پارت اول

مثل همیشه ساعت هفت بلند شدم رفتم دست و صورتم رو شستم و از خونه زدم بیرون.امروز مثله همه روزای دیگه کسل کنندس .هیچ برنامه ای ندارم .
نزدیک دانشگاه بودم که پاهام به هم گیر کرد افتادم رو یکی .درست که نگاه کردم یه پسر بود .قیافه قشنگی داشت و هیکلشم خیلی خوب بود. حواسم نبود محوش شده بودم .
اون پسره_ اگه یه موقع وقت کردی از روم پاشو
سریع خودمو جمع و جور کردم
پسره برعکس قیافش خیلی بی اعصاب بود . یعنی اگه می تونست می خوردم
عذر خواهی کردم و راهمو ادامه دادم حس کردم اون پسره ی بی اعصاب داره از یه چیزی فرار می‌کنه .
ولی اصلا مهم نیست مگه من کی شم که نگرانش بشم .
تا وارد کلاس شدم با جیغ یکی سه متر پریدم هوا .
سوآ_ اونیییییییی جیغغغغغ
ا/ت_ نیاز نیست هر روز که من میام اینقدر جیغ و داد کنی .
سوآ_ چرا نیازه
مثل هر روز نشستم کنار سوآ و خودم مشغول نشون دادم
سوآ_ امروز یه دانشجو انتقالی داریم
ا/ت _ مممممم
سوآ_ یعنی اصلا کنجکاو نیستی بدونی کیه یا چه شکلیه
ا/ت_ راستش برام مهم نیست
تا سوآ اومد حرف بزنه یه پسره وارد کلاس شد
باورم نمی شد .همون پسر بی اعصابه بود
وایساد سر کلاس و خودشو معرفی کرد
پسره_ سلام من دانشجو جدید اوه سهون هستم .

امیدوارم خوشتون بیاد 💕
لایک و کامنت یادت نره لاولی ❤️