فیک جونگ کوک (سرنوشت من ) پارت 2

و یواشکی نگاه کردی جیمین داشت یه دختره رو میبوسید شاخ در اورده بودی گوشیت رو از جیبه دامنت در میاری و ازشون عکس میگری که بعد از جیمین باج بگیری



که یه دفعه از پشت یه صدا اومد که یکم بلند بود گفت :جیمین عوضی داره لباش رو می ماله به لب خواهر من بر میگردی میبینی اینکه جونکوکه دستت رو میزاری رو دهنش ومیگی :شششش ساکت حالا میفهمن داشتیم نگاهشون میکردیم کوکی:خوب بفهمن پسره ی عوضی تو: مگه چیه همه ی دخترا دوست دارن اون پسری که عاشقشن بوسشون کنه که جونکوک خیره شد تو چشمات که یه دفه گفتی: چیه منم اگه عاشقه یه پسر شم دوست دارم بوسم کنه کوکی:تو هم مثل همون داداشت پرید تو حرفش و گفتی نخیرم من مثل اون نیستم حالا هم اگه گوشی داری درار ازشون عکس بگیر که

گفت :یاااااا چقدر تو منحرفی این کاره خوبی نیست که عکس بگیریم بعد بزاریم تو سایت مدرسه که همه بفهمن تو :معلومه که نه گفتم یه وقت دوست داری یکم کرم بریزیم براشون یه دفعه اومد نزدیکت که لب ها تون یکمی به هم نزدیک بود گفت :پس توهم بلدی از این کارا خراب کار اومدی یکم عقب و گفتی :انقدر نیا نزدیک بعدشم من خراب کار نیستم داشتی میرفتی که یه دفعه ........