقت بوسیدن لباشو نداشتم ...
ویو ا.ت
اومدم تهیونگو از روی خودم کنار بزنم که یهو.....
گرمی لباشو روی لبام حس کردم ... گرمم شده بود خجالت کشیده بودم اما....
همکاری کردم ....... منم خیلی دلم براش تنگ شده بود ، اما بعد فوت مامانم احساس بدی داشتم ولی الان اون احساس تخریب کننده داشت فرو کش میکرد...
بعد چند ثانیه نفس کم آوردیم و از هم جدا شدیم و از روم بلند شد و نشست روی تخت ..
کنارش نشستم و با هم به در خیره شده بودیم .
ته بهم نگاه کرد و زد زیر خنده ...
_چیه .. چیشده ؟
+خیلی کیوت شدی توت فرنگییی😄
سریع بلند شدم و رفتم جلوی آینه ...واییییییییییی چقد لپام سرخ شده🫠🫠
بدو بدو رفتم تو اتاقمو در و بستم و رفتم زیر پتو .....
بعد مدت ها پارت جدید گذاشتم 💃💃
شرط = ۱۰ تا لایک ✨️
شرط = ۸ تا کامنت✨️
شرط = ۳ تا فالو✨️
۶.۰k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.