فیک ران part 24
سنجو: آروم باش داداشششش خودمون باهم جرش میدیم.. حالا بیا ا/ترو پیدا کنیم..تا قبلش مایکی مارو جر نداده..
سانزو: ایشششش...بیا بریم بیرون...اینجا خیلی تاریکه..واقعن نمیترسههه؟
سنجو:خود من حاضر نیستم تو این هوایه تاریک بیرون برم..😐😑
سانزو: ینی کجاعه..غش نکرده باشه یا اینکه گم شده باشه...
سنجو:اوعععع...داداشم نگران یه دختر شدههه؟؟!!اووووععع عاشق شدیییییی؟؟ قایمش نکنننن بگوو برات بگیرمشششش😂💜
سانزو :*با صورت سرخ*نهههههه چی میگییی من فقط نگران خودمم ک مایکی منو نکشه..ارع...
سنجو: ولی من ک میدونم تو اونو دوس داری کهههههههه من میدوننمممممم
سانزو: نهههههههه ندارم ولم کننننن
سنجو:*با نسبتن داد* میگمممم دوسسسشششش داری دددیییگههههههه تو میدونی یا مننن مرتیکه ی شل مغزززززززززززز
سانزو: ببین داری دهنمو سرویس میکنی اول بیا اون پیداش کنیم بعدش باهم در اینو مورد دعوا میکنیم...
سنجو: باشه باشه تو راست میگی..
سانزو: تو برو اونور خیابونو نگا کن منم از این ور
سنجو: نهههههههههههههههههههههههه من عین سگگگگگ میترسممممم اصلن فکرشمممم نکننننننننننننننننن عمرنننننننننننن به هیچ وجهههههههههههههه
سانرو:سنجو این کولی بازیا چیه؟
سنجو: ناااااااااااااااااااا به تاکئومی میگممممممممممممممم کیثافتتتتتتت*رفتن رو کول سانزو*
سانزو: ایشششششش خاک تو سرت...بیا بریم کودوم سمت رو بریم؟
سنجو: یه حسی بهم میگه اونوور رفته..
سانزو: •-•
ویو ا/ت: من خیلی دور شدم ...خیلی خیلی دور شدم هیچی هم نمیبینم...لنتی...اصن من از اون اول چرا اومدم این...*زارتتتتتتتتتتتتتت*
آییییییی این چی بوددددددددددد به یچی خوردم...بزار دست بزنم بهش شاید بفهمم چ کوفتیه...سفته..یه زره طرح داره..مرطوبم. هس...یه جاهاییشم خشکه...این درخته؟ ..من کجام و دقیقن؟ هاننننن؟؟؟! درخته؟ پاشودم جلو تر رفتم...به طرف های دیگه رفتم..بیشتر دست زدم..همونه....دوییدم به سمت جلو یا خدااا اینجا کلی درختهههههه کلییی درختتتت ...بعد از مین دوییدن یه جا رسیدم که نور ماه بهش برخورد میکرد و روشن بود.. اطرافمو نگا مردم...خدایا من کوجام؟ یه جایی هستم که پر از درخت کاجه...و من تو منطقه ای وایسادم ک شکل دایره ی بزرگی در اومده بود...همه جاش چمن بود...عین سگ میترسیدم... عین سگگگگ تصمیم گرفتم زیر اون درخت که نور هم بهش برخورد میکنه بخوابم.... بعد از کلی فکر و خیال کردن ک این صدایه گرگ بود؟ یا خدا...این چیه دارع حرکت میکنه و اینا... کفمو گزاشتم... خدا فردا رو بخیر کنه...
سانزو:ا/تتتتتتتتت
سنجو گمشو پایین کمرم گرفتتت
سنجو: نه منو بخورن چی..؟
سانزو: کودوم اصکلی حاضر میشه تو رو بخوره آخه...
سنجو:* یه پس گردنی به سانزو زد و اومد پایین...
سنجو: نفس گیری*ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
سانزو: ایشششش...بیا بریم بیرون...اینجا خیلی تاریکه..واقعن نمیترسههه؟
سنجو:خود من حاضر نیستم تو این هوایه تاریک بیرون برم..😐😑
سانزو: ینی کجاعه..غش نکرده باشه یا اینکه گم شده باشه...
سنجو:اوعععع...داداشم نگران یه دختر شدههه؟؟!!اووووععع عاشق شدیییییی؟؟ قایمش نکنننن بگوو برات بگیرمشششش😂💜
سانزو :*با صورت سرخ*نهههههه چی میگییی من فقط نگران خودمم ک مایکی منو نکشه..ارع...
سنجو: ولی من ک میدونم تو اونو دوس داری کهههههههه من میدوننمممممم
سانزو: نهههههههه ندارم ولم کننننن
سنجو:*با نسبتن داد* میگمممم دوسسسشششش داری دددیییگههههههه تو میدونی یا مننن مرتیکه ی شل مغزززززززززززز
سانزو: ببین داری دهنمو سرویس میکنی اول بیا اون پیداش کنیم بعدش باهم در اینو مورد دعوا میکنیم...
سنجو: باشه باشه تو راست میگی..
سانزو: تو برو اونور خیابونو نگا کن منم از این ور
سنجو: نهههههههههههههههههههههههه من عین سگگگگگ میترسممممم اصلن فکرشمممم نکننننننننننننننننن عمرنننننننننننن به هیچ وجهههههههههههههه
سانرو:سنجو این کولی بازیا چیه؟
سنجو: ناااااااااااااااااااا به تاکئومی میگممممممممممممممم کیثافتتتتتتت*رفتن رو کول سانزو*
سانزو: ایشششششش خاک تو سرت...بیا بریم کودوم سمت رو بریم؟
سنجو: یه حسی بهم میگه اونوور رفته..
سانزو: •-•
ویو ا/ت: من خیلی دور شدم ...خیلی خیلی دور شدم هیچی هم نمیبینم...لنتی...اصن من از اون اول چرا اومدم این...*زارتتتتتتتتتتتتتت*
آییییییی این چی بوددددددددددد به یچی خوردم...بزار دست بزنم بهش شاید بفهمم چ کوفتیه...سفته..یه زره طرح داره..مرطوبم. هس...یه جاهاییشم خشکه...این درخته؟ ..من کجام و دقیقن؟ هاننننن؟؟؟! درخته؟ پاشودم جلو تر رفتم...به طرف های دیگه رفتم..بیشتر دست زدم..همونه....دوییدم به سمت جلو یا خدااا اینجا کلی درختهههههه کلییی درختتتت ...بعد از مین دوییدن یه جا رسیدم که نور ماه بهش برخورد میکرد و روشن بود.. اطرافمو نگا مردم...خدایا من کوجام؟ یه جایی هستم که پر از درخت کاجه...و من تو منطقه ای وایسادم ک شکل دایره ی بزرگی در اومده بود...همه جاش چمن بود...عین سگ میترسیدم... عین سگگگگ تصمیم گرفتم زیر اون درخت که نور هم بهش برخورد میکنه بخوابم.... بعد از کلی فکر و خیال کردن ک این صدایه گرگ بود؟ یا خدا...این چیه دارع حرکت میکنه و اینا... کفمو گزاشتم... خدا فردا رو بخیر کنه...
سانزو:ا/تتتتتتتتت
سنجو گمشو پایین کمرم گرفتتت
سنجو: نه منو بخورن چی..؟
سانزو: کودوم اصکلی حاضر میشه تو رو بخوره آخه...
سنجو:* یه پس گردنی به سانزو زد و اومد پایین...
سنجو: نفس گیری*ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
۱۴.۸k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.