عشق سخت
پارت ۱۸
چند روز بعد
ا/ت ویو
چانگا اومد خونم (چانگا یکی از دوست های خیلی صمیمی ا/ت هست و ا/ت بین پسرا با اون بیشتر میگرده و چانگا هم مول اون تیک تاکره و هر دوتاشون با کسی قرار نمیزارن)
ا/ت: چانگا چند وقت بود ندیده بودمت
پریدم بغلش
چانگا: منم دلم برات تنگ شده بود
ا/ت: خوبی چه خبرا
نشستیم و مشغول حرف زدن شدیم یهو با صدای یکی برگشتم سمت در خونه
....: به به چه خوش و بشی هم گرفتین
ا/ت: جیمین تو اینجا چیکار میکنی
جیمین: اومدم تو رو ببینم که دیدم دارین با یه پسر همینطور خوش و بش میکنین
به چانگا نگاه کردم معلوم بود خیلی تعجب کرده
ا/ت: جیمین قبلا هم بهت گفته بودم چانگا یکی از دوستای صمیمیم هست
جیمین: خب منم بیام باهاش آشنا شم
جیمین اومد روی مبل جلوی چانگا نشست و یجوری نگاش میکرد من با اون نگاش آب میشدم میرفتم تو زمین
خواستم بحث رو عوض کنن
ا/ت: را......
نزاشت حرفم رو بزنم رو مخ
جیمین: تو چند وقته ا/ت رو میشناسی*بیش از حد جدی (من این داداش غیرتی ا/ت رو میخوام)
چانگا: دو سه سالی میشناسمش
جیمین: خب پس چطوری اینقدر با هم صمیمی شدین*با حرس
ا/ت: جیمین بس کن *آروم
جیمین: ا/ت جونم چیزی گفتی؟
ا/ت: نه هیچی نگفتم *عصبی
چانگا: خب ما باهم دوست شدیم و بعدش ا/ت منو با دوستاش آشنا کرد و کم کم با اونها هم صمیمی شدم و بعد یه مدتی رفتم تو اکیپشون
جیمین: خب.... دیگه.... تو چیکاره ای (جیمین بدبخت رو کشتی بس کن)
چانگا: منم مثل ا/ت تیک تاکر ام
ا/ت: بهت گفته بودم اونم تیکتاکره بعدشم تو برای چی اومدی
جیمین: اومدم خواهرم رو ببینم نکنه مزاحمتون شدم *عصبی
ا/ت: نه مزاحم نشدی فقط یخورده رو مخی
چانگا: خب ا/ت من دیگه میرم بعدا میام
ا/ت: نه صبر کن
و زد به چاک
ا/ت: جرت میدم جیمین دیدی در رفت چرا همش میخوای دوستی های منو خراب کنی
جیمین: چون خوشم نمیاد از این جور دوستا داشته باشی
ا/ت: ولی من دوست دارم
چرا..... چرا تو فقط میخوای منو عذاب بدی *گریه 😭
جیمین: ا/ت.... ببخشید ا/ت منم اشتباه کردم نباید اونطوری رفتار میکردم ولی من نمیخوام آیندت خراب شه
ا/ت: تو مگه در مورد من چی میدونی هیچم با گشتن با دوستام آیندم خراب نمیشه
جیمین: ولی بخاطر این میترسم باهاشون بگردی که شاید عاشقشون بشی
ا/ت: نه نگران نباش من بخاطر این باهاشون نمیگردم که عاشقشون بشم بعدشم وقتی من یکی دیگه رو دوست دارم عاشق اونا نمیشم
من بخاطر این باهاشون میگردم که شاید بتونم یخورده وقتم رو بگزرونم و اینقدر تنها نباشم که افسردگیم بیشتر شه پس بدون من عاشقشون نمیشم
جیمین: باشه.. باشه حالا دیگه خودت و ناراحت نکن من اشتباه کردم
اومد بغلم کرد منم بغلش کردم
نشستیم حرف زدیم و یه ساعت بعد جیمین رفت.....
ادامه توی پارت بعد.....
چند روز بعد
ا/ت ویو
چانگا اومد خونم (چانگا یکی از دوست های خیلی صمیمی ا/ت هست و ا/ت بین پسرا با اون بیشتر میگرده و چانگا هم مول اون تیک تاکره و هر دوتاشون با کسی قرار نمیزارن)
ا/ت: چانگا چند وقت بود ندیده بودمت
پریدم بغلش
چانگا: منم دلم برات تنگ شده بود
ا/ت: خوبی چه خبرا
نشستیم و مشغول حرف زدن شدیم یهو با صدای یکی برگشتم سمت در خونه
....: به به چه خوش و بشی هم گرفتین
ا/ت: جیمین تو اینجا چیکار میکنی
جیمین: اومدم تو رو ببینم که دیدم دارین با یه پسر همینطور خوش و بش میکنین
به چانگا نگاه کردم معلوم بود خیلی تعجب کرده
ا/ت: جیمین قبلا هم بهت گفته بودم چانگا یکی از دوستای صمیمیم هست
جیمین: خب منم بیام باهاش آشنا شم
جیمین اومد روی مبل جلوی چانگا نشست و یجوری نگاش میکرد من با اون نگاش آب میشدم میرفتم تو زمین
خواستم بحث رو عوض کنن
ا/ت: را......
نزاشت حرفم رو بزنم رو مخ
جیمین: تو چند وقته ا/ت رو میشناسی*بیش از حد جدی (من این داداش غیرتی ا/ت رو میخوام)
چانگا: دو سه سالی میشناسمش
جیمین: خب پس چطوری اینقدر با هم صمیمی شدین*با حرس
ا/ت: جیمین بس کن *آروم
جیمین: ا/ت جونم چیزی گفتی؟
ا/ت: نه هیچی نگفتم *عصبی
چانگا: خب ما باهم دوست شدیم و بعدش ا/ت منو با دوستاش آشنا کرد و کم کم با اونها هم صمیمی شدم و بعد یه مدتی رفتم تو اکیپشون
جیمین: خب.... دیگه.... تو چیکاره ای (جیمین بدبخت رو کشتی بس کن)
چانگا: منم مثل ا/ت تیک تاکر ام
ا/ت: بهت گفته بودم اونم تیکتاکره بعدشم تو برای چی اومدی
جیمین: اومدم خواهرم رو ببینم نکنه مزاحمتون شدم *عصبی
ا/ت: نه مزاحم نشدی فقط یخورده رو مخی
چانگا: خب ا/ت من دیگه میرم بعدا میام
ا/ت: نه صبر کن
و زد به چاک
ا/ت: جرت میدم جیمین دیدی در رفت چرا همش میخوای دوستی های منو خراب کنی
جیمین: چون خوشم نمیاد از این جور دوستا داشته باشی
ا/ت: ولی من دوست دارم
چرا..... چرا تو فقط میخوای منو عذاب بدی *گریه 😭
جیمین: ا/ت.... ببخشید ا/ت منم اشتباه کردم نباید اونطوری رفتار میکردم ولی من نمیخوام آیندت خراب شه
ا/ت: تو مگه در مورد من چی میدونی هیچم با گشتن با دوستام آیندم خراب نمیشه
جیمین: ولی بخاطر این میترسم باهاشون بگردی که شاید عاشقشون بشی
ا/ت: نه نگران نباش من بخاطر این باهاشون نمیگردم که عاشقشون بشم بعدشم وقتی من یکی دیگه رو دوست دارم عاشق اونا نمیشم
من بخاطر این باهاشون میگردم که شاید بتونم یخورده وقتم رو بگزرونم و اینقدر تنها نباشم که افسردگیم بیشتر شه پس بدون من عاشقشون نمیشم
جیمین: باشه.. باشه حالا دیگه خودت و ناراحت نکن من اشتباه کردم
اومد بغلم کرد منم بغلش کردم
نشستیم حرف زدیم و یه ساعت بعد جیمین رفت.....
ادامه توی پارت بعد.....
۱.۳k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.