پارت اخر فیک
٠کریسمس خاطره انگیز
پارت اخر....
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
هیوجین
موقع ای که دستم رو گرفت برگشتم نگاش کنم که دیدم داره گریه میکنه
+جیمین چیزی نیست.. م. من امدم پیشت باشه
_باشــ «با بیحالی و بعد خوابید»
بعد رفتم لامپ ها رو روشت کردن شروع کردم به تمیز کردم
ــــــــــــــــــساـعـت. 2:30.ــــــــــــــــــــــــــــــ
کارا تموم شدن رفتم رو مبل خوابیدم خیلی خسته شده بودم..........
ــــــــــــــــــــــــــــــــصـبـحــــــــــــــــــــــــــ
بلد شدم ساعت 8:00بود رفتم پرده ها رو کشیدم کل خونه رو نور برداشتـــــ
گل ها پژمرده رو اب داد و پنجره ها رو باز کرد کل فضای خونه مثل قبل شده بود رفت شروع کرد به بهتری صبحانه ها برای جیمین قهوه و یک چای گیاهی برای اینکه تز خماذی بیاپ بیرون هم درست کرد همه چی امده شدع بود
ـــــــــــــــــــــــویو.ـــجیمینـــــــــــــــــــــ
با سردد بدی از خواب بیدارم شدم خیلی درد میکرد وایسا ببینم من کی اومدم اینجا کی لباسام رو عوض کرد ولی مهم نبود رفتم جلوی اینه موهام خیس بود کی رفتم حموم چرا یادم نمیاد خداااا
رفتم کت و شروار مشکی پوشیدم چند تا از دکمه ها مو باز گذاشتم موهام رو به عقب دادم عطر تلخم رو زدم یاد گذشته افتادم کچولود هیچ وقت اجازه نمیداد که عطر شیرین بزنم چون عطر تلخ رو بیشتر ترجیح میداد جذاب شده بودم ولی خوب کچولوم نبود باز بهم بگه چرا کاری کردم که هم خودم داغون شدم هم فرشتم
رفتم در اتاق و باز کردم فکر میکردم مثل همیشه با فضای تاریک و کثیف خونه مواجه میشم ولی نه خونه تمیز شدع بود چرا اینقدر امروز عجیب چرا هیچی یاذم نمیاد
از پله ها اومدم پایین رفتم تو پزیرایی هوای خونه دقیقا مثل وقتی بود که هیوجین بود
فکم دیشب کسی رو اوردم خونه برام تمیز کنه اما مهم نبود...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همینه دستش به دستگیره خود صدای اشنا و عجیبی توجه رو جلب کرد
+نکنه میخوتی بدون صبحانه بری سرکار......فکر نمیکردم بعد رفتنم همیچین کسی بشی جیمین
سری برگشت سمت اون صدا انگار دنیا رو بهش دادم
هیوجین بود با ی لباس سفید که تر قهوه هاشو نشون میداد پایین لباسش تا بالا رونش بود با استین های پف کرده
اروم رفت سمتش با پشت دستش گونش رو لمس کرد
اروم دستش رو دور گردنش حلقه کرد
_واقعا خودتی«بغض»
+اره خوشتیپ دیشب اومدم خونه چه تمیز شده چقدر قشنگ تر شدع « با لحن مغرونه ای»
اشکاش شروع به باریدن کردن محکم بغلش کرد
_ببخشید... بخواطر همچی ببخشید بخواطر خیانتم ببخشید که تنهات گذاشتم ببخــ
+هیســ همچی تموم شد من ترو بخشیدم دیگه هم نبادم تکرارش کنی باشه با برو الان صبحونتو بخور «در حال پاک کردن اشکاش»
دستش رو گرفت بردش سمت میز داروی گیاهیو داد بهش خورد که خماری از سرش بپره براش لقمه گرفت داد بخوره بعد قهوه شو داد وقتی مطمئن شد همه رو داد که بخوره ظرف هار جمع کرد شروع به شستن کرد
تو ای چند مدت هر دقیقه چشماش رو هیوجین بود
بعد از اینکه کاراش و کرد رفت کنار جیمین نشست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_دلم خیلی برات تنگ شده بود فرشته کچولوم
دست شو برد سمت کمرش گذاشتش رو پاهاش هیوجین هم دستاشو دور گردنش
+جبرانش کن برام
_نمیگتی هم انجامش میدادم توله «بم جذاب»
شروع کرد به باز کردن دکمه هاش و کت شو در اورد
همون لحظه لباش و گذاشت رو لبای نرم دختر شروع به بوسیدنش کرد در هین کیسشون دستشو همجای دختر تکون میداد برای دختر جذاب ترش میکرد کیس چون خوب میدونست از چی تو رابطه مخصوصا حین کیس چه کارایی براش جذاب ترش میکرد بعد ۳٠ مین با صدا تز لبای دختر دل کرد خیلی اروم رو مبل گذاشتش و روش خیمه زد گردنشو شروع به مکیدن کرد وقتی مطمئن شد بنفش شود ی بوسه روش میزاشت از تر قهوه هاش دل کند رفت رونای دختر تو دستش گرفت شروع کرم به مبود کردشون بعد اینکه از رونای سفید دختر به سختی دل کند رفت سمت لباش همینکه میخواست ببوسش صدای زنگ امد
اخماش رفت تو هم
_کدوم خری الان میاد.... هوف
+فکر کنم رسید
_کی؟
+خودت الان میبینی
رفت و درو باز کرد پسرش رو بغل کرد
(اسم پسرش رو یادم رفت هه سو میزارم اسمشو)
برگشت سمت جیمین داش با تعجب به پسر تو دست هیوجین میدید
یکی از ابروهاش رو داد بالا
+هه سو ایشون پدرت هست و جیمین اینم پسرت هه سو باهم اشنا شید
♡اون ببای منه مامانی
+اره عزیزم
_هه س.. سو پسر منه
♡شلان بابایی
«میره میپره بغلش»
پارت اخر....
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
هیوجین
موقع ای که دستم رو گرفت برگشتم نگاش کنم که دیدم داره گریه میکنه
+جیمین چیزی نیست.. م. من امدم پیشت باشه
_باشــ «با بیحالی و بعد خوابید»
بعد رفتم لامپ ها رو روشت کردن شروع کردم به تمیز کردم
ــــــــــــــــــساـعـت. 2:30.ــــــــــــــــــــــــــــــ
کارا تموم شدن رفتم رو مبل خوابیدم خیلی خسته شده بودم..........
ــــــــــــــــــــــــــــــــصـبـحــــــــــــــــــــــــــ
بلد شدم ساعت 8:00بود رفتم پرده ها رو کشیدم کل خونه رو نور برداشتـــــ
گل ها پژمرده رو اب داد و پنجره ها رو باز کرد کل فضای خونه مثل قبل شده بود رفت شروع کرد به بهتری صبحانه ها برای جیمین قهوه و یک چای گیاهی برای اینکه تز خماذی بیاپ بیرون هم درست کرد همه چی امده شدع بود
ـــــــــــــــــــــــویو.ـــجیمینـــــــــــــــــــــ
با سردد بدی از خواب بیدارم شدم خیلی درد میکرد وایسا ببینم من کی اومدم اینجا کی لباسام رو عوض کرد ولی مهم نبود رفتم جلوی اینه موهام خیس بود کی رفتم حموم چرا یادم نمیاد خداااا
رفتم کت و شروار مشکی پوشیدم چند تا از دکمه ها مو باز گذاشتم موهام رو به عقب دادم عطر تلخم رو زدم یاد گذشته افتادم کچولود هیچ وقت اجازه نمیداد که عطر شیرین بزنم چون عطر تلخ رو بیشتر ترجیح میداد جذاب شده بودم ولی خوب کچولوم نبود باز بهم بگه چرا کاری کردم که هم خودم داغون شدم هم فرشتم
رفتم در اتاق و باز کردم فکر میکردم مثل همیشه با فضای تاریک و کثیف خونه مواجه میشم ولی نه خونه تمیز شدع بود چرا اینقدر امروز عجیب چرا هیچی یاذم نمیاد
از پله ها اومدم پایین رفتم تو پزیرایی هوای خونه دقیقا مثل وقتی بود که هیوجین بود
فکم دیشب کسی رو اوردم خونه برام تمیز کنه اما مهم نبود...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همینه دستش به دستگیره خود صدای اشنا و عجیبی توجه رو جلب کرد
+نکنه میخوتی بدون صبحانه بری سرکار......فکر نمیکردم بعد رفتنم همیچین کسی بشی جیمین
سری برگشت سمت اون صدا انگار دنیا رو بهش دادم
هیوجین بود با ی لباس سفید که تر قهوه هاشو نشون میداد پایین لباسش تا بالا رونش بود با استین های پف کرده
اروم رفت سمتش با پشت دستش گونش رو لمس کرد
اروم دستش رو دور گردنش حلقه کرد
_واقعا خودتی«بغض»
+اره خوشتیپ دیشب اومدم خونه چه تمیز شده چقدر قشنگ تر شدع « با لحن مغرونه ای»
اشکاش شروع به باریدن کردن محکم بغلش کرد
_ببخشید... بخواطر همچی ببخشید بخواطر خیانتم ببخشید که تنهات گذاشتم ببخــ
+هیســ همچی تموم شد من ترو بخشیدم دیگه هم نبادم تکرارش کنی باشه با برو الان صبحونتو بخور «در حال پاک کردن اشکاش»
دستش رو گرفت بردش سمت میز داروی گیاهیو داد بهش خورد که خماری از سرش بپره براش لقمه گرفت داد بخوره بعد قهوه شو داد وقتی مطمئن شد همه رو داد که بخوره ظرف هار جمع کرد شروع به شستن کرد
تو ای چند مدت هر دقیقه چشماش رو هیوجین بود
بعد از اینکه کاراش و کرد رفت کنار جیمین نشست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_دلم خیلی برات تنگ شده بود فرشته کچولوم
دست شو برد سمت کمرش گذاشتش رو پاهاش هیوجین هم دستاشو دور گردنش
+جبرانش کن برام
_نمیگتی هم انجامش میدادم توله «بم جذاب»
شروع کرد به باز کردن دکمه هاش و کت شو در اورد
همون لحظه لباش و گذاشت رو لبای نرم دختر شروع به بوسیدنش کرد در هین کیسشون دستشو همجای دختر تکون میداد برای دختر جذاب ترش میکرد کیس چون خوب میدونست از چی تو رابطه مخصوصا حین کیس چه کارایی براش جذاب ترش میکرد بعد ۳٠ مین با صدا تز لبای دختر دل کرد خیلی اروم رو مبل گذاشتش و روش خیمه زد گردنشو شروع به مکیدن کرد وقتی مطمئن شد بنفش شود ی بوسه روش میزاشت از تر قهوه هاش دل کند رفت رونای دختر تو دستش گرفت شروع کرم به مبود کردشون بعد اینکه از رونای سفید دختر به سختی دل کند رفت سمت لباش همینکه میخواست ببوسش صدای زنگ امد
اخماش رفت تو هم
_کدوم خری الان میاد.... هوف
+فکر کنم رسید
_کی؟
+خودت الان میبینی
رفت و درو باز کرد پسرش رو بغل کرد
(اسم پسرش رو یادم رفت هه سو میزارم اسمشو)
برگشت سمت جیمین داش با تعجب به پسر تو دست هیوجین میدید
یکی از ابروهاش رو داد بالا
+هه سو ایشون پدرت هست و جیمین اینم پسرت هه سو باهم اشنا شید
♡اون ببای منه مامانی
+اره عزیزم
_هه س.. سو پسر منه
♡شلان بابایی
«میره میپره بغلش»
۳.۶k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.