مروارید عشق پارت ۴۲
درد شونم کم شد کوک:بیب من:جونم کوک:میخوام آخر هفته بریم پیش مامان و بابا من:هومم قرار بود ببریم پیششون کوک:آره و الانمدارممیگم بریم من:بریم اومد لبامو یه کوچولو بوسید همون موقع گوشی جونگ کوک زنگ خورد جواب داد کوک:امشب باشه میایم بای من:کی بود کوک:تهیونگ میگه امشب بیاین خونه من میخواد یه چیزی بگه من:خیله خوب همون موقع گوشیه منم زنگ خورد نگاه کردم ناشناس بود جواب دادم صداش آشنا بود تهدید کرد به مرگ صداش شبی دختر بود تهدید کرد ترسیدم قطع کردم کوک:عشقم خوبی کی بود من:جونگ کوک الان یکی تهدیدم کرد به مرگ کوک:چیییی کی من:نمیدونم صداش آشنا بود تازه دختر بود کوک:دختر بود من:جونگ کوک نکنه کوک:به رویا شک داری من:آره اعصابم خورد شد یعنی چی اینکارا مگه من چیکارش کردم خوب همه کاری که خواسته بود کردم چرااااا کوک:بیب آروم باش تو منو داری چرا خدتو عصبانی میکنه من نمیزارم بهت آسیب بزنه عصبانی نباش حالت بد میشه من:هوففف کوک:بیا تو بغلم اخماتم باز کن دوست ندارم اخم کنی رفتم تو بغلش من:جونگ کوک کوک:جانم من:من اگه تو رو نداشتم تویه این وضعیت بودم سرمو رو شونه کی میزاشتم که اینجوری آرومم کنه ممنونم که کنارمی کوک:من نمیزارم سختی بکشی من کاری میکنم که فقط بخندی و خوشحال باشی من:زندگیه من اینجا پیش تو خیلی خوبه کوک:خیلی دوست دارم من:منم دوست دارم شب شد رفتیم خونه تهیونگ فاطمم اونجا بود من:😶 تهیونگ گفت من و یولی عاشق همیم و هم دیگرو دوست داریم من از همون اول که دیدمش عاشقش شدم الانم کنارمه نیما:فقط منم سینگل به گورم😭😐 من:آخی میخوای یکیو برات پیدا کنم😐 نیما:نه ممنون سلیقت بده من:کی سلیقه من😐 منننن پس جونگ کوک اینجا چیه کوک:دوست پسرت خانوم جئون گائول همسر آینده جناب جونگ کوک من:😯☺ کوک:☺ رفتیم خونه کوک:بریم بیرون من:بریم رفتیم بیرون قدم میزدیم که جونگ کوک چشمش به یه بستنی فروشی خورد کوک:وایسا الان میام من:باشه رفت تو بستنی فروشی همون موقع یه مرده اومد سمتم من:چیه چیکار داریم هان مرده:عزیزم من:برو گمشو عزیزم کیه مرده:میدونی از وقتی رفتی دیگه ندیدمت من:ولم کن کشیدم سمت خودش میخواستم تو بغلش درارم ولی نشد
۲۱.۰k
۰۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.