🖤 بلک گرل 🖤 پارت ۲۳🩶🩶🩶🩶
🖤 بلک گرل 🖤 پارت ۲۳🩶🩶🩶🩶
توکا : اممممم لازمن نبود همشو بریزی
مایکی : همیشه اینجوری به هوش میاد
شین : وایستا ببینم تو همون مبارز.....
مایکی : اره درسته خودشه
خلاصه شما با شین آشنا میشد بعد از امضا دادن البته
توکا : ببخشید ولی دیگه خیلی دیر شده من باید برگردم
اما : توکا چان نه نمیشه همین جوری هوا تاریکه خطر ناکه
توکا : ناسلامتی من مبارزم ها میتونم
اما : همین جوری که نمیشه مایکی تا هم راهیش کن
مایکی : باشه
درم در
توکا : ممنونم امروز خوش گذشت
مایکی : نه ما ممنونیم خیلی خوب بود امروز
توکا: برا منم
؟؟؟: مایکی ایشون کین
ویو توکا
داشتم با مایکی حرف میزدم که یک پسر با پوست شکلاتی و موهای سفید اسم مایکی رو صدا زد
مایکی : ایزانا اما شام درست کرده منم الان میام تو برو
توکا در ذهن زشته که سلام نکنم : سلام اسم من توکا
ایزانا: شما خانم مبارز شکست ناپذیر نیستین
توکا : اوه اره خودمم
ایزانا بدون هیچ حرفی اومد نزدیک توکا و یک کاغذ. رو به روش گرفت
توکا در ذهن : این که عکس منه
توکا : شما طرفدارمی
ایزانا : بله میشه بهم امضا بدین
توکا : باشه
ایزانا : ممنونم
توکا : با من اینجوری حرف نزن من ازت کوچکترم
ایزانا : مگه چند سالته
توکا: ۱۵
مایکی : احم ایزانا
توکا : خب دیگه من باید برم از دیدنتون خوشحال شدم
ایزانا : بیاید برسو نیمتون
توکا : نه ممنونم خودم میرم آخه یه جایی کاری هم دارم دیگه ممنونم
ایزانا : باشه
مایکی : خداحافظ توکا چان
ایزانا : خداحافظ
توکا : خداحافظ
توکا دم در خونه
درو باز کردم که شو بدو بدو اومد بغلم
شو : هق نه سان اومدی
توکا : اره عزیزم خیلی ناراحت شدی
شو : هق نه
توکا : باشه بیا غذا بخوریم
پرش زمانی فردا صبح
بیب بیب
ویو توکا
مثل همیشه با صدای آلارم از خواب بیدار شدم رفتم صبحانه درست کردم و ظرف غذای خودم و شو رو گذاشتم
با شو زود آماده شدیم و هر کدوم رفتیم به مدرسه ی خودمون
دوباره زود رسیدم کسی هنوز نیومده بود
کمی گذشت و اما وارد کلاس شد
اما : سلام توکا چاننننن
توکا : سلا م اما چان
.....................
یک دفعه همه هجوم آوردن داخل کلاس
یکی از دخترا : توکا چانننننن بهم امضا میدی
توکا : باشه
تک به تک به همشون امضا دادی دیگه دستی برات نموند
توکا : ای خدا دستام
اما : ولشون کن بیشعورا
معلم : خب همگی بشینید سر جاهاتون که ورقه رو پخش کنم
توکا در ذهن : چ.... چییییییییییییی امتحاننننننننن نه یادم نبود امتحان ریاضی
توکا : اما یادم نبود امتحان داشتیم بدبخت شدم
اما : توکا چان من به امید تو اومدم
توکا : قراره برینیم
خب بعد از امتحان
معلم داشت تک به تک نمره ی همه رو می‌گفت تا به توکا رسید
معلم : خانم توکااااا
توکا: بب.....بله
معلم :
خب به نظرتون توکا چند گرفته ریده داوش 😝😝😝😝😝♥️🩵
توکا : اممممم لازمن نبود همشو بریزی
مایکی : همیشه اینجوری به هوش میاد
شین : وایستا ببینم تو همون مبارز.....
مایکی : اره درسته خودشه
خلاصه شما با شین آشنا میشد بعد از امضا دادن البته
توکا : ببخشید ولی دیگه خیلی دیر شده من باید برگردم
اما : توکا چان نه نمیشه همین جوری هوا تاریکه خطر ناکه
توکا : ناسلامتی من مبارزم ها میتونم
اما : همین جوری که نمیشه مایکی تا هم راهیش کن
مایکی : باشه
درم در
توکا : ممنونم امروز خوش گذشت
مایکی : نه ما ممنونیم خیلی خوب بود امروز
توکا: برا منم
؟؟؟: مایکی ایشون کین
ویو توکا
داشتم با مایکی حرف میزدم که یک پسر با پوست شکلاتی و موهای سفید اسم مایکی رو صدا زد
مایکی : ایزانا اما شام درست کرده منم الان میام تو برو
توکا در ذهن زشته که سلام نکنم : سلام اسم من توکا
ایزانا: شما خانم مبارز شکست ناپذیر نیستین
توکا : اوه اره خودمم
ایزانا بدون هیچ حرفی اومد نزدیک توکا و یک کاغذ. رو به روش گرفت
توکا در ذهن : این که عکس منه
توکا : شما طرفدارمی
ایزانا : بله میشه بهم امضا بدین
توکا : باشه
ایزانا : ممنونم
توکا : با من اینجوری حرف نزن من ازت کوچکترم
ایزانا : مگه چند سالته
توکا: ۱۵
مایکی : احم ایزانا
توکا : خب دیگه من باید برم از دیدنتون خوشحال شدم
ایزانا : بیاید برسو نیمتون
توکا : نه ممنونم خودم میرم آخه یه جایی کاری هم دارم دیگه ممنونم
ایزانا : باشه
مایکی : خداحافظ توکا چان
ایزانا : خداحافظ
توکا : خداحافظ
توکا دم در خونه
درو باز کردم که شو بدو بدو اومد بغلم
شو : هق نه سان اومدی
توکا : اره عزیزم خیلی ناراحت شدی
شو : هق نه
توکا : باشه بیا غذا بخوریم
پرش زمانی فردا صبح
بیب بیب
ویو توکا
مثل همیشه با صدای آلارم از خواب بیدار شدم رفتم صبحانه درست کردم و ظرف غذای خودم و شو رو گذاشتم
با شو زود آماده شدیم و هر کدوم رفتیم به مدرسه ی خودمون
دوباره زود رسیدم کسی هنوز نیومده بود
کمی گذشت و اما وارد کلاس شد
اما : سلام توکا چاننننن
توکا : سلا م اما چان
.....................
یک دفعه همه هجوم آوردن داخل کلاس
یکی از دخترا : توکا چانننننن بهم امضا میدی
توکا : باشه
تک به تک به همشون امضا دادی دیگه دستی برات نموند
توکا : ای خدا دستام
اما : ولشون کن بیشعورا
معلم : خب همگی بشینید سر جاهاتون که ورقه رو پخش کنم
توکا در ذهن : چ.... چییییییییییییی امتحاننننننننن نه یادم نبود امتحان ریاضی
توکا : اما یادم نبود امتحان داشتیم بدبخت شدم
اما : توکا چان من به امید تو اومدم
توکا : قراره برینیم
خب بعد از امتحان
معلم داشت تک به تک نمره ی همه رو می‌گفت تا به توکا رسید
معلم : خانم توکااااا
توکا: بب.....بله
معلم :
خب به نظرتون توکا چند گرفته ریده داوش 😝😝😝😝😝♥️🩵
۷.۸k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.