𝑺𝒉𝒐𝒕 9 🌒⛓️
𝑺𝒉𝒐𝒕 9 🌒⛓️
جیمین ویو
جیمز : فکر خوبیه باید یه مشاور خوب پیدا کنیم
جیمین : من پیدا میکنم تو حواست به ا/ت باشه
جمیز : باشه
رفتم بیرون از زندان سوار ماشین شدم تا یه مشاور خوب پیدا کنم و باهاش حرف بزنم
.............
با کلی تلاش تونستم یه مشاور خوب پیدا کنم و باهاش حرف بزنم خیلی بهم کمک کرد شاید جواب بده
رسیدم ، در زندانو باز کردم و رفتم داخل به سمت اتاق ا/ت راهی شدم
وقتی رسیدم درو باز کردم مثل همیشه یه گوشه نشسته بود رفتم سمتش و کنارش نشستم
جیمین : ا/ت... خوبی؟
ا/ت : ...
جیمین : بازم نمیخوای باهام حرف بزنی؟
چیزی نگفت بهتره کاری که مشاور گفتو انجام بدم ببینم جواب میده یا نه
جیمین : ا/ت میتونم من
تا خواستم بقیه حرفمو بزنم صدای داد یکی از زندانی ها بلند شد
زندانی : ا/تتت کجایی بیا کارت دارم( با داد )
رفتم بیرون نگاه کردم این زنه چشه چیشده؟
جیمین : چی میخوای؟
زندانی : اون توعه نه؟ توی اون سلوله
زندت نمیزارم ا/ت( با داد ) جنازت از اینجا بیرون میره
جیمین : چی میگی تو خفه شو ( با داد )
زندانی : بهش بگو بیاد بگو نترسه و بیاد
با صدای پا به پشتم نگاه کردم ا/ت بود یعنی چی؟ بلاخره تونستیم از سلول بکشیمش بیرون
زندانی : خوبه بلاخره اومدی، بیا اینجا
ا/ت حتی به زنه نگاهم نمیکرد اینجا چخبره
زندانی : گفتم بیا اینجا ا/ت اعصاب منو بهم نریز
داشت میرفت سمتش که دستشو گرفتم بهم نگاه کرد
جیمین : کجا میری وایسا همینجا
دستشو از دستم کشید و با صدای گرفته خیلی آروم گفت
ا/ت : ببخشید
بعدم سریع رفت طرف اون زنه که پشت میله ها داشت داد میزد دوییدم تا نزارم بره ولی بهش نرسیدم و چاقو خورد ولی نه از طرف اون زندانی از طرف یکی از نگهبانا پس با هم دست به یکی کرده بودن
نگهبان : باید همون موقع قبول میکردی گفتم یا قبول میکنی یا میمیری
رفتم سمتش و چاقو رو ازش گرفتم
جیمین : معلوم هست داری چیکار میکنی( با داد )
ا/ت افتاد رو زمین صدای خنده های زندانی کل سالن رو برداشته بود سریع نشستم کنار ا/ت چشماش بسته بود
جیمین : ا/ت..ا/ت بلند شو
به زخمش نگاه کردم خیلی عمیق بود خون همه جارو برداشته بود این دفعه اول که نیست 4 بار چاقو خورده نباید ایندفعه هم چاقو میخورد بغلش کردم و دوییدم سمت در خروجی زندان بهم گیر نمیدادن چون جیمز رئیس بود و اون بهم گیر نمیده برای همین ا/تو با ماشین خودم میبرم بیمارستان
حال ا/ت همینطوری بد بود حالا بدترم شد دستام میلرزید نمیدونستم باید چیکار کنم گوشی رو برداشتم و به جیمز زنگ زدم حواسم به جاده بود
جیمین : جواب بده دیگه جواب بده لعنتی
جیمز : چیشده جیمین
جیمین : جیمز ا/ت چاقو خورده دارم میبرمش بیمارستان
جیمز : چی( با داد ) چ چطوری شد؟
جیمین : جیمز الان وقتش نیست وضعیتش وخیمه زود بیا الان آدرسو میفرستم
براش لوکیشن فرستادم و پامو فشار دادم رو گاز تا زود تر برسیم یه نگاه بهش کردم رنگ صورتش سفید شده بود استرس گرفتم اشکم داشت در میومد دکتر دفعه آخر گفته بود خیلی حواسمون باشه چون 2 خیلی عمیق چاقو خورده بود و عمل شده ایندفعه اگه.... جیمین چی داری میگی اون زنده میمونه آره اون خیلی قویه
اشکام بی اختیار سرازیر میشدن من چم شده خودمم نفهمیدم کی انقدر بهش وابسته شدم
جیمین ویو
جیمز : فکر خوبیه باید یه مشاور خوب پیدا کنیم
جیمین : من پیدا میکنم تو حواست به ا/ت باشه
جمیز : باشه
رفتم بیرون از زندان سوار ماشین شدم تا یه مشاور خوب پیدا کنم و باهاش حرف بزنم
.............
با کلی تلاش تونستم یه مشاور خوب پیدا کنم و باهاش حرف بزنم خیلی بهم کمک کرد شاید جواب بده
رسیدم ، در زندانو باز کردم و رفتم داخل به سمت اتاق ا/ت راهی شدم
وقتی رسیدم درو باز کردم مثل همیشه یه گوشه نشسته بود رفتم سمتش و کنارش نشستم
جیمین : ا/ت... خوبی؟
ا/ت : ...
جیمین : بازم نمیخوای باهام حرف بزنی؟
چیزی نگفت بهتره کاری که مشاور گفتو انجام بدم ببینم جواب میده یا نه
جیمین : ا/ت میتونم من
تا خواستم بقیه حرفمو بزنم صدای داد یکی از زندانی ها بلند شد
زندانی : ا/تتت کجایی بیا کارت دارم( با داد )
رفتم بیرون نگاه کردم این زنه چشه چیشده؟
جیمین : چی میخوای؟
زندانی : اون توعه نه؟ توی اون سلوله
زندت نمیزارم ا/ت( با داد ) جنازت از اینجا بیرون میره
جیمین : چی میگی تو خفه شو ( با داد )
زندانی : بهش بگو بیاد بگو نترسه و بیاد
با صدای پا به پشتم نگاه کردم ا/ت بود یعنی چی؟ بلاخره تونستیم از سلول بکشیمش بیرون
زندانی : خوبه بلاخره اومدی، بیا اینجا
ا/ت حتی به زنه نگاهم نمیکرد اینجا چخبره
زندانی : گفتم بیا اینجا ا/ت اعصاب منو بهم نریز
داشت میرفت سمتش که دستشو گرفتم بهم نگاه کرد
جیمین : کجا میری وایسا همینجا
دستشو از دستم کشید و با صدای گرفته خیلی آروم گفت
ا/ت : ببخشید
بعدم سریع رفت طرف اون زنه که پشت میله ها داشت داد میزد دوییدم تا نزارم بره ولی بهش نرسیدم و چاقو خورد ولی نه از طرف اون زندانی از طرف یکی از نگهبانا پس با هم دست به یکی کرده بودن
نگهبان : باید همون موقع قبول میکردی گفتم یا قبول میکنی یا میمیری
رفتم سمتش و چاقو رو ازش گرفتم
جیمین : معلوم هست داری چیکار میکنی( با داد )
ا/ت افتاد رو زمین صدای خنده های زندانی کل سالن رو برداشته بود سریع نشستم کنار ا/ت چشماش بسته بود
جیمین : ا/ت..ا/ت بلند شو
به زخمش نگاه کردم خیلی عمیق بود خون همه جارو برداشته بود این دفعه اول که نیست 4 بار چاقو خورده نباید ایندفعه هم چاقو میخورد بغلش کردم و دوییدم سمت در خروجی زندان بهم گیر نمیدادن چون جیمز رئیس بود و اون بهم گیر نمیده برای همین ا/تو با ماشین خودم میبرم بیمارستان
حال ا/ت همینطوری بد بود حالا بدترم شد دستام میلرزید نمیدونستم باید چیکار کنم گوشی رو برداشتم و به جیمز زنگ زدم حواسم به جاده بود
جیمین : جواب بده دیگه جواب بده لعنتی
جیمز : چیشده جیمین
جیمین : جیمز ا/ت چاقو خورده دارم میبرمش بیمارستان
جیمز : چی( با داد ) چ چطوری شد؟
جیمین : جیمز الان وقتش نیست وضعیتش وخیمه زود بیا الان آدرسو میفرستم
براش لوکیشن فرستادم و پامو فشار دادم رو گاز تا زود تر برسیم یه نگاه بهش کردم رنگ صورتش سفید شده بود استرس گرفتم اشکم داشت در میومد دکتر دفعه آخر گفته بود خیلی حواسمون باشه چون 2 خیلی عمیق چاقو خورده بود و عمل شده ایندفعه اگه.... جیمین چی داری میگی اون زنده میمونه آره اون خیلی قویه
اشکام بی اختیار سرازیر میشدن من چم شده خودمم نفهمیدم کی انقدر بهش وابسته شدم
۷۲.۰k
۰۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.