پارت ۱۳ رقیب عشقی
کوک ویو
بلاخره بلند شدیم و رفتیم توی ماشین منو تهیونگ جلو نشسته بودیم و ات عقب
همینطور داشتم رانندگی میکردم که متوجه شدم ات خوابه
با تحقیق هایی که درموردش کرده بودم فهمیدم پس فردا تولدشه
کوک:تهیونگ میدونی پس فردا تولد اته
تهیونگ:نه تازه فهمیدم
به بادیگارد میگم همه چیز رو آماده کنه که با هم سورپرایزش کنیم
کوک:باشه
به خونه رسیدیم تهینگ ات رو بلند کرد و برد اتاق خودشون
منم رفتم توی اتاق خودم
داشتم نقشه میکشیدم که چطور کاری کنم که تهیونگ برای تولد ات نیاد
همینطور داشتم فکر میکردم که یه ایده به ذهنم رسید
شرط۲۰تا لایک
بلاخره بلند شدیم و رفتیم توی ماشین منو تهیونگ جلو نشسته بودیم و ات عقب
همینطور داشتم رانندگی میکردم که متوجه شدم ات خوابه
با تحقیق هایی که درموردش کرده بودم فهمیدم پس فردا تولدشه
کوک:تهیونگ میدونی پس فردا تولد اته
تهیونگ:نه تازه فهمیدم
به بادیگارد میگم همه چیز رو آماده کنه که با هم سورپرایزش کنیم
کوک:باشه
به خونه رسیدیم تهینگ ات رو بلند کرد و برد اتاق خودشون
منم رفتم توی اتاق خودم
داشتم نقشه میکشیدم که چطور کاری کنم که تهیونگ برای تولد ات نیاد
همینطور داشتم فکر میکردم که یه ایده به ذهنم رسید
شرط۲۰تا لایک
۲۵.۸k
۲۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.