𓊈𝑉𝐼𝐶𝑇𝐼𝑀𓊉 قربانی
𓊈𝑉𝐼𝐶𝑇𝐼𝑀𓊉 قربانی
part...43
روز بعد...19:40دقیقه ی شب
از توی ایینه دوستپسر خوشتیپشو که داخل کت و شلوار مشکی میدرخشید خیره شده
تو دلش برای هزارمین بار تحسینش کرد.
جلو رفت و از پشت عشقشو به اغوش کشید
دستای دختر مافیاشو گرفت بوسه ی ریزی روشون زد
_خیلی زیبا شدی...ملکه ی من!
+زیباییم دربرابر جذابیت تو سَرخَم میکنه!
خنده ی دلنشینی روی لبهای نازک و خواستنیش نشست
_خب...ملکه اماده هستن؟ باید سریع راه بیفتیم! تایم نداریم.
از سر بی میلی ناله ای کرد
+چیمیشد اگه زمان متوقف میشد؟ قسم میخورم اگه این اتفاق میفتاد تا ابد همینجوری تو بغلت میموندم!
_فعلا که همچین اتفاق نادر و خوبی نیفتاده...
دستای ماریا رو از دور خودش ازاد کرد و به سمتش برگشت
بوسه ای روی پیشونی ماریا زد.
_بریم...
دستاشونو بهم گره زدن و از عمارت خارج شدن
تهیونگ به سمت در شاگرد رفت و درو برای ماریا باز کرد
+خانوما مقدم ان!
لبخندی درجواب جنتلمن بودن تهیونگ زد و سوار شد
به ارومی درو بست و خودش هم پشت رول نشست
جونگکوک قبل از اونا به مهمونی رفته بود.
30دقیقه بعد...
گلس شرابو برداشت و جرعه ای ازش نوشید
به ساعتش خیره شد و هوفی کشید
-اینا کجا موندن؟ خوبه بهشون گفتم زیاد لفتش ندید
به در خیره شد و با دیدن شخص موردنظرش سریع جامو روی میز گذاشت و به سمتشون رفت
سریع خودشو بهشون رسوند و بدون هدر دادن وقت غرغرهاشو شروع کرد
-معلوم هست کجایید؟ الان مهمونی شروع میشه!
+اروم باش...هنوز 20دقیقه مونده!
نگاه پوکری به هردوتاشون انداخت
-چطور انقدر خونسردید؟ جوری رفتار نکنین انگار اولین بارتون نیست که به مهمونی مافیا ها میاید!
ماریا و تهیونگ نیم نگاهی بهم انداختن و پوزخند زدن
+چون که اولین بار نیس!
-یعنی چـ...
با شنیدن صدای کلفت و مردانه ای پشت میکروفن حرفشو قطع کرد و نگاهشو به مرد دوخت
"از همگی بابت اینکه به این مهمونی اومدید تشکر میکنم...عزیزانی هستن که سال هاست کنار ما هستن و باهم کار میکنیم...اما متاسفانه بعضی هاشونو از دست دادیم،ولی نگران نباشید...جانشین هاشون درکنار ما هستن و درکنار ما قدم برمیدارند...میخوام اشخاص جدیدی که تازگیا به ما ملحق شدن رو معرفی کنم...خانوم ماریا لجنز و پارتنرشون اقای کیم تهیونگ! لطفا تشریف بیارید"
بهت زده به جونگکوک خیره شده،
+این الان با ما بود؟
-من از چیزی خبر ندارم...
دامنه ی بلند لباسشو مرتب کرد و دست تهیونگو گرفت و به طرف مرد جوون که میکروفن توی دستاش بود حرکت کردن
غلط املایی داشت معذرت...
لایک؟ کامنت؟ خیلی خوشحالم میکنه:)))
part...43
روز بعد...19:40دقیقه ی شب
از توی ایینه دوستپسر خوشتیپشو که داخل کت و شلوار مشکی میدرخشید خیره شده
تو دلش برای هزارمین بار تحسینش کرد.
جلو رفت و از پشت عشقشو به اغوش کشید
دستای دختر مافیاشو گرفت بوسه ی ریزی روشون زد
_خیلی زیبا شدی...ملکه ی من!
+زیباییم دربرابر جذابیت تو سَرخَم میکنه!
خنده ی دلنشینی روی لبهای نازک و خواستنیش نشست
_خب...ملکه اماده هستن؟ باید سریع راه بیفتیم! تایم نداریم.
از سر بی میلی ناله ای کرد
+چیمیشد اگه زمان متوقف میشد؟ قسم میخورم اگه این اتفاق میفتاد تا ابد همینجوری تو بغلت میموندم!
_فعلا که همچین اتفاق نادر و خوبی نیفتاده...
دستای ماریا رو از دور خودش ازاد کرد و به سمتش برگشت
بوسه ای روی پیشونی ماریا زد.
_بریم...
دستاشونو بهم گره زدن و از عمارت خارج شدن
تهیونگ به سمت در شاگرد رفت و درو برای ماریا باز کرد
+خانوما مقدم ان!
لبخندی درجواب جنتلمن بودن تهیونگ زد و سوار شد
به ارومی درو بست و خودش هم پشت رول نشست
جونگکوک قبل از اونا به مهمونی رفته بود.
30دقیقه بعد...
گلس شرابو برداشت و جرعه ای ازش نوشید
به ساعتش خیره شد و هوفی کشید
-اینا کجا موندن؟ خوبه بهشون گفتم زیاد لفتش ندید
به در خیره شد و با دیدن شخص موردنظرش سریع جامو روی میز گذاشت و به سمتشون رفت
سریع خودشو بهشون رسوند و بدون هدر دادن وقت غرغرهاشو شروع کرد
-معلوم هست کجایید؟ الان مهمونی شروع میشه!
+اروم باش...هنوز 20دقیقه مونده!
نگاه پوکری به هردوتاشون انداخت
-چطور انقدر خونسردید؟ جوری رفتار نکنین انگار اولین بارتون نیست که به مهمونی مافیا ها میاید!
ماریا و تهیونگ نیم نگاهی بهم انداختن و پوزخند زدن
+چون که اولین بار نیس!
-یعنی چـ...
با شنیدن صدای کلفت و مردانه ای پشت میکروفن حرفشو قطع کرد و نگاهشو به مرد دوخت
"از همگی بابت اینکه به این مهمونی اومدید تشکر میکنم...عزیزانی هستن که سال هاست کنار ما هستن و باهم کار میکنیم...اما متاسفانه بعضی هاشونو از دست دادیم،ولی نگران نباشید...جانشین هاشون درکنار ما هستن و درکنار ما قدم برمیدارند...میخوام اشخاص جدیدی که تازگیا به ما ملحق شدن رو معرفی کنم...خانوم ماریا لجنز و پارتنرشون اقای کیم تهیونگ! لطفا تشریف بیارید"
بهت زده به جونگکوک خیره شده،
+این الان با ما بود؟
-من از چیزی خبر ندارم...
دامنه ی بلند لباسشو مرتب کرد و دست تهیونگو گرفت و به طرف مرد جوون که میکروفن توی دستاش بود حرکت کردن
غلط املایی داشت معذرت...
لایک؟ کامنت؟ خیلی خوشحالم میکنه:)))
۷.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.