پارت ۳۵
ا.ت. فقط یه چیز دیگه...قبل از اینکه بخوای بری تو اتاق این کاغذی که بهت میدم رو بچسبون به در اتاقش
کای. چشم
با ماشین رفتم عمارت...یه کاغذ برداشتم و روش نوشتم اینم تقاص تهمت زدنت آقای پارک...اون خط منو میشناخت...کاغذو دادم به کای
۵ ساعت بعد
ساعت ۸ و نیم بود
ا.ت. کای الان میخوای بری؟
کای. بله خانم
ا.ت. نمیخواد تو بری من خودم میرم
کای. اما...
ا.ت. گفتم خودم میرم نمیخواد تو انجامش بدی
کای. اما اگه یه وقت کسی تو خونه بود چی؟
ا.ت. حرفو یه بار میزنم...کاغذ رو هم بده بهم
کای. چشم
رفتم تو اتاقم و لباسمو پوشیدم ( اسلاید ۲ ) تفنگمو هم گذاشتم پشت شلوارم و رفتم سمت عمارتشون...رسیدم به عمارت...دیدم نگهبانا رو بیشتر کردن...شت کارم سخت شد...از دیوار رفتم بالا و با یه حرکت پریدم روی یکی از نگهبانا
ا.ت. صدات در بیاد یه تیر حرومت میکنم
اونم سرشو تکون داد...دستمو از رو دهنش برداشتم و صدا خفه کن تفنگمو زدم...یه تیر زدم تو مغزش...خیلی آروم از حیاط رفتم تو...رفتم تو اتاق جیمین...به اتاقش نگاه کردم...یه قاب عکس کنار تختش بود...این عکس کیه؟ رفتم نزدیک تر و قاب عکسو برداشتم...این من بودم...داشت منو میبوسید...اما این عکس مال کِیه؟ یادم اومد...مال اون شبی که اومد دنبالم با هم رفتیم رستوران ( پارت ۲۰ )...نمیدونم چرا اما از اینکه اتاق جیمینو آتیش بزنم پشیمون شدم...قاب عکسو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون...رفتم تو سالن...داشتم میرفتم بیرون که
جیمین. وایسا...برگرد سمتم
یه نفس عمیق کشیدم و برگشتم سمتش
جیمین. ت...تو؟ اینجا چیکار میکنی؟
قاب عکسو نشونش دادم
ا.ت. این چیه؟
جیمین. بدش به من
ا.ت. میگم این چیه؟
جیمین. منو دیوونه نکن بدش بهم
ا.ت. مگه نگفتی از اینکه عاشقمی پشیمونی؟
جیمین. پای حرفم هستم
ا.ت. پس چرا اینو نگه داشتی؟
جیمین. .......
ا.ت. جواب منو بده
جواب نداد منم برگشتم که برم...داشتم از در میرفتم بیرون که صدای کشیدن ماشه رو شنیدم
جیمین. یه قدم دیگه برداری شلیک میکنم
ا.ت. تو فکر میکنی من از مرگ میترسم؟
جیمین. نمیخوام بهت شلیک کنم ا.ت
ا.ت. چرا؟ مگه نگفتی زندگی رو برام جهنم میکنی؟ پس چرا کارتو انجام نمیدی؟
جیمین. واسه بار آخر میگم...اون قاب عکسو بده به من
ا.ت. چرا میخواییش؟ ( داد ) تو که دیگه عاشقم نیستی پس چرا هنوز عکسمو میخوای؟
جیمین. آره عاشقت نیستم...عاشق اونیم که توی عکسه...اون با تو خیلی فرق داره
ا.ت. هه آره شاید خیلی فرق داره اما میدونی کسی که این فرقو به وجود آورد کیه؟ تویی جیمین...تو زندگی رو برام سیاه کردی...میخواستم به خاطرت از انتقامم دست بکشم...میخواستم کل عمارت ها و زمین ها و کلا هر چی به نام جونگکوک بود رو بفروشم و کلا از این کار بیام بیرون اما تو چیکار کردی؟ حرف اون لونا رو باور کردی...میدونی چقدر زجر کشیدم وقتی اون حرفا رو بهم زدی؟ میدونی چند بار هوسوکو واسه اینکه میخواست دلداریم بده شکنجه کردم؟ بیا بزن...بیا شلیک کن...اما این عکسو بهت نمیدم
جیمین. چرا نمیدی؟ مگه نگفتی دیگه عاشقم نیستی؟
ا.ت. منم مث تو عاشق اونیم که توی عکسه نه تو...عاشق اونیم که به خاطر من از خونوادش گذشت...نمیدونم چرا عوض شدی و به خاطر اونا منو نابود کردی اما اینو بدون هیچوقت نمیبخشمت
جیمین. نمیذارم دوباره عشقمو ازم بگیری
ا.ت. هه عشقت
دوباره برگشتم سمت در
جیمین. یه قدم دیگه برداری شلیک میکنم
ا.ت. فکر میکنی اگه شلیک کنی هوسوک، کای و یونا راحتت میذارن؟ فکر میکنی میتونی راحت در بری؟ پارک جیمین من اون دختر ۱۶ سالهای که واسه هیچکس مهم نبود نیستم...من جئون ا.تم...قویترین مافیای جهان...اینو بفهم
جیمین. اون دختر ۱۶ ساله واسه هیچکس مهم نبود؟ من به خاطرت از کل خونوادم دست کشیدم
ا.ت. نه جیمین...شاید بتونی منو گول بزنی ولی خودتو نمیتونی...تو فقط چند روز به خاطرم از خونوادت گذشتی اما بعدش پشیمون شدی...تو اگه از کل خونوادت گذشته بودی اون عکسا رو باور نمیکردی...اگه کل دنیا هم باور میکرد تو نباید باور میکردی میدونی چرا؟ چون تو حتی اگه ببینی که معشوقت داره آدم میکشه اما اون بگه اینکارو نکرده تو باید به چشمای خودت هم شک کنی
جیمین. .......
ا.ت. آقای پارک همه چی عوض شده...نه من شما رو قبلا دیدم نه شما منو...دیگه هم این بحث رو باز نکنید چون راه یرگشتی نیست
بعدم از اونجا رفتم بیرون...سوار ماشینم شدم...رسیدم به عمارت
کای. چیشد؟ کارا همونطور بود که میخواستین؟
ا.ت. نه...جیمین تو خونه بود...منم نتونستم اتاقشو آتیش بزنم
کای. اون فهمید شما رفتین تو خونه؟
ا.ت. آره
بدون توجه بهش رفتم تو اتاقم...شاید واقعا باید کوک برگرده
کای. چشم
با ماشین رفتم عمارت...یه کاغذ برداشتم و روش نوشتم اینم تقاص تهمت زدنت آقای پارک...اون خط منو میشناخت...کاغذو دادم به کای
۵ ساعت بعد
ساعت ۸ و نیم بود
ا.ت. کای الان میخوای بری؟
کای. بله خانم
ا.ت. نمیخواد تو بری من خودم میرم
کای. اما...
ا.ت. گفتم خودم میرم نمیخواد تو انجامش بدی
کای. اما اگه یه وقت کسی تو خونه بود چی؟
ا.ت. حرفو یه بار میزنم...کاغذ رو هم بده بهم
کای. چشم
رفتم تو اتاقم و لباسمو پوشیدم ( اسلاید ۲ ) تفنگمو هم گذاشتم پشت شلوارم و رفتم سمت عمارتشون...رسیدم به عمارت...دیدم نگهبانا رو بیشتر کردن...شت کارم سخت شد...از دیوار رفتم بالا و با یه حرکت پریدم روی یکی از نگهبانا
ا.ت. صدات در بیاد یه تیر حرومت میکنم
اونم سرشو تکون داد...دستمو از رو دهنش برداشتم و صدا خفه کن تفنگمو زدم...یه تیر زدم تو مغزش...خیلی آروم از حیاط رفتم تو...رفتم تو اتاق جیمین...به اتاقش نگاه کردم...یه قاب عکس کنار تختش بود...این عکس کیه؟ رفتم نزدیک تر و قاب عکسو برداشتم...این من بودم...داشت منو میبوسید...اما این عکس مال کِیه؟ یادم اومد...مال اون شبی که اومد دنبالم با هم رفتیم رستوران ( پارت ۲۰ )...نمیدونم چرا اما از اینکه اتاق جیمینو آتیش بزنم پشیمون شدم...قاب عکسو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون...رفتم تو سالن...داشتم میرفتم بیرون که
جیمین. وایسا...برگرد سمتم
یه نفس عمیق کشیدم و برگشتم سمتش
جیمین. ت...تو؟ اینجا چیکار میکنی؟
قاب عکسو نشونش دادم
ا.ت. این چیه؟
جیمین. بدش به من
ا.ت. میگم این چیه؟
جیمین. منو دیوونه نکن بدش بهم
ا.ت. مگه نگفتی از اینکه عاشقمی پشیمونی؟
جیمین. پای حرفم هستم
ا.ت. پس چرا اینو نگه داشتی؟
جیمین. .......
ا.ت. جواب منو بده
جواب نداد منم برگشتم که برم...داشتم از در میرفتم بیرون که صدای کشیدن ماشه رو شنیدم
جیمین. یه قدم دیگه برداری شلیک میکنم
ا.ت. تو فکر میکنی من از مرگ میترسم؟
جیمین. نمیخوام بهت شلیک کنم ا.ت
ا.ت. چرا؟ مگه نگفتی زندگی رو برام جهنم میکنی؟ پس چرا کارتو انجام نمیدی؟
جیمین. واسه بار آخر میگم...اون قاب عکسو بده به من
ا.ت. چرا میخواییش؟ ( داد ) تو که دیگه عاشقم نیستی پس چرا هنوز عکسمو میخوای؟
جیمین. آره عاشقت نیستم...عاشق اونیم که توی عکسه...اون با تو خیلی فرق داره
ا.ت. هه آره شاید خیلی فرق داره اما میدونی کسی که این فرقو به وجود آورد کیه؟ تویی جیمین...تو زندگی رو برام سیاه کردی...میخواستم به خاطرت از انتقامم دست بکشم...میخواستم کل عمارت ها و زمین ها و کلا هر چی به نام جونگکوک بود رو بفروشم و کلا از این کار بیام بیرون اما تو چیکار کردی؟ حرف اون لونا رو باور کردی...میدونی چقدر زجر کشیدم وقتی اون حرفا رو بهم زدی؟ میدونی چند بار هوسوکو واسه اینکه میخواست دلداریم بده شکنجه کردم؟ بیا بزن...بیا شلیک کن...اما این عکسو بهت نمیدم
جیمین. چرا نمیدی؟ مگه نگفتی دیگه عاشقم نیستی؟
ا.ت. منم مث تو عاشق اونیم که توی عکسه نه تو...عاشق اونیم که به خاطر من از خونوادش گذشت...نمیدونم چرا عوض شدی و به خاطر اونا منو نابود کردی اما اینو بدون هیچوقت نمیبخشمت
جیمین. نمیذارم دوباره عشقمو ازم بگیری
ا.ت. هه عشقت
دوباره برگشتم سمت در
جیمین. یه قدم دیگه برداری شلیک میکنم
ا.ت. فکر میکنی اگه شلیک کنی هوسوک، کای و یونا راحتت میذارن؟ فکر میکنی میتونی راحت در بری؟ پارک جیمین من اون دختر ۱۶ سالهای که واسه هیچکس مهم نبود نیستم...من جئون ا.تم...قویترین مافیای جهان...اینو بفهم
جیمین. اون دختر ۱۶ ساله واسه هیچکس مهم نبود؟ من به خاطرت از کل خونوادم دست کشیدم
ا.ت. نه جیمین...شاید بتونی منو گول بزنی ولی خودتو نمیتونی...تو فقط چند روز به خاطرم از خونوادت گذشتی اما بعدش پشیمون شدی...تو اگه از کل خونوادت گذشته بودی اون عکسا رو باور نمیکردی...اگه کل دنیا هم باور میکرد تو نباید باور میکردی میدونی چرا؟ چون تو حتی اگه ببینی که معشوقت داره آدم میکشه اما اون بگه اینکارو نکرده تو باید به چشمای خودت هم شک کنی
جیمین. .......
ا.ت. آقای پارک همه چی عوض شده...نه من شما رو قبلا دیدم نه شما منو...دیگه هم این بحث رو باز نکنید چون راه یرگشتی نیست
بعدم از اونجا رفتم بیرون...سوار ماشینم شدم...رسیدم به عمارت
کای. چیشد؟ کارا همونطور بود که میخواستین؟
ا.ت. نه...جیمین تو خونه بود...منم نتونستم اتاقشو آتیش بزنم
کای. اون فهمید شما رفتین تو خونه؟
ا.ت. آره
بدون توجه بهش رفتم تو اتاقم...شاید واقعا باید کوک برگرده
۵.۳k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.